به شريعت مداران: … و از اين پس، نه شريعت، كه زمان آن “حقيقت” است

0
122

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

آن هم بدين سبب: «… برای هر یک از شما شریعتی معین داشته ایم و اگر خداوند می خواست شما را امت یگانه ای قرار می داد. ولی (چنین نکرد) تا شما را در آنچه به شما بخشیده است، بیازماید. پس به انجام خیرات بشتابید، بازگشت همگی شما به سوی خداست؛ آن گاه شما را از (حقیقت) آنچه در آن اختلاف می ورزیدید، آگاه خواهد ساختسوره مائده، بخشی از آیه 48. قرآن تأييد و تأكيد مي كند كه شريعت هاي هر قوم و ملتي متفاوت با ديگري است و خداوند براي هر “قومي” شريعتي فرستاده است. بنابراين، برخلاف آنچه مسلمانان امروزه مي انديشند، شريعت قانوني ازلي و ابدي نيست و تنها براي هر قومي در زمان و مكان آن قوم مقرر شده و براي قومي ديگر در زمان و مكاني ديگر صادق نيست: «… و چون داوری کردی، در میان آنان به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست دارد». سوره مائده، آیه 42. خوب دقت كنيد؛ خداوند به پيامبر آن هم در حالي كه شريعت اسلام آمده، سفارش نمي كند كه بر يهوديان (چون يهوديان به او رجوع كرده بودند كه مربوط به شأن نزول آيه است) برحسب شريعت اسلام يا حتي شريعت يهود داوري كن، بلكه مي فرمايد كه به “عدالت” داوري كند. ببینید حتی به رسول خدا می فرماید که او ناگزیر به داوری در موردشان نیست، یعنی یهودیان در شریعت یهود و اجرای آن حتی زمانی که حکومت اسلامی بر سر کار است-خوب دقت کنید- آزادند؛ اما همزمان می فرماید که اگر خواستی داوری کنی، نمی توانی برحسب شریعت آنان حکم صادر کنی، بلکه باید به دادگری باشد؛ تا نشان دهد که به جای حد شریعت، این حقیقت عدالت است که همواره پا برجاست. به عبارتی، مهمتر از شریعت، بر حقیقت اسلام که داوری بر اساس عدل و داد است، شرط می گذارد. مهمتر از آن، در آيات مسبوق، پس از بحث تفاوت در شريعت، به سرعت انسان ها را به خيرات و نيكوكاري دعوت مي كند تا برساند، كه اصل و كانون دين، شريعت نيست (برخلاف آنچه اسلام گرايان امروز مي پندارند)، بلكه عمل خير و نيكوكاري است و مسلمانان بايد فكر و توجه خودشان را از شريعت به سوي خيرخواهي بچرخانند. جايي كه بين مسلمانان از جهت اعمال “حدود” و مجازات شرعي متخلفين، اختلاف نظري روي مي دهد، قرآن به صراحت مي گويد كه آن (شرعيات) از نظر خداوند ملاك نيست و كشتن و بستن و محكوم كردن و مجازات كردن، ملاك دين شان نيست، چون اگر يك نفر را بكشيد، انگار كه تمام جهانيان را كشته ايد و اگر يك نفر را نجات دهيد، انگار تمام جهانيان را نجات داده ايد، تا رسانده باشد كه پيام محمد همچون پيام مسيح، نجات انسان است، نه چون شريعت يهود، تنبيه و مجازات انسان (سوره مائده، آیه 32).

آنچه كه پادشاه عربستان خطاب به كنفرانسي كه براي نيل به فصول مشترك بين شريعت اسلام با حقوق بشر ذكر كرده است، با وجود تمام حسن نيتي كه در آن پيام هست (كه ارزشمند است)، اما بدان توجه نكرده كه، بحث اساسي بر سر باطل شمردن شريعت خداوند نيست، بلكه بر سر “بار زدن” مجموعه اي از “پيشداوري ها و باورهاي خودمان”، پشت دين خداست تا از آن طريق به “مألوف ها” و باطل هاي ذهني خود، حقانيت ببخشيم! مسأله اصلي بر سر آن است كه ما براي شريعت خداوند، آن جايگاهي كه كلام خدا متذكر شده قائل نيستيم، بلكه جايگاهي (خودساخته) از خود برايش قائل شده ايم كه هم آن را از حقيقت تهي مي سازد و هم افترايي است به خداوند: : «و روز قیامت کسانی را که بر خداوند دروغ بسته اند، بینی که چهره هایشان سیاه است. آیا منزلگاه متکبران در جهنم نیست؟» سوره زمر، آیه 60.

