دکتر کاوه احمدی علیآبادی
عضو هیئتعلمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز (ssf)
سالی که گذشت دستخوش تحولات اساسی بود و آبستن تحولات آتی برای سالهای آینده. برخی ابعادی جهانی داشت و بعضی ابعاد منطقهای.
برای اولین بار در تاریخ جهان شاهد بودیم که ایالاتمتحده آمریکا و روسیه باوجود اختلافاتی شدید در برخی از زمینهها به میزانی پختگی از خود نشان دادند تا دامنه اختلافات را به حوزههای دیگر گسترش ندهد و در برخی از موارد به هماهنگی و حتی مشارکت دست یابند. البته پس از فروپاشی کمونیست پیشآمده بود که روسیه در برخی از زمینهها دیدگاهی مخالف غرب نداشت و نسبت به بسیاری از وقایع جهان موضعگیری خاصی نمیکرد، اما تاکنون شاهد نبودیم که در اوج حساسیت و بعضاً تقابل روسیه با غرب (مشخصاً کریمه و اوکراین) روسیه با غرب و بهخصوص آمریکا در زمینههای دیگر به توافق و مشارکتی فعال دست یابند. پرونده هستهای ایران، تصمیماتی مشارکتی که پیرامون تغییرات آب و هوایی گرفته شد و نقشه راهی که برای بحران سوریه ریخته شده، بارزترین این نتایج بودند. نقش پررنگ، مؤثر و کلیدی سازمان ملل در حل بحرانهای جهانی از حیاتیترین این تحولات بودند. چیزی که یا درگذشته یا صادق نبود یا بسیار کمتر صادق بود و سازمان ملل در حد سازمانی توصیه گر و موعظهگر اعلامیه صادر میکرد و دیگران نیز اهمیت نداده و کار خودشان را میکردند. بحرانهای لیبی، سوریه و یمن با حضور فعال و بهموقع سازمان ملل بهسوی مذاکره و آتشبس هدایت شدند. اینها مهمترین چرخشها در سطوح جهانی بودند. برخی از بحرانها هستند که باید سعی همگان این باشد که برای سال آینده آنها را حل کرد؛ بحران پناهندگان و بحران فلسطین از آن جملهاند. بحرانهای سوریه و یمن نیز هنوز حلنشدهاند و راهی دراز برای حل نهاییشان در پیش داریم. شماری از تحولات نیز منطقهای بودهاند که باید به شکلی گذرا به هر یک پرداخت.
به سوریان و طرفهای درگیر
همین حالا اگر روسیه و غرب (اروپا و آمریکا) مذاکره و مذاکرهکنندگان را به حال خود بگذارند، بیوقفه مذاکرات شکسته خورده و هرگونه راهکار غیرنظامی به کناری پرتاب میشود و تنها سلاحها در سوریه سخن خواهند گفت. کسانی که شعار میدهند مذاکرات باید سوری- سوری پیش رود یا شرایط سوریه را نمیدانند یا مذاکره نمیدانند و یا هر دو! روسیه و غرب به همراه نقش مؤثر و مکمل سازمان ملل باید چون “ادابتور و کاتالیزور” این مذاکرات چندجانبه را پیش برند -باکار روی نقاط اصطکاک چند طرف و یافتن راهکارهای فنی برای دور زدن برخی از خطوط قرمز طرفها، مشابه آنچه در پرونده هستهای ایران صورت دادند- و تا حالا نیز نقشه راه سوریه باهمت و درایت و مهارت آنان است که پیش رفته است. کسانی نیز که مصرند در خصوص سرنوشت رئیسجمهور سوریه تنها سوریان باید نظر دهند، باید ببینند که در سوریه نیز هم حکومت سوریه و هم مردم سوریه نظرشان را قبلاً گفتهاند؛ البته از لولههای تفنگ و حالا سعی غیر سوریان بر آن است که اولاً تفنگها خاموش شوند و طرفین با زبان “انسان” با یکدیگر سخنگویند و ثانیاً با راههایی جدید غرق شوندگان را از گرداب سوریه نجات دهند. کسی که تنها با سلاح با مردمش سخن گوید و در کشورش جنایات جنگی رویداده باشد (حالا هرکسی مرتکب شده باشد) باید کنار رود. این در کشورهای