بمیرید و بمانید، باید عزاداری محرم را برگزار کنید! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
187

پیشنهاد یا دستور برگزاری مراسم محرم از سوی رئیس‌جمهوری رژیم جنایتکار آخوندی، در حدی غیرانسانی است؛ که حتی صدای یکی از طرفداران و پشتیبانان این جمهوری شرور و خودکامه را هم درآورده است. یکی از اعضای هیئت تحریریه روزنامه خامنه‌ای (جمهوری اسلامی) در سرمقاله این نشریه، ضمن تأکید کردن بر خطرات چشمگیر یورش کرونا در کشور، خطاب به حسن روحانی نکاتی را گوشزد کرده است؛ که وی را درباره ارائه مجوز شفاهی به همه عاشقان اسلام شیعی در ایران، مورد مؤاخذه خویش نیز قرار داده و در این روزنامه، خطاب به رئیس‌جمهور حراف و بی کیاست حاکمیت ملاها مواردی را عنوان کرده است؛ که خواننده این مطلب، در برداشت اولیه خود از مطالعه این مقاله، در باورش نمی‌گنجد؛ که چنین مطالبی از طرف این روزنامه مطرح‌شده باشد! البته آنچه که او در ارتباط با شرایط کنونی مملکت در رابطه با موقعیت شدید کرونائی در سراسر ایران بیان کرده است. حقایق آشکاری هستند؛ که اگر چنین نمی‌گفت و نمی‌نوشت؟ می‌توانستیم درباره واقعیت بین بودن ایشان تردید کنیم!

نگارنده مقاله، نوشته‌اش را با این عنوان آغاز کرده است: «آقای روحانی، پائیزی سیاه در انتظار ماست.» ایشان متن خودشان را نیز این‌چنین شروع نموده است: «در چنین وضعیتی معلوم نیست؛ چرا آقای رئیس‌جمهور توصیه اکید می‌کند؛ که عزاداری‌های محرم با رعایت پروتکل‌های بهداشتی برگزار شود؟»!

پروتکل‌ها که طبق تصمیم وزارت بهداشت دولت حسن روحانی مطرح‌شده عبارتند از: استفاده از ماسک، رعایت فاصله‌های اجتماعی، شستن مکرر دست‌ها و عدم حضور در اجتماعات هستند. این‌ها مواردی می‌باشند که با جنبه‌های انواع عزاداری‌های رایج و مربوط به ماه محرم در تناقض آشکاری هستند. زنجیرزنان و سینه‌زنان و اعضای موزیک سازهای مربوط به این مراسم (طبل و سنج و قره‌نی) که ضمن ارائه عزاداری‌شان برای شهیدان کربلا!!! ضمن نواختن بر سینه و شانه‌های خود، به خواندن اشعار مذهبی و نوحه‌های مخصوص این‌گونه مراسم هم مشغول می‌شوند. با چنین وضعیتی چگونه می‌توانند بر روی دهان‌هایشان ماسک بگذارند؟ و با داشتن آن به‌راحتی نفس بکشند و اشعار سوزناکشان برای حسن و حسین و ابوالفضل و علی‌اکبر و قاسم و زینب و رقیه را سر بدهند؟!

فاصله‌های اجتماعی را نیز به‌طورکلی فراموش کنید؛ زیرا که به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند آن را رعایت بکنند. نظم و ترتیب خاص درون دسته‌های عزاداری، اعم از سینه‌زنان یا زنجیرزنان این‌گونه است؛ که عزاداران دل‌سوخته!! می‌بایست که در صف‌های طولانی خودشان، دست‌کم نیمی از طول و عرض یک خیابان بزرگ را بگیرند. با چنین حجم بزرگی از عزاداران، رعایت کردن فاصله‌های اجتماعی امکان‌پذیر نیست. ضمن آن‌که با دیدن فیلم‌های تجمعات یا رفت‌وآمد کردن‌های عادی مردم در خیابان‌های کشورمان، می‌بینیم؛ که چنان متراکم و نزدیک به همدیگر درحرکت هستند؛ که گوئی اصلاً نه کرونائی در کشور وجود دارد؛ و نه هیچ خطری ایشان را تهدید می‌کند. در موقعیت‌های عادی عبور و مرور مردم در این شرایط، می‌بینیم که ایشان هیچیک از پروتکل‌های توصیه‌شده درباره حفاظت خودشان از سرایت این بیماری کشنده را رعایت نمی‌کنند. حال تصور کنید با شرایط عزاداری‌های ماه محرم که تعداد زیادی از شهروندان کشور به تماشای نمایشات عزاداری‌های محرم به خیابان‌ها می‌آیند. چگونه خواهند توانست که خودشان را با این شرایط استثنائی تطبیق بدهند؟!

و صدالبته همان‌طوری که می‌دانیم. هراندازه تعداد صف‌های برگزارکنندگان مراسم عزاداری امام