به زودی دوران « مفتخوری » آخوندها به پایان می رسد !

0
435

« اندازه نگه دار ، که اندازه نکوست *** هم لایق دشمن است و هم لایق دوست » ؛ هیچیک از تمثیل های آموزنده در زبان شیوا و ادبیات بسیار غنی پارسی ما ، بیهوده رایج نگشته و مورد استفاده قرار نگرفته اند . زیرا ، در متن بیشتر آنها نکات آموزنده و بسیار ارزشمندی جهت مماشات درست مردم جامعه با همدیگر نهفته است ؛ که اگر از آنها استفاده صحیح بشود ؛ این دنیا همان « بهشت موعود » برای نسل بشر می گردد !

در نزدیک به فرو پاشی « سلسله استبدادی ایل قاجار » در ایران ، شهریار نمونه و بی بدیل و نامدار و میهندوست ایرانزمین ( اعلاحضرت همایون رضاشاه کبیر ) در مقام های مختلف مانند « سردار سپه ، و نخست وزیری » به ایران و هم میهنان خویش خدمات شایان توجهی می نمود . هرچند که مشتی نادان بری از درک و شعور انسانی ، به آن مرد بزرگ تاریخ میهن ما ، لقب تحقیر آمیز بی سواد را داده بودند ؛ و نمی دانستند که « سواد کمال نمی آورد » ؛ اما پس از خدمات بی نظیری که او به این ملک و ملت نمود . همان مخالفان نیز دریافتند ؛ که این فرد به قول دشمنان داخلی ما و میهن مان « بی سواد » ، آکنده از کمالات بسیار بود ؛ و چگونه در مسیر ایجاد مدرنیته در ایران و اعتلای کشورش به سوی رشد و پیشرفت های بین المللی گام برداشت . و جهت تحقق بخشیدن به آرمان های بزرگ و میهن پرستانه خودش کوشش بسیار نمود ؟!

یکی از کنش های مهم رضاشاه بزرگ این بود ؛ که در همان زمان نخست وزیری اش ، گهگاه به گونه ای که شناخته نشود به مکان های عمومی و خیابان های شلوغ پایتخت می رفت . تا از نزدیک در جریان محاورات رهگذران قرار بگیرد ؛ و از نتایج مشاهدات خودش « راهکار های » صحیحی برای خدمات بهتر به ایرانیان را کسب نماید !

در یکی از همان حضور های غیر رسمی او که در خیابان معروف « ناصر خسرو » تهران بود . با فردی که همراه نخست وزیر ( رضا پهلوی ) که چندی بعد به پادشاهی در ایران رسید ؛ در مقابل « عمارت شمس العماره » بر روی نرده اطراف پارک مقابل آن مکان تاریخی نشسته بودند ؛ تا پس از رفع خستگی به راه شان ادامه بدهند . یکباره درویشی کشکول به دست در نزدیکی آنجا ایستاد و مشغول زمزمه نمودن شد !

رضا شاه به فرد همراه خودش گفت : برو نزدیک این درویش تا بشنوی که چه می گوید ؟ وقتی که فرد مربوطه به نزد « سردار سپه و نخست وزیر » برگشت . به او گفت : این درویش پشت سر هم دو عبارت را تکرار می کند و می گوید « هر چی دیدی هیچی نگو ، منم ببینم هیچی نمی گم » ، « اینجوری هست اما اینجوری نمی مونه » !

می گویند از همان لحظه « رضا خان نخست وزیر که همزمان سردار سپه » آخرین پادشاه سلسله قجرها بود . تصمیم بزرگ و سرنوشت ساز خودش برای انجام دادن به قول دشمنان او « کودتای سوم اسفند » که یکی از مهم ترین اقدامات شاهنشاهی پهلوی در ایران بود را گرفت ؛ و برای ساقط نمودن حاکمیت استبدادی قجرهای بی کفایت و عیاش و « زنباره » مصمم گشت !

اما از همان زمان تا هنگام جایگزینی ولیعهد ( محمدرضا شاه پهلوی ) در مقام پادشاهی کشور ما و خروج رضاشاه از ایران ( به خواست متفقین که او را به آفریقای جنوبی تبعید نمودند ) ، زیرا در جریان جنگ دوم جهانی ، آن پادشاه دور اندیش اعلام بی طرفی ایران در آن جنگ ویرانگر را نموده بود ؛ ولی با این حال روس ها شمال ایران و انگلیسی ها جنوب کشور ما را اشغال کردند . اما با کیاست و دانائی فرزند خلف او محمدرضا شاه پهلوی ، اشغالگران شمال و جنوب میهن ما مجبور به خروج از ایران شدند ؛ و استقلال سرزمین باستانی ما طعمه قدرت پرست های جهانخواران دنیا نگشت !