اما حقيقت پشت آن شريعت هاي مختلف چيست؟ حقيقت آن است كه قوم يا مردم جامعه يا زماني، چه بسا از افراط رنج مي برند و قوم يا مردم جامعه در همان زمان يا زماني ديگر از تفريط. بنابراين، شريعتي كه براي تحديدشان به سوي بازگشت به تعادل و راه ميانه لازم است، صد در صد بايد نه تنها متفاوت، بلكه دقيقاً عكس هم باشد و اگر شريعت يكي از آن ها را به ديگري تعميم دهيم، نه تنها مشكلات شان حل نمي شود، كه وضع شان وخيم تر شده و حتي به فاجعه ختم مي شود. در جامعه اي كه وضع جنايت و ضايع كردن حقوق ديگران چنان زياد است كه به عرف بدل شده، حدود شريعت بايد سختگيرانه باشد تا آن را از حالت عرف بيرون آورد و به ميزاني برساند كه در هر جامعه متعادلي هست، اما نه در جامعه اي كه ميزان جرم و جنايت اندك است و شريعتي سخت گيرانه براي چنان مردمي، نه تنها خود موجب تبليغ خشونت مي شود كه حتي ظلم است در حق مردم آن جامعه. عين همين در جوامعي كه امروزه برحسب عقلانيت و نه احكام خداوند اداره مي شود، عملاً رعايت مي گردد. مثلاً در ايالات متحده آمريكا ايالاتي هست كه حكم اعدام در آن ها وجود دارد و آن ها عمدتاً ايالاتي است كه آمار جرم و جنايت در آن ها بالاست، اما همزمان در آمريكا ايالاتي هست كه در آن ها حكم اعدام وجود ندارد و حبس ابد هست، چون آمار جرم و جنايت در آنجاها پايين است. عدم درك حقيقت پشت شريعت نه تنها همان فاجعه اي است كه اينك ما در كشورهاي اسلامي بدان دچار هستيم، بلكه عمدتاً از آن هم فراتر مي رود و زشت ترين اعمال و ضد انساني ترين برداشت ها از دين را كه تمامي پيامبران براي باطل نمودن شان آمدند و بدوي ترين جهالت هاي عربي را كه پيامبر اسلام براي باطل نمودن اش مبعوث شده، به نام شريعت اسلام امروزه تجويز مي كنيم. اسلام مي گويد، هيچ انساني بر ديگري برتري ندارد، مگر به تقوا، اما رفتار ما با زنان نه تنها تبعيض آميز است كه بعضاً حتي با حيوانات نيز چنين رفتارهايي نمي كردند! قرآن از برتري در زور و بازوي مردان بر زنان سخن مي گويد كه همگان از جمله علوم امروزين تأييد مي كنند كه به سبب ترشح هورمون هايي، مردان و نرها نسبت به زنان و ماده ها، قوي تر مي شوند، كه چيزي است كه از ظواهر و تجارب عملي نيز قابل دريافت است، اما ما آن را تبديل كرده ايم به برتري حقوق مرد بر زن كه با “حقيقت عدالت” در دين منافات دارد. (موارد اين گونه تعميم چيزي از خود به اسلام و تفاوت “دين اسلام” با “شريعت اسلام” و اشتباه گرفتن آن دو با يكديگر در مقالات متعددم هست و نيازي به تكرارشان نمي بينم) و همه را هم به نام شريعت اسلام مي كنيم و هيچ متوجه نيستيم كه براي تعبيرهاي خود، بايد همزمان تناقض هايي را كه با آيات ديگر ايجاد مي شود، در نظر گيريم و گرنه به گمراهي دچار مي شويم و به همين سبب است كه قرآن در آيه 7 سوريه آل عمران براي اين كه دچار چنين گمراهي اي نشويم و متشابه را با محكم عوضي نگيريم، اشاره مي كند كه آيات محكم را با در نظر گرفتن “ساير آيات” مي توانيد تشخيص بدهيد و اگر چنين نكنيم در تله متشابه مي افتيم: «اوست‌ خدایی‌ که‌ کتاب‌ (قرآن‌) را بر تو فرستاد که‌ برخی‌ از آیات‌ آن‌ (کتاب‌) محکم‌ است‌ که‌ احتمال‌ و اشتباهی‌ در آن‌ راه‌ نیابد که‌ آن‌ها اصل‌ و مرجع‌ سایر آیات‌ کتاب‌ خواهد بود و برخی‌ دیگر آیات‌ متشابه‌ است‌ که‌ به‌ سهولت‌ درک‌ معنی‌ و مقصود از آن‌ نشود تا آن‌ که‌ گروهی‌ که‌ در دل‌های شان‌ میل‌ به‌ باطل‌ است‌ از پی‌ متشابه‌ رفته‌ تا به‌ تأویل‌ کردن‌ آن‌ در این‌ راه‌ شبه‌ و فتنه‌گری‌ پدید آرند، در صورتی‌ که‌ تأویل‌ آن‌ کس‌ جز خداوند نداند و ثابت‌ قدمان‌ گویند ما به‌ همه‌ آن‌ کتاب‌ ایمان‌ آوردیم‌ که ‌همه‌ محکم‌ و متشابه‌ آن‌ از جانب‌ خداوند ما آمده‌ است‌ و به‌ این‌ دانش‌ پی‌ نبرند مگر خردمندان‌». قرآن‌ مجید، سوره‌ آل‌عمران‌، آیه‌ 7. چنان که از آیات مذکور استباط می شود، قرآن خود اذعان دارد که اگر آیه ای به موضوعی اشاره دارد، آن به مفهوم اتمام حجت نیست و چه بسا جزو متشابهات قرآنی است که برای آزمودن ما آمده است و تا مومنان حقیقی را از کسانی که میل به باطل دارند، جدا سازد. نکته ای که فقیهان، مراجع تقلید و عالمان از آن می گذرند و طفره می روند (حتی برخی از مراجع متشرع در گذشته حکم کرده بودند که هر کس از تفسیر آیه مذکور از شما پرسید، او را ببنديد و تازیانه بزنید)! دقت کنید، این نکته خیلی مهم است، قرآن تنها کتاب آسمانی است که خود اذعان بدان دارد که اگر چیزی حتی در نص صریح اش آمده است، به معنی اتمام حجت نیست و شما نمی توانید با توسل صرف بدان عمل کنید، چون ممکن است از جمله متشابهاتی باشد که خداوند برای آزمودن شما گذاشته است. در قرآن علاوه بر آیاتی که به دین و شریعت اشاره می کند، بر فطرت الهی نیز عطف می نماید. همان ودیعه ای که همه خلایق از پذیرفتن آن ناتوان ماندند، مگر انسان و همان که انسان را جانشین و خلیفه خداوند روی زمین ساخته است که بخشی از آن در آگاهی ما به شکل وجدان، بيدار می شود. هر گاه در آیاتی از قرآن به سفارشاتی برخوردیم که با وجدانمان در تضاد یا تناقض آشکار بود، می بایست در آن تأویل دست نگه داریم و احتمال بدهیم که در زمره متشابهاتی است که غرض از آن آزمودن ماست. چرا که هدف خداوند این است که وجدانمان، آن خدای درونی مان، حرف آخر را بزند. اما راز آیه مذکور: نیکی و بدی گاه دستوری هستند که چون خداوند و کتب دینی به انسان سفارش می کنند، انجام می شوند و گاه به سبب نفس عمل خیر است که آن ها را انجام می دهیم. گاه به دیانت پایبندیم چون خداوند عمل کننده به آن را مستوجب پاداش، رستگاری و جنت قرار داده است و گاه به دیانت وفاداریم چون خیر و خوبی را برای همه به عدالت می خواهیم. زمانی به خاطر رفتن به بهشت حاضریم هر کس و هر چیز را قربانی کنیم تا بدان دست یابیم و زمانی دلمان نمی آید تا کسی را در راه رستگاری خود قربانی کنیم و از عدالت وجدانمان عدول نمی کنیم و چه بسا حاضریم خود به خاطر دیگری قربانی یا تنبیه شویم! راز آیه 7 سوره آل عمران در تشخیص این دو گروه از هم و کسانی که قلباً و حقیقتاً خیر و گذشت را تعقیب کرده و حق طلبان واقعی اند، از کسانی که خیر و نیکی را برای رفع مسئولیت و حتی قربانی کردن دیگران به قیمت طمع و حرص بهشت انجام می دهند. این است پاسخ قرآن به آنانی که با توسل به شریعت، متشابه را جاي محكم مي نشانند.