دیکتاتوری و نیمه دیکتاتوری قابلدرک نیست (بهخصوص ایران که هرکسی را که در مقام دفاع از “نظام” نسبت به مردم هر جرم و جنایتی کرده باشد، به او پست و مقام بالاتری میدهند)، ولی در کشورهایی که از مقاماتی مسئول برخوردارند، متداول است که مقامی در حیطه مسئولیت اش اتفاق ناگواری افتاده که چهبسا شخصاً از آن اطلاع نداشته و زیردستیهایش مرتکب آن شدهاند، ولی آن مسئول بیدرنگ استعفا میدهد؛ چون مقام مسئول یعنی اینکه در حوزه مسئولیتتان اتفاقی افتاده که شما نتوانستهاید مانع آن شوید و باید مسئول دیگری با برنامهها و راهحلهای جدیدی بیاید تا مردم دوباره دچار مشکل یا مشکلات در آینده نشوند. علاوه بر آن تا همینجا نیز هرچند طرف درگیر در سوریه با کمک متحدین جهانی و سازمان ملل به میز مذاکره آمدهاند و بهسختی بتوان به توافقی در آینده رسید که مورد اجماع باشد، چه رسد که یکطرف بگوید باید همینطوری و بدون هر نوع راه اصلاحی طرف مقابل را برای حکومت آینده بپذیرید! در سطح رزمندگان سوری، داعش که تکلیف اش روشن است و سوای دیگران که عملاً به ثبوت رسانده تنها زبان برخاسته از اسلحه را میشوند و میفهمد. گروههایی چون النصره به سبب اقدامات تروریستی نمیتوانند در دولت آتی و حتی انتقالی نقشی داشته باشند و در نقطه مقابل، در سطح رژیم سوریه نیز مقاماتی که پیش از بهار عرب پستهای مهمی داشتند که به این کشتارجمعی منتهی شده نمیتوانند نقشی در دولت آتی و انتقالی داشته باشند، اما کسانی که طی اصلاحاتی حکومتی پس از بهار عربی در سوریه به قدرت رسیدند میتوانند و مهمتر از آن اپوزیسیونی در سوریه که به جنگ داخلی وارد نشد باید سهمی پررنگ ایفاء کنند، چون عملاً ثابت کردند که در طول این مدت اسلحه را راهکاری مناسب نمیبینند و طی بحرانهای آتی سوریه دوباره کشور را دچار جنگ داخلی و مردم را باز دستخوش مصیبتی همگانی نمیکنند.
در اینجا دو ملاحظه کلیدی وجود دارد. ما در طرف مبارزان سوری با گروههایی مواجه ایم که تروریست نیستند، اما بدین معنی نیز نیست که میانهرو هستند. گروههایی که بمبگذاریهای کور نمیکنند و مردم و اسرا را قتلعام نمیکنند، اما خواستار تحمیل حکومت اسلامی یا شریعت بر دیگران هستند، بدون اینکه تروریست باشند، افراطگرا هستند (قرار نیست به خودمان دروغ بگویم) و خواستار تحمیل و تجویز شریعت و باورهای اسلامی به دیگراناند. در مقابل گروههای اسلامگرایی هستند که حاضرند بهعنوان یک حزب در انتخابات آینده سوریه بخشی از قدرت را سهیم شوند و ایناناند که میانهرو به شمار میروند. این واقعیت و نکتهای است که غرب و بهخصوص دیپلماتهای آمریکا باید بدان توجه کنند. دوم، این پازل پیچیده سوریه که در سطح گفتگو و صلح به آچمز رسیده تنها با یک حرکت کلیدی قابلحل است، به شرطی که هر یک از طرفها اندک انعطافهایی به خرج دهند: میتوان طی راهکاری برای دولت انتقالی سوریه مقام ریاست جمهوری در قانون اساسی سوریه را -چون بسیاری از کشورها- دارای مقامی تشریفاتی تعریف کرد و اکثریت اختیارات در نظامی پارلمانی به نخستوزیر و دولت منتخب برخاسته از آن و اسد “تنها در دولت انتقالی” مقام ریاست جمهوری را داشته باشد و پسازآن طی مکانیسم انتخابات، مجلس و دولت و متعاقب آن سایر پستها باشخصیتهایی کاملاً جدید کار را از دولت انتقالی تحویل بگیرند.