سرزمین باستانی ما که آکنده از تمامی نعمت های طبیعی و ثروتی بی انتها می باشد . همواره از سوی همان صاحبان قدرت در دنیا ، مانند یک « گنجینه » پایان نیافتنی به نظر می رسید ؛ و آنان را وا می داشت ، که جهت دست درازی به خطه زرخیز ایرانزمین ، میهن ما را دچار دسیسه هائی بکنند ؛ که به فروپاشی حکومت پادشاهی پهلوی منجر بشود . تا آنها با استقرار مزدوران خودشان در ایران ، با خیال آسوده به سوء استفاده های همه جانبه از این کهندیار مشغول باشند !

به همین دلیل با راه اندازی انقلاب ضد مردمی حاکمیت پلید و خونخوار آخوندی در ایران ، ایشان را به قدرت رساندند ؛ و پیوسته با « باجگیری » از دست نشاندگان خودشان ( سران رژیم آخوندی ) ضمن استیلای پنهانی خویش بر سردمداران رژیم اسلامی ، قدرتمداری شان در منطقه خاور میانه را تثبیت نمایند و ترس و وحشت کشورهای مجاور مملکت ما را افزایش بدهند !

سرکردگان حکومت اسلامی که با تمهیدات حزب دموکرات آمریکا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر ملعون در ایران به حکومت رسیدند . با اتکاء به قدرت ارباب شان ، نه فقط در ایران بلکه در بیشتر ممالک دنیا به ویژه درون منطقه ، دست به اقداماتی مغایر با روابط دوستانه با دیگران ، به خصوص همسایگان مسلمان ایران مانند شیخ نشین های جزایر موجود در خلیج همیشه پارس و دریای عمان زدند . تا خودشان را به « امپراطوری » مسلمان های جهان ارتقاء مقام بدهند !

اما به قول دراویش که می گویند : « اینجوری هست ، اما اینجوری نمی مونه » ؛ دولتمردان ممالک خاور میانه مخصوصا « شبه جزیره عربستان » تا کنون اجازه نداده و نمی دهند ؛ که روزگار مطابق امیال اهریمنی رهبر رژیم آخوندی و مزدوران او ادامه یابد !

حکومتی که همه روزه بیش از سیصد هزار بشکه نفت به خارج از ایران به خصوص برای « چشم بادامی » های چینی با بهای کمتر صادر نموده و می نماید . و دست کم هشتاد درصد مردم زیر سلطه اش در فقر کامل می باشند . آنهمه درآمد بسیار بالا از فروش نفت ایران را به چه مصرفی می رساند ؟!

لازم به بیان نیست ، جیب های بلند و گشاد و پر نشدنی قبای آخوندها ، بانک های سیاری برای ایشان هستند ؛ تا آنچه را که از ملت ستمدیده ایران می دزدند را برای شان ذخیره کنند !

اما به قول همان درویشی که رضاشاه کبیر در مقابل ساختمان « عمارت شمس العماره » دید که با خودش زمزمه می نمود و می گفت : « هر چی دیدی هیچی نگو ، منم دیدم هیچی نمی گم » ، و « اینجوری هست اما اینجوری نمی مونه » ؛ که کنایه ای محض ، به آنانی بود ؛ که هر چه می دیدند سکوت می کردند . اما آن پادشاه با درایت متوجه شد ؛ که زمزمه آن درویش پندی غیر مستقیم به او بود . که بیشتر به سلسله ننگ آفرین قاجار اجازه ماندن بر سر قدرت در کشور خود را ندهد . و سرزمین بزرگ و پر نعمت ما را از استیلای قجرهای به ظاهر دینمدار ، ولی در باطن « زن باره و عشرت طلب » نجات بدهد . اکنون وظیفه ای بزرگ و سرنوشت ساز بر ملت ایران است ؛ تا همین کار بسیار ارزشمند را با اشغالگران میهن خود بنمایند ؛ و به هر قیمتی که میسر باشد . خودشان را از ننگ حضور بازماندگان اعراب وحشی نجات بدهند !

اگر ترامپ می تواند ؟ پس ما نیز می توانیم !

رئیس جمهور آمریکا همانطوری که گفته بود . در حال مسدود کردن راه های سود پرستانه حاکمیت اسلامی در ایران است . تا دیگر مجاز به صدور بیش از صدهزار بشکه تفت ایران به خریداران آن نباشند !

و این جریان درس مهمی برای ما ایرانیان می باشد ؛ تا با یک خیزش « آخوند بر انداز از قدرت » بر این قوم ظالم بتازیم ؛ و جهت رهائی خود و میهن عزیزمان از اشغال سران این حاکمیت پلید به پا خیزیم و آن را از اسارت نزد دشمنان داخلی خویش نجات بدهیم ؛ و آنها را از حیطه قدرت در میهن مان خارج سازیم !

« تا نگرید طفل ، کی نوشد لبن » ؟!

مقاله قبلیایران در آستانه فروپاشی: گزارش تکان‌دهنده لوموند از عمق بحران در جمهوری اسلامی
مقاله بعدیصدای خاموش‌نشدنی دوبله ایران؛ منوچهر والی‌زاده درگذشت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.