دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
ترورهايي كه اخيراً توسط اسلام گرايان در فرانسه صورت گرفت، به هيچ وجه تازگي ندارند و نياز به تحليلي بيش از يك نگاه گذرا دارند و تصميماتي مهم و بلندمدت براي جهاني عاري از ترورهاي ديني:
اول: ترور هم در تاريخ اسلام و هم تاريخ معاصر ما وجود داشته و دارد. ملاهاي رياكار ايران كه اينك داعش به جان شان افتاده (و از خودشان وحشي تر نديده بودند) نمي توانند چون دوران شاه “مظلوم نمايي كنند و خود را مخالف ترور معرفي كنند و سال هاست كه نقاب از چهره شان پيش چشم مردم ايران افتاده است (اصلاً مدتي است كه بسيجي ها و پاسداران ايران توسط مردم ايران، داعشي هاي ايراني خوانده مي شوند) فتواي ترور سلمان رشدي توسط خميني ملعون –دجال کبیر- جلوي چشمان ماست –و حکومتی های مزور ایران هر چه را کتمان کنند، این فتوای صریح خمینی را نمی توانند- و افزايش مبلغ جايزه براي ترور وي نيز اخيراً صورت گرفته كه تأكيدي است بر اين كه در بر همان پاشنه سابق تآييد و تهييج ترور با “فتواي شرعي” مي چرخد. خوب مي دانيم كه رهبران روي صحنه ايران بارها از نواب صفوي به عنوان شخصي كه از وي متأثر شده اند، نام برده اند و خيابان و مناطقي در ايران هنوز به نام اوست (همچنان كه خياباني در تهران به نام تروريست قاتل انور سادات است) و يكي از آخرين اختلافات خميني ملعون با آيت الله بروجردي (اينك به عيان مي بينيم كه بروجردي در اين زمينه چقدر دورانديش بود) دقيقاً بر سر حمايت از ترورهاي نواب صفوي و “فداييان اسلام” بود. فداييان اسلام نيز عيناً نام شان را از گروهي تروريستي به همين نام در تاريخ اسلام گرفته اند كه البته از شيعيان دوازده امامي نبودند، بلكه شيعيان اسماعيليه بود (مدركي ديگر بر ارادت و تعلق خاطر خميني ملعون به مذهب شيعه اسماعيلي به جاي شيعه دوازده امامي).
در تاريخ انقلاب 57 نيز از چند سال قبل به قدرت رسيدن ملاها، ترورهاي سازمان يافته شان را داريم تا ترورها و بمب گذاري هاي طي انقلاب كه اكثرشان توسط باند امنيتي پشت خميني (تيم فردوست) صورت گرفت تا ترورهايي كه مقامات رسمي ايران در اروپا بر عليه مخالفان نظام انجام دادند كه برخي از آن ها به دادگاه كشيده شد و با “مدارك مستند” و “شاهدان متعدد” محكوم نيز شدند. به ياد داريم كه هنوز مقامات ايران از آتش زدن سينما ركس آبادان كه توسط عمال رژيم ايران صورت گرفت و به دروغ به گردن شاه انداختند، به عنوان عامل محرك مهمي براي سقوط شاه مي شمرند. حتي برخي از سر دسته تروريست هاي داعش توسط آنان به وسيله مالكي از زندان آزاد شدند تا جبهه جديدي بر عليه مخالفان اسد بگشايند -و در زمان همان شيطنت شان با زهرخند و تهديد ضمني به باندي از اسلام گرايان تركيه كه پنهاني به داعش كمك مي كردند، اشاره مي كردند كه ترور دامن شان را خواهد گرفت- و زماني ضد داعش شدند كه ناگهان داعشي تغيير جهت دادند و يك سوم عراق را تصرف كرده و حكومت دست نشانده ملاها را در عراق ساقط كردند (مصداق آن ضرب المثل كه “مسجد ساخته شان زد كردن خودشان را”). دلقكان روي صحنه ايران از ضد اسلام بودن اسلام گراياني سخن مي گويند كه از كمك هاي ام. آي. 6. و