علاوه بر آن، درصورتیکه طرفین به راهکار مشترکی برای تشکیل دولت انتقالی و مصالحه نرسیدند، سناریوی دیگری نیز مقدور است و به نظرم محتملتر: سناریوی آتشبس گامبهگام و “منطقه به منطقه” زیر نظر سازمان ملل؛ یعنی با شرایط “نه جنگ و نه صلح” مواجه خواهیم بود (البته جنگ با داعش و النصره ادامه خواهد داشت) و کمک به مردم و آسیب دیدگان و بازسازی کشور شروع خواهد شد. در غیر این صورت جوخه سوریه همچنان فعال پابرجا خواهد بود.
به کردهای سوریه
اما کردهای سوریه؛ به نظر میرسد که باز مقامات ترکیه به خیال مبارزه با شما به نفعتان بازی کردند. چون گرفتاریهایتان پس از دعوت به مذاکرات تازه شروع میشد و سعی همگان بر این میبود که شما نیز در ردیف دیگر اقوام سوریه رفته و عملاً بهجز افزودن چند واژه کرد در تفاهمنامه نهایی، چیز بیشتری عایدتان نمیشد، اما حالا مختار گذاشته شدید تا مجلس و دولت کردیتان را بهپیش برید، چون برای چیزی که توافقی نکردهاید، تعهدی نیز ندارید و آزادید تا همچون کردهای عراق استقلالتان را عملاً در دستگیرید و محقق سازید؛ تنها یادتان نرود که قرار نیست نظامی ایدئولوژیک و تکحزبی یا عملاً تکحزبی و بهظاهر با عناوین حزبی رنگارنگ را در کردستان سوریه پیاده کنید. این یعنی باید علاوه بر متحدان، کردها و دیگران و اقوام منتقد و احزاب رقیب و مخالف را نیز پذیرا باشید وگرنه دموکراسی نوپایتان بهجایی نمیرسید و همچون بسیاری از دیکتاتوریها در حد شعارهای دموکراتیک باقی میمانید.
به لیبیان
بحران لیبی باهمت و اصرار سازمان ملل به آشتی ملی رسید و با تداوم ارتباط با چند سوی طرف درگیری نیز به موفقیت عملی و نهایی میرسد. انقلاب لیبی تنها با این آشتی ملی بود که محقق شود وگرنه ناموفق و پایانیافته میماند. گرچه کار در آنجا تمام نشده، اما بسیار نزدیک به سرانجام است. گرچه مشکل داعش در لیبی هنوز حلنشده، ولی نباید از یاد ببریم که داعش و تروریست تنها مسئله لیبی نیستند و پیروزی انقلاب لیبی نیز منوط به شکست کامل داعش نیست، گرچه برای آزادی و استقلال کشور ضروری است. حمله کشورهای غربی و نیروهایی بینالمللی به داعش در لیبی نباید به تشکیل دولت وحدت ملی موکول شود. فوت وقت تنها باعث گسترش بیشتر داعش در منطقه و دشوار شدن نابودیشان و منجر به ویرانیهای بیشتر زیرساختهای لیبی میگردد.
به عراقیان
در عراق وضعیت گرچه بهسوی تجزیه کشور پیش میرود، اما نمیتوان گفت بهصرف اوضاع ناگوار است و فاجعه زمانی است که به اسم حفظ تمامیت ارضی کشور، باند یا قومی یا مذهبی دیگران را سلاخی برای همرنگ شدن با خود کند. واقعیت این است دیکتاتوری بعث که از اقوام و گروههای رقیب یا حتی متنوع علیه یکدیگر استفاده میکرد و از این طریق قدرت اش را اعمال مینمود، چنان فجایعی را پدید آورده که کار به تسویهحسابهای قومی و تاریخی کشیده شده است (درس عبرتی باشد برای سایر نظامهای قدرتطلب که از به جان هم انداختن اقوام و اقلیتها نان میخورند) و اگر نظامی متمرکز در عراق سرکار باشد، در خوشبینانهترین منظر با دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت روبرو خواهیم شد. تقسیم کشور به سه اقلیم کرد و شیعه و سنی نیز مشکل را حل نکرده و به تجزیه کشور منتهی میشود، چون خطوط آن تقسیم دقیقاً به روی گسل و اختلافات قومی و مذهبی و تاریخی قرار دارد که بیبروبرگرد منجر به گسست کامل میشود و با سخنان گلوبلبل حل نمیشود. تنها راهحل ممکن تقسیم عراق به اقلیمهایی است چندگانه است که در آن اقلیتهای یک اقلیم و مناطقی که ترکیب متنوع قومی و مذهبی دارند، اقلیم دیگر را تشکیل دهند و نوع رابطه اقلیم کردستان نیز از فدرالی به کن فدرالی (چون کردها دیگر به ارتباط فدرالی ناموفق گذشته با دولت بغداد تن نمیدهند) تغییر کند. وگرنه همگی باید خود را برای ظهور “کشور جدید کردستان” نقداً و کشورهای کوچک دیگر در سرزمین عراق به شکلی نسیه آماده کنیم (چه خوشمان بیاید و چه نیاید) که جنگ داخلی و کشتارهای بزرگ نیز نمیتواند تغییری در آن ایجاد کند.