اينك از گفتن راز بزرگ سر باز نمي زنم. راز بزرگي كه عدم درك آن توسط ابليس موجب گمراهي او شد. ابليس به انسان سجده نكرد، چون در او روح خدايي اش را نديد،  تا انسان را مستحق سجده شمارد، پس گمراه شد. آن روح خدايي كه در فطرت همه انسان ها هست و بسان وجدان در ما بيدار مي شود و بر ما داوري مي كند و هر كس كه به نداي آن گوش فرا دهد، هرگز گمراه نخواهد شد. پس هر گاه تصور كنيم كه انسان “تنها” با كتب مقدس است كه هدايت مي شود، دچار تدليس ابليس شده ايم. اگر وجدان را به عنوان راهنماي اصلي انسان ناديده بگيريم، درست مثل ابليس راه گم كرده خواهيم شد كه آن فطرت الهي را كه علت اصلي سجده ابليس و فرشتگان به انسان بايد مي شد، نشناخت؛ كه ترجمه آن چنين است: پس از خلقت انسان همواره راه “خدا” از “انسان” مي گذرد، چون فطرت الهي همواره در انسان است و اگر انساني گرايي را از دين و راه خدا جدا بدانيد، راه خدايي را درست درك نكرده ايد و همچون ابليس گمراه خواهيد شد. تمامي دينداراني (كه شامل اكثريت بزرگي از آنان مي شود) كه انسان گرايي را در منافات با راه خدا شمردند و مسير آن را طي كردند، همچون ابليس دچار انحراف شدند، در حالي كه همچو وي مي پنداشتند كه در راه حق اند و ناباورانه به سرنوشت او دچار خواهند شد. اين است آن راز بزرگ. به همين خاطر است كه انسانيت انسان را معياري كامل براي حق مداري بايد شمرد و به همين سبب است كه اوج خدامحوري تنها در غايت انسانگرايي است كه نمايان مي شود. آن داستان در كتب مقدّس براي قصه پردازي يا خواندن با صوتي جلي نيست، بلكه مي خواهد به ما بگويد، متديناني كه دينداري شان را جداي از انسان مداري طي مي كنند، جملگي مثل ابليس دچار لغزش شده اند. آيا كتب مقدّس تحريف نشدند؟ پس نمي توانند معياري مكفي شمرده شوند. مسلمانان معتقدند كه قرآن تحريف نشده، اما پاسخ قرآن در مورد خودش بسيار شنيدني است وقتي مي گويد كه در قرآن آيات محكم و متشابه هست و آيات متشابه برخي را گمراه مي كند! پس آن “معيار بدون گمراهي” به اعتراف كتب مقدّس در هيچ دستخطي در هيچ كتابي نيست، مگر لوح وجود انسان كه در كتاب فطرت او بسان وجدان حك شده است: «حق اين است كه هر كس روي دل به سوي خدا نهد و نيكوكار باشد، پاداش اش نزد پروردگارش است و نه بيمي بر آن هاست و نه اندوهگين مي شوند.» سوره بقره، آيه 112.

از همه مهمتر، شريعت مداران و مفتيان و فقها، “در عمل ” كمتر از هر كس ديگر به شريعت نازل شده توسط خدا اهميت مي دهند، چون تنها كساني هستند كه از طرف خود فتوا مي دهند و احكام شرعي صادر مي كنند و تنها زماني كه با ديگران اختلاف نظر پيدا كنند، شريعت خدا براي شان باطل شدني نيست!؟ از نظر ديني و قرآن، هيچ كس حتي پيامبران نمي توانند حرامي را حلال يا حلالي را حرام كنند، چه رسد سايرين و تنها خداست كه آن ها را تعيين مي كند: «اي مومنان چيزهاي پاك و پسنديده اي را كه خداوند بر شما روا داشته است، ناروا مشماريد؛ و از حد مگذريد كه خداوند تجاوزكاران را دوست ندارد». سوره مائده، آيه 87. در سوره تحريم كه به صراحت به پيامبر مي گويد كه حتي او نبايد حلال خدا را بر خود حرام شمرد.