سي. آي. اي. بهره مي برند و فكر مي كنم تعمداً يادشان رفت از كساني –از جمله جوجه روضه خوان هايي ياد كنند كه پيش از انقلاب توسط موساد و با همكاري كا. گ. ب. به شوروي سابق فرستاده شدند تا يك شبه راه صد ساله را بروند و به موقع به عنوان مهره اي دست نشانده در جايگاه قدرت فتنه بزرگ “اتحاد جماهير بربريت اسلامي” قرار گيرند كه اگر اسنادش فاش و رسانه اي شوند بايد عباي شان بر سرشان بكشند و به همان روسيه فرار كنند! اخيراً عامل ترور پاپ ژان پل دوم در كتاب خاطرات اش به صراحت اعتراف كرده كه دستور و فتواي شرعي ترور پاپ را از طرف خميني ملعون دريافت كرده و به او در ازاي اين جنايت، “وعده بهشت” داده شده بود. و خلاصه بيش از سه دهه است كه رژيم ملاهاي ايران از شيعيان تروريست منطقه همه نوع حمايت تحت عنوان “مقاومت” مي كنند و سال هاست كه مي دانيم رژيم ملاها عادت دارد چيزي را كه در لفظ محكوم مي كند و به دشمنانش نسبت مي دهد، در عمل و در خفا –و در خفا بدان افتخار مي كنند- انجام مي دهد و بدان اصرار نيز دارد.
دوم: “مسلمانان” كه در قرآن بدان اشاره شده و نه “اسلام گرايان”، قابل تقليل به اسلام گرايان نيستند. مسلمان -كه اكثريت بزرگي را مي سازند با اسلام گرايان -كه تنها اقليت قليلي از آن اند، متفاوت اند و خشونت و جناياتي كه امروزه مي بينيم توسط همين اسلام گرايان و نه مسلمان صورت مي گيرد. و به خصوص اسلام ايدئولوژيك كه از نيم قرن پيش به بهانه مقابله با كمونيست تقويت و تهييج شدند. ما تفاوت مشهودش را به خصوص در اسلام مادربزرگ ها و پدربزرگ هايمان ديديم. در زمان شاه در ايران اشخاص متديني كه بي آزار و آرام –اصطلاحاً مي گفتند كه آزارشان به يك مورچه هم نمي رسد- بودند، با گذشت و بخشنده بودند و كارهاي بد و زشت را با كارهاي بد و زشت متقابل تلافي نمي كردند، به عنوان مسلمان حقيقي شناخته مي شدند. اما دقيقاً با شروع اسلام ايدئولوژيك و به خصوص باند خميني ملعون در قدرت، اين منطق دقيقاً معكوس شد. مسلمان انقلابي شد كسي كه حراف، دوپهلو سخنگو، گستاخ و حتي بددهن باشد، به مخالفانش دروغ بگويد و به دشمنان افترا بزند و اعمال شنيع درخفاي خودش را به دشمنانش نسبت دهد و آن هم به اسم تقويت اسلام و حفظ اقتدار اسلام و حكومت اسلامي و به طور كلي يك شارلاتان به تمام عيار باشد؛ درست مثل خميني ملعون. او بود كه بددهن سياسي را در ايران باب كرد، افراط را تحت عنوان اقتدار و عزت به يك منش “اسلام انقلابي” بدل ساخت، جنايت هاي خودش را به دشمنانش نسبت داد (ماجراي سينما ركس آبادان و حتي ماجراي قتل پسرش را به دستور خودش پس از آن كه پسرش بزرگش در يكسال آخر عمرش به شدت مخالف پدرش شده بود و بدرستي مي گفت بزرگترين ديكتاتور همين پدر خودم است) ترورهاي مذهبي را دوباره ساري و جاري ساخت و ترورهاي سياسي را با كلاه شرعي بدان افزود و شكنجه (وضوء گرفتن و سپس بازجويي و شكنجه كردن)، تجاوز و قتل هاي پنهان را براي حفظ نظام اسلامي نه تنها جايز كه ضروري ساخت؛ همه را نيز به نام اسلام و به كام فرهنگ جاهلي پيش از اسلام كه پيامبر عزيرمان براي زدودن شان آمده بود. اين است آن پرچمي كه دجال كبير تحت عنوان “اسلام” بر پا كرد.