به اردوغان
کار و رسالت شما همچون هر انسان متدین واقعی باید اقداماتی از آن قبیل که اخیراً انجام دادید –نجات یک انسان مصمم به خودکشی- یعنی نجات انسانها باشد و مانع به جان هم افتادنشان در مناطق مختلف ترکیه و بهخصوص کردها و ترکها با یکدیگر باشید؛ بهخصوص مردم عادی و اشخاص غیرمسلح. حتی اگر گروهی از کردها یا هر اقوام دیگری خواستند به جان هم بیافتند شما بهعنوان یک مسئول متعهد باید مانعشان شوید و مهمتر بدانید که چگونه عملاً هر بحران را حل کنید، نه اینکه از هر بحران بسان آب گلآلودی برای ماهیگیری بهره برید. هوشیار باشید که کشورتان خطرناکتر از تجزیه، دارد نابود و قتلعام میشود. اگر همچنان به بازیای که میت در ترکیه و برعلیه کردها و اسلامگرایان “به شکلی رندانه” راه انداخته تن دهید. اشتباه نکنید بسیاری از سیاستمداران نادانسته و ناخواسته قاتل و دیکتاتور میشوند؛ کاملاً ناباورانه و بهوسیله تیم های زیر دستشان.
به یمنیها
همانگونه که پیشبینی کرده بودم، باوجود تلاشهای بیوقفه سازمان ملل و انعطاف مداوم رئیسجمهور یمن، یمن همچنان در خون و آتش میسوزد. چون صلح تصمیمی است دو یا چند طرفه، اما جنگ تصمیمی است که تنها توسط یکطرف بهتنهایی میتواند شروع شود و تداوم یابد. واقعیت این است که حوثیها با تحریکهای سپاه قدس ایران به دنبال صلح یا مذاکره نیستند، بلکه از هر چیزی ازجمله صلح و مذاکره برای تحمیل خود برطرف مقابل و سوارشدن دائمی بر مردم یمن و پیاده نشدن از آن بهره برند (کار مشابهی که خمینی و باندش در انقلاب 57 ایران صورت داد و قبل از رسیدن به قدرت به همه –حتی کمونیستها قول مشارکت داد و وقتی به قدرت رسید حتی به زیردستانش نیز رحم نکرد و تقریباً همگی ضدانقلاب شدند!) حتی اگر اینک بهزور سلاح به مصالحه تن دهند، فردا در اولین بحران و خلع قدرت، بهسرعت آن را نقض کرده و قدرت را به خود منحصر خواهند کرد؛ همانگونه قبل از این طی توافقات پیشین طرفهای یمنی با وساطت سازمان ملل “بهکرات” چنین کردند. (با این نوع بازیهای بازیگران، خطر تجزیه دائمی، کشورهای عراق و سوریه و یمن را تهدید میکند.)
بااینهمه، همین میزان گفتگوی طرفین درگیری یمن با وساطت نماینده سازمان ملل نیز بدون دستاورد نبود و آتشبسی ولو موقت –لااقل در بسیاری از مناطق و آزادی و تبادل اسرا و زندانیان از آن جمله بودند. بااینوجود چه در مورد بحران یمن و چه هر بحران دیگری، اگر علیرغم مخالفت من، توافق و صلحی در یمن یا هر جای دیگر به دست آمد، آن (توافق و صلح) ارجعیت دارد و من پذیرای آن خواهد بود (زیرا همچون حق وتو نظر هر شخصی را خنثی خواهد کرد). چون هیچکس “بهتنهایی” نباید مانع صلح -ولو موقت- باشد؛ زیرا صلح پیروزی برای همگان است.