پس چگونه است فتواي مراجع تقليد و فقها كه هر روز از خود فتواي حرام و حلال صادر مي كنند؟ چنان که از پیامبر پیرامون زنان، فتوا و رأیی جدید خواستند، خداوند به او فرمود تا پاسخ دهد: «قل الله یفتیکم». بگو فتوا از خداست. سوره نساء، بخشی از آیه 176. فقهاي يهود در صدر اسلام كه از خود فتواي شرعي مي دادند، تصور كرده بودند كه پيامبر اسلام نيز دكان داري چون خودشان است، كه بايد از او فتوايش را شنيد. اما اين آيه قرآن از زبان پيامبر نازل شد تا بگويد كه حتي پيامبران نمي توانند از خود فتوا دهند و فتوا “تنها” از آن خداست. بنابراین، حتی رسول خدا از خود هیچ فتوایی جز به عنوان فتوای خدا ندارد. البته توصیف آن دسته فتوا دهندگان را در عهد عتيق در اين جمله اشعیاء نبی نیز مي يابيد: «این مردم با زبان خویش مرا تصدیق می کنند، و قلب های شان از من دور است». کتاب اشعیا، باب 29 آیه 13-14. چنان گذشت، از منظر قرآن فتوا از آن خداست و هيچ كس حتي پيامبران نمي توانند از خود فتوا دهند: «… و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، حکم نکنند، کافرند.» سوره مائده، بخشی از آیه 44. چنان كه گذشت، اتفاقاً آيه اي كه به همين فتوا توسط خدا تأكيد مي ورزد، نسبت به همين فقهاي يهودي نازل شده بود كه از طرف خود فتوا مي دادند و آن را به عنوان حكم شرعي به ديگران غالب مي كردند: «و روز قیامت کسانی را که بر خداوند دروغ بسته اند، بینی که چهره هایشان سیاه است. آیا منزلگاه متکبران در جهنم نیست؟» سوره زمر، آیه 60. و باز در جایی دیگر: «و همانا از اینان گروهی هستند که زبانشان را به ذکر کتاب می‌گردانند تا تو گمان بری که از کتاب است و حال آنکه از کتاب نیست، و می‌گویند این از نزد خدا است و حال آنکه از نزد خدا نیست، و بر خدا دروغ می‌گویند و حال آنکه می‌دانند». سوره آل عمران، آیه 78. پيامبران و سايرين تنها مي توانند به فتواي خدا استناد كرده و حكم دهند و مصاديق اش را تعيين كنند كه نسبت بدان نيز مسئول اند. معني آن سخن اين است، همان گونه كه مثلاً در امور قضايي و حقوقي، هيچ قاضي اي نمي تواند از خود قانون و جرم صادر كند و قانون و جرم بايد قبلاً در قوانين قضايي و حقوقي يك كشور آمده باشد و هر قاضي تنها مي تواند با استناد به يكي از قوانين وضع شده و مصوب، تنها مصاديق شان را در اعمال متهم بيابد و بر اساس آن حكم كند، از نظر قرآن نيز هيچ كس به جز خداوند نمي تواند حلال و حرام تعيين كند و تنها مي تواند مصاديق اش را به عنوان “نظرش” بيان كند و “نه به عنوان حكم خدا”. اهميت اين قضيه و تفاوت اش را اينك ما از نزديك لمس مي كنيم كه بسياري قضات، بدون توجه به قانون، از طرف خود جرم تعيين مي كنند كه بعضاً مضحك است؛ مواردي چون “تظاهر به مستأجر بودن”، “تظاهر به روزه خواري”، “بد حجابي” و بسياري موارد “من درآوردي” ديگر كه بسياري در همين قوانين تبعيض آميز كشور نيز هيچ يك جرم نيست!! در حالي كه تا چيزي در قانون، جرم ذكر نشده باشد، قاضي نمي تواند خود جرم تعريف كند و از خود قانون وضع نمايد، بلكه تنها مي تواند براي احراز جرم، با استناد به قوانين مصوب، مصاديق جرم را تعيين نمايد. همين گونه در مورد فتواي ديني مراجع تقليد و مفتيان نيز هست و اطاعت از آن نه تنها واجب شرعي نيست كه اطاعت از غير است و فقها بنا به كلام خدا به هيچ وجه از منظر ديني حق ندارند از طرف خود فتوا دهند و تنها مي توانند “نظرشان” را با استناد “روشن” و “دقيق” به آيات قرآن، يعني فتواي خدا و در صورتي كه سيره روايت شده از پيامبر هم در تناقض با قرآن نباشد و هم مطابق با آنچه در قرآن ذكر شده (چون بسياري از امور توسط پيامبر انجام مي شد كه از سنت قبيله