با فرو ریختن سنگین ترین بهمن زمستانی، بر روی حجم عظیم کشوری کهنسال مانند ایران در 22 بهمن 57 ، مردم فریب خورده میهن مان، از اوجی به عظمت همه تاریخ این سرزمین، به حضیض ذلتی برخاسته از دامان دشمنی های بدخواهان ایرانزمین، همچون انقلاب سیاه اسلامی در غلطیدند؛ و آنچه که از والائی و نیکنامی و برجستگی کشورشان در میان دیگر ممالک جهان داشتند؛ را به اهریمن پلید حکومت نالایق و بی اصل و نسب اسلامی باختند!
مهمترین قمار تاریخ ملتی پاک باخته، در سرزمینی باستانی به وقوع پیوست؛ و شکستی آکنده از بدنامی و تحقیر و فرومایگی را، تا ابدیت این جهان فانی نصیب ایشان ساخت. آنچه که در این نبرد سراسر باخت رخ داد، آنچه که آن بهمن سرازیر شده ازکوههای سترگ انتقامجوئی را بر مردم ایران تحمیل نمود؛ با ظاهری فریب دهنده از دلسوزی به حال مردمان پائین ترین طبقه اجتماع آن سالها بود؛ که همان مردم ضعیف را نیز دچار بی خردی تحمیلی نمود و به خیابانها کشاند؛ تا در قفای رهبر نجات دهنده ای مانند خمینی دجال! و پیشوائی دروغپرداز و پشت هم انداز!! که نام بی مسمای ” رهبر مستضعفان جهان ” را نیز با خودش به یدک می کشید. به سوی مسیری بروند، که آنان را از پستی استضعاف برهاند، و به بالای سقف استکبار و قدرت و بی نیازی برساند!
از آنجائی که هر کار منفی و دور از ثباتی، نمی تواند عمری دائمی داشته باشد. آن فریب بزرگ نیز سر از پوشش فریبندگی خودش به درآورد؛ و چهره مهیب و دشمنانه اش را، به همان مردمی که دیو را در رخساره فرشته به آنان نشان داده بودند شناساند. اما چون فقط یک دیو نبود، و پیروان اهریمن خوی او نیز، در صدد بیشتر گمراه کردن مردم بودند؛ تا همه آبرو و اعتبار و امتیاز ملی و جهانی ایشان را برباد بدهند؛ و تمام ثروت مادی و دارائی های معنوی آنها را نیز به یغما ببرند؛ بر تعداد دیوها افزوده شد، و بیش از سه دهه مخوف، سایه شوم انقلاب سیاه اسلامی، بر سر ملک و ملت باقی ماند!
در چگونگی رویداد شوم انقلاب نکبت اثر و خونین اسلامی، نمی توان انگشت اشاره را، فقط به سوی مردم گرفت؛ و ساده انگاری های آنها را، مسؤل به وقوع پیوستن آن واقعه شوم دانست. هزار و چهارصد سال بود که ایران به بیماری عرب زدگی، و به استثمار کشیده شدن توسط حکومت های جابر امویان و عباسیان مبتلا شده بود؛ و تحلیل رفتن حس کامل ایرانیت مردم، در زیر استیلای همان امپراطوری های چند صد ساله اسلامی بدوی و جاهل، زمینه های بروز بیماری خطرناک تری، مانند فرو رفتن در جهل و خرافه پرستی نیز، تمام زوایای کشور و همه سلول های حیاتی مردم را، به آلودگی های برآمده از اعتقادات بیابانگردان و سوسمار خواران متعفن ساخته بود!
از دامان همان تعفن جهل و نادانی، بی خردانی که ظاهرا از تبار ایرانی بودند را نیز به راه آنان کشاند؛ و چنان بر مغز و روان شان تأثیر گذاشت؛ که آنها هم قبا و لباده و عبا پوشیدند، عمامه بر سر گذاشتند و نعلین پوش شدند. مردم بدون کوچکترین اتصالی خونی و مدنی به آن طایفه های بدوی، در کمال تأسف پیشینه والای اهورا پرستی خویش را کنار گذاشتند؛ و به نامی چون ” الله ” که اسم یکی از بزرگترین بت های بتکده عربستان بود ایمان آوردند. چنین اشتباه ژرفی را نباید بر آن مردمان آن روزگاران بخشید. هر چند که جان شان را هم می گرفتند؛ نمی بایستی اعتقاد یکتاپرستانه شان به آفریدگار یکتا را، با پذیرفتن دینی برخاسته از دامان عبودیت بربرانه، نسبت به بت هائی مثل ” الله ” و ” لات ” و ” هبل ” و ” عزی ” معامله می نمودند؛ و خفت همه تاریخ را به خودشان هدیه می دادند!
هزار و چهار صد سال از آن زمان می گذرد؛ روز به روز جنایتکاران اسلام پناه در همه جای این گیتی پهناور، به کشتار مردمان جهان دست می زنند؛ گروههای بازگشته به زمان اسلام عصر حجری، با ارتکاب به اعمال تروریستی وحشیانه، آرامش ساکنان همه دنیا را برهم زده اند؛ و هر کجا که نام اسلام و مسلمانی مطرح می گردند؛ نهایت انزجار در میان شنوندگان را بر می انگیزند!
با چنین بدنامی های بارز و آشکاری که دور از حقیقت هم نیست؛ چگونه از وجود و حضور حکومتی با این نام و نشان در میهن مان، شرمسار نباشیم و بر سرنوشت خود و مام میهن اشک حسرت نباریم؟!
امید که این آخرین سرشگ حسرت و پشیمانی ما باشد؛ که بر گذشته سی و پنج ساله خویش می باریم. چنانچه از وجدانی آگاه و بیدار بهره مند باشیم؛ اگر برای سرنگونی این اشغالگران بر نخیزیم؛ از این پس سزاوار خون گریستن نیز خواهیم بود؟!
زمستان 2572 شاهنشاهی هلند
محترم مومنی روحی