سوم: ترور ژورناليست ها و طنزنگاران فرانسوي تنها ترور از اين نوع نبود و قبلاً نيز طنزنويسان بسياري در سراسر جهان و به خصوص اروپا –كه در آن آزادي بيان به ميزان بسيار زيادي وجود دارد- توسط اسلام گرايان تروريست يا ترور شدند يا تهديد به ترور شدند.
نخست بايد اسلام گرايان دركي روشن از آزادي بيان و انعكاس آن در يك كشور داشته باشند. پيش از هر چيز بايد بدانند هر آنچه كه در كشوري و به خصوص كشورهاي غربي منتشر شده يا اكران مي شود، به معناي توافق دولت يا نهادهاي حكومتي از آن نيست و مطالب بسيار بيشتري در همان كشورها بر عليه سياستمداران و صاحبان پست و مقام و قدرت منتشر مي گردد و آزادي بيان يعني همين. دوم وقتي كسي كتابي مي نويسد، فيلمي مي سازد ولو بر عليه اسلام يا پيامبر و مقدسات اسلامي يعني حتي اگر مخالف آن هستيم و ولو آن را توهين مي دانيم، از نظر ديني و اسلام تنها مجازيم (به عنوان يك مسلمان و مومن حقيقي) با توليد نقدي نوشتاري يا ديداري بر عليه آن و يا انتشار كتاب يا فيلمي متفاوت و حتي بر عليه يا در رد آن اقدام كنيم و حق آسيب رساندن فيزيكي به پديد آورندگان را نداريم چه رسد قتل شان. حكم قصاص قتل در قرآن به صراحت آمده كه شامل قصاص قاتل يا قاتلين و مفسدان في الارض آمده است. اتفاقاً بخشي از اختلاف بر سر همين مصداق فسادگري در روي زمين است كه با رجوع به اعمال و منش پيامبر اسلام به روشني مي توان دريافت كه شامل اختلافات فكري و گفتاري نمي شود و پيامبر اسلام توهين كنندگان به خود را حتي مقابله به مثل نمي كرد، چه رسد كه اقدامي فيزيكي بر عليه شان صورت دهد، و رفتارش آنقدر “بزرگوارانه” بود كه در بلندمدت آنان را شرمنده مي ساخت و به همين سبب “پيامبر رحمت” خوانده شده نه پيامبر نفرت يا خشونت.
اتفاقاً يكي از اصلي ترين سوءتفاهمات پيرامون طنزنگاراني كه اخيراً در فرانسه به ناحق كشته شده و يا كساني كه تهديد به مرگ شده اند، در همين نكته است كه آن طنزنگاران به اسلام گرايان مي خواهند با زبان طنز و كنايه بگويند كه پيامبر اسلامي كه شما با اعمال تان معرفي مي كنيد، پيامبر رحمت نيست، بلكه “پيامبر نفرت و جنايت و خشونت” است. محمدي كه آنان در تصاوير فكاهي مي كشند، محمدي نيست كه در صدر اسلام زندگي كرده –چون آنان اصلاً برحسب مطالعات تاريخي صدر اسلام آن تصاوير را نمي كشند- بلكه محمدي است كه امروزه مسلمانان و به خصوص اسلام گرايان با رفتارشان معرفي مي كنند –و تصاوير محمد آن مجلات دقيقاً معطوف به رفتار همين محمد ساخته و پرداخته ما دارند. آنان مي خواستند و مي خواهند به اسلام گرايان نشان دهند وقتي در لفظ از رحمت در اسلام سخن مي گوييد و آن را تبليغ مي كنيد و در عمل خشونت و جنايت، چقدر مسخره و رياكارانه است. امروز وقتي تصوير فكاهي محمد را با عمامه اي كه از بمب هسته اي است مي كشند، دارند محمد و اسلامي را كه ملاهاي ايران امروزه –كه بدنبال بمب هسته اي هستند- معرفي مي كنند، به طنز مي كشند و نه محمد و اسلام در صدر اسلام، چون در زمان محمد صدر اسلام كه اصلاً سلاح هسته اي وجود نداشته است. اتفاقاً “امر به معروف” و “نهي از منكري” كه در اسلام بدان سفارش شده دقيقاً بر همين گونه فعلي كه همين طنزنگاران بر عليه اسلام گرايان صورت داده معطوف است و نه تحميل احكام اسلام به زور و اسيدپاشي بي حجابان (اساساً در صدر اسلام هيچ موردي از امر به معروف پيرامون رعايت حجاب نداريم) و نظاير آن ها -كه امروزه بسياري از اسلام گرايان به غلط چنين مصاديقي از امر به معروف و نهي از منكر در ذهن دارند. طنزنگاران فرانسوي كه متأسفانه به ناحق كشته شدند، بر عليه همه كس و همه چيز نقد داشتند و طنز مي نوشتند و حتي گاه بر عليه ديدگاه هاي سابق خودشان و اين دسته از افراد را بايد در زمره كساني دانست كه در صدر اسلام از آنان تحت عنوان “آزادگان” ياد مي شده است و به دين و مذهب خاصي تعلق خاطر نداشتند و بر اساس “وجدان” شان مي گفتند و مي نوشتند و انتقاد مي كردند و از اين سبب بايد طنزنگران اخير را بدرستي و به حق “شهيد” بناميم
چهارم: شما اينك داريد زهرميوه اي را برداشت مي كنيد كه ديروز طراحان “كمربند سبز” كاشتند و نام آن را بخشي از “شطرنج بزرگي” خواندند كه قرار بود به “اتحاد جماهير بربريت اسلامي” منجر شود كه خوشبختانه و به خواست خداوند فتنه بزرگ شان “فاش شد” و نقشه هايشان “نقش بر آب” گشت و اينك شاهد قتل عاملان آن پروژه پنهاني در روي صحنه هستيم كه به جان هم افتاده اند و ترورهاي بي گناهان تنها بخش كوچكي از عوارض آن است و تنها مي توان تصورش را كرد كه اگر آن توطئه عملي شده بود و پس از بهار عربي، انقلاب دزدان اسلام گرا موفق شده بودند كه نقشه شان را عملي سازند و خاورميانه را در چمبره خود بگيرند، چه كابوسي انتظار جهانيان را مي كشيد و چه جهنمي در خاورميانه و حتي براي مردم سراسر جهان ساخته مي شد و چه جنايات و فجايعي به نام اسلام و به كام “بربريت” صورت مي گرفت.
طرح كمربند سبز كه به طرح برژينسكي مشهور شد و كار تنها او نبود، بلكه كار مجموعه اي از قدرتمداران پشت صحنه جهاني بودند كه بدنبال آن بودند كه به بهانه مبارزه با كمونيست، اسلام گرايان خشن و تروريستي را -كه به خصوص توسط موساد در سراسر جهان و به خصوص خاورميانه شكل گرفته بودند، رشد داده و گسترش داده و به قدرت برسانند تا همچون ايران بعد از رژيم ملاها، روي صحنه توسط تعدادي اسلام گراي دلقك –كه به قول خودشان عرضه اداره يك نانوايي را هم نداشتند- و پشت صحنه توسط سرويس هاي مخفي امنيتي شان كه توسط موساد تأسيس و برنامه ريزي و رهبري مي شد و ثروت هاي هنگفت كشور –نفت، گاز و منابع طبيعي سرشار خاورميانه- توسط همين تيم امنيتي –به عنوان بخشي از غرامت جنگي كه خميني فتوايش را داده بود- چپاول مي شد –كه اينك اقلام ميلياردي از دزدي و حتي مفقود شدن دلارهاي نفتي و بودجه كشور را مي شنويد كه در ايران رسانه اي شده و تنها نوك آن كوه يخ فساد و چپاول سازمان يافته است- و به يمن آن، ابرقدرتي جديد و ثروتمند پشت “اتحاد جماهير بربريت اسلامي شكل مي گرفت: اسرائيل به مثابه كشوري يهودي.
تا ديروز اگر سخن از استفاده ابزاري از مذهب توسط اسرائيل مي كرديد، به شدت با تعجب روبرو مي شديد كه اسرائيل دولتي لائيك و نظامي مبتني بر سكولاريسم است و خود قرباني خشونت مذهبي است، ولي امروز كه تندروهاي اسرائيلي به صراحت “طرح اسرائيل به مثابه كشوري يهودي” را به تصويب رسانده اند، ديگر نياز به هيچ شاهد ديگري نيست. امروز مي شنويم كه روساي موساد –و نه سياستمداراران و نمايندگان مجلس اسرائيل كه چه بسا بسياري از آنان نيز از اين طرح پنهاني خبر ندارند- اذعان مي كنند كه براي اولين بار براي اسرائيل و آينده اش نگران اند! مگر چه اتفاق جديدي افتاده و اسرائيل حداقل برحسب وقايع روي صحنه نسبت به گذشته از هميشه باثبات تر و مقتدرتر به نظر مي رسد و دوران جنگ با همسايگان را سپري كرده و فلسطينيان و اعراب نيز آن را برخلاف گذشته به رسميت شناخته اند، پس چه چيز ناگواري روي داده كه روي صحنه مردم نمي بينند، اما روساي موساد در پشت صحنه مي بينند؟ پاسخ تنها يك چيز است: نقشه “اتحاد جماهير بربريت اسلامي” كه موساد و سرويس هاي امنيتي اسرائيل نيم قرن براي آن برنامه ريزي كردند كه اسرائيل را به ابرقدرتي جديد بدل كند كه حتي رگ خواب غرب (انرژي) با تسلط موساد از طريق نيروهاي امنيتي اسلام گرايان در خاورميانه در دست اسرائيل باشد، نه تنها شكست خورده و در حالي كه در آستانه بهار عربي خود را در يك قدمي آن مي ديدند، حالا به كابوسي براي شان بلد شده است.
واقعيت اين است كه اساساً تخصص اسرائيل در همين استفاده از مذهب و گروه هاي ايدئولوژيك مذهبي است كه خشونت و ترور يكي از ابزاري هاي شان است، و “به شكلي غيرمستقيم” و از طريق ولگردها و اشخاص بي سر و پايي –همچون ملاها و پاسداران ايران- كه توسط اين سرويس هاي جاسوسي هدايت شده و به قدرت مي رسند، حاكميت در كشورهاي مختلف را در دست بگيرند. اين نوكران بي سرو پا چون از هيچ به قدرت رسيده اند، نوكران حلقه به گوش سرويس هاي امنيتي هستند و اگر اندكي مخالفت يا تك روي كنند، يا سر به نيست مي شوند يا پرونده هاي بدشان رو مي شود و ناگهان از انقلابي، ولايتمدار، بچه مسلمان تبديل مي شوند به ضد انقلاب، ضد ولايت، فتنه گر، مفسد في الارض و جريان انحرافي و غيره، و بهمين خاطر است كه اشخاصي كه تا ديروز قدرتمند بودند و سر به نيست مي كردند، يك شبه به اشخاصي ناتوان بدل شده و مثل موش مي شوند كه براي ايرانيان نياز به هيچ توضيح اضافي نيست و بخشي از تاريخ زنده و مشهود ماست. اين است نقاب موساد پشت بربريت رشد يافته، طرح ريزي و سازماندهي شده و به قدرت رسانده شده اسلام گراياني كه تا ديروز حتي طهارت شان را درست نمي توانستند بگيرند و حالا ناگهان صاحب ثروت و قدرت و پست و مقام مي شوند.
پنجم: براي اين كه زهرميوه ترور توليد نشود بايد جلوي كشت آن را گرفت: يعني مدارس مذهبي كه در خاورميانه و حتي كشورهاي غربي اجازه مي يابند تا طي نظام آموزشي غلط و مذهبي (به جاي نظام آموزشي متداول آن جوامع)، اذهان جوانان را از كودكي آلوده كرده و در جواني با دروس ايدئولوژيك فاسد كنند و آماده پذيرش و انجام خشونت و جنايت تحت لواي دين و اسلام سازند. كلاس هاي ديني و مذهبي در خاورميانه و به خصوص پاكستان، افغانستان و كشورهاي ديگر و همچنين كشورهاي غربي بايد تعطيل شده و همگان تحت نظامي آموزشي علمي و به دور از ايدئولوژي قرار گيرند. دين جاي خود را دارد و علم و هنر نيز جاي خودشان را و سيستم آموزشي بايد بي طرف و بدون تعلق خاطر به ديني خاص باشد. و گرنه مشكلات تروريستي در غرب نيز گرچه توسعه نمي يابد، ولي ادامه خواهد داشت؛ مگر اين كه همگان از كودكي طي نظام آموزش علمي و بي طرف، “بينشي” درست از همه چيز پيدا كنند و “آن بينش، نگاه تنگ نظرانه به دين و مذهب را خواهد زودود”.
عاملان ترورها و حتي آمران ترورهاي اسلامي تنها قاتلان روي صحنه اين جناياتي هستند كه اينك به معضلي جهاني بدل شده و طراحان اصلي آن همان طراحان كمربند سبز هستند كه برخي هنوز زنده اند و بايد به دنيا معرفي و براي اعمالشان (به قول خودشان شطرنج بزرگ شان) محاكمه شوند؛ به خصوص كه فروپاشي كمونيست هيچ ربطي به اسلام نداشت و مهمتر ازآن، تقويت و تهييج اسلام گرايان حتي پس از فروپاشي كمونيست تا 11 سپتامبر ادامه يافت و دليلي ديگر كه طرح كمبرند سبز تنها پوششي بود براي يك استراتژي غيرمستقيم ديگر: يعني اتحاد جماهير بربريت اسلامي.
زماني كه انقلاب هاي بهار عربي با مصر و تونس شروع شد، ملاها و مداحان ايراني فرياد بشارت دادند كه نشانه هاي ظهور به وقوع پيوسته و با به قدرت رسيدن اخواني ها در مصر برخي از ملاها نيز كه خود را در شرف تحقق وعده هاي سرويس هاي امنيتي مي ديدند به صراحت به اسلام گرايان منطقه پيشنهاد دادند كه “اتحاد جماهير اسلامي” را تشكيل دهيم، ولي قيافه شان خيلي ديدني شده بود، وقتي دولت مرسي با “توصيه هاي داده شده به ارتش مصر” ساقط شد (چون در روايت هايشان آمده بود كه امام زمان بدون ورود به مصر و “تنها با حكمي”، آن را فتح مي كند) و لالموني گرفتند كه تا هم اينك نيز ادامه دارد (به خصوص كه در همان روايت هاي شان رفته بود كه “قيام ابتدا از ايران” شروع مي شود –جنبش سبز- و سپس تمام خاورميانه و جهان را در برمي گيرد). خوشبختانه و به خواست پروردگار با “آگاهي رساني به موقع به مردم و سياستمداران منطقه و جهان و هدايت و اقدامات به موقع تكميلي”، توطئه به قدرت رسيدن فاشيست اسلامي روي صحنه و موساد در پشت صحنه براي هميشه خنثي شد و انقلاب دزدان در همه جا شكست خوردند و مدتي است در طول كمان سياه خاورميانه به جان هم افتاده اند و بدست يكديگر قصاص شده و مثل سگ كشته مي شوند و چيزي نخواهد گذشت كه براي هميشه از صحنه روزگار حذف شده و به زباله داني تاريخ خواهند پيوست؛ همچنان كه مي بينيم همزمان همچون جوانه هايي دولت هاي دموكرات و آزاد، يك به يك در جاي جاي منطقه و خاورميانه جوانه مي زنند و “رستاخيز بزرگ جهاني” را كه در پيش است، نويد مي دهند. نبرد ما با ترور و بربريت ادامه دارد و با آن كه هزينه هايي دارد تازه به جاهاي جالب آن رسيده است و ما در آستانه آن پيروزي بزرگ قرار داريم؛ چرا كه “اين يك رستاخيز است”.