اي دوران پيامبر و آداب و رسوم دوران اش بود كه سود و زياني نداشت و قرآن در آن مورد سكوت كرده، اما ربطي به اسلام هم نداشت)، به سيره پيامبر تنها براي آشنايي بهتر موضوعي مورد اشاره در قرآن استناد كنند. و گرنه افترا به خداوند است و هر كسي كه به نام دين خدا، فتوا داده، حكم شرعي و فقهي صادر كرده بايد در روز رستاخيز حساب پس دهد و عقوبت دردناك افترا زننده به خدا و دين اش در انتظار اوست؛ مگر اين كه توبه كند و از راه غلط سابق اش بازگردد. (حجت بر تمام مفتيان، فقها، مجتهدين و مراجع تقليد تمام)

باري، امروز روزي است كه به شكلي جدّي اين دو تعبير از دين كه يكي “شريعت محور” و ديگري “حقيقت محور” است در خاورميانه و جهان ظهور كرده اند و علم و تكنولوژي خوشبختانه چنان آگاهي عمومي را بالا برده كه نه تنها نسل جديد كه حتي همان انسان نسل ديروز، ديگر نمي تواند مشتي مزخرفات و احكام جهل و جنون و جنايت را به صرف اين كه توسط عده اي برچسب شريعت زده شود، يا حتي چون در كتب مقدس رفته است (چون ممكن است از متشابهات باشد) بپذيرند و حتي نسلي كه پادشاه عربستان بدان تعلق دارد، اگر هنوز دم از شريعت مي زند، بدان سبب است كه در عمر باقي مانده ترجيح مي دهد تا محافظه كارانه باقي عمر را بگذراند (كه البته ملاك مناسبي براي تشخيص حق نيست، به خصوص براي كساني كه به آخرت ايمان دارند و مردن در راه حق اصل است، نه در راه محافظه كاري و عافيت طلبي)، اما نسل امروز چنين محدوديتي ندارد (به همين سبب در روايات تان آمده كه مهمترين پيروان منجي آخرالزمان از جوانان هستند) و اينك مي بينيد كه بهار عربي را راه انداخته كه ديكتاتورهاي ديني و جبرهاي مذهبي، مهمترين دشمن آن است و آن آغازي است بر رستاخيزي كه بزودي تمام جهان را در برمي گيرد (كه در روايات ديني مسلمانان به كرّات وعده اش داده شده و هيچ عذري از كسي پذيرفته نيست) و قوانين و حقوق ملت ها، نه برحسب شريعت، كه برحسب عدالت با مرجعيت “وجدان” (كه همان “فطرت الهي” آمده در كتب مقدّس است) به عنوان خاستگاه هر حق و حقيقت و قانون نوشته خواهد شد و هر كشوري در بهار عربي كه پيش قدم آن شود، نام آن ملت در تاريخ به عنوان پيشگامان آن رستاخيز در تاريخ جاودانه خواهد شد؛ چرا كه از اين پس، نه شريعت، كه زمان آن “حقيقت” است، و همان گونه كه عيسي مسيح مي فرمايد: “… و حقيقت تو را آزاد خواهد كرد”.

مقاله قبلیفریده غیرت؛ تقلیل حکم عماد بهاور از 10 سال به 7 سال حبس
مقاله بعدینیکول کیدمن “بانوی ساکت” شد
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکتر کاوه‌ احمدی‌ علی‌آبادی‌ تاکنون تحصیلات دانشگاهی را در مقطع دکترای جامعه شناسی (Ph.D) با عنوان دانشجوی ممتاز از تگزاس و مقطع فوق‌ دکترای‌ (Post Doctoral of Philosophy) فلسفه‌ علم‌ به همراه گواهی "ارزیابی کمال" از دانشگاه‌ آبردین‌ (Aberdeen) در داکوتای‌ جنوبی‌ آمریکا به پایان رسانده و و اینک عضو هیئت علمی (ACADEMIC BOARD) دانشگاه آبردین (ABERDEEN) با رتبه پروفسوری (PROFESSORSHIP) است. ایشان موفق به دریافت درجه دانشمندی (scientist) در رشته فلسفه علم با رساله "روش شناسی علم و فلسفه" و انتخاب به عنوان دانشمند برجسته (Distinguished scientist) سال 2008 از طرف دانشگاه آبردین شدند. دارای 14 عنوان کتاب چاپ شده، 6 عنوان در نوبت چاپ، بیش از 45 پژوهش و مقاله علمی از کنفرانس ها و همایش های ملی و بین المللی و فراتر از 120 عنوان مقاله در نشریات کثیرالانتشار بوده و دارای 11 جایزه و لوح تقدیر و سپاس از جشنواره ها و مراکز علمی و آکادمی مختلف است. در حال حاضر ایشان عضو جامعه شناسان بدون مرز (Sociologists without borders (ss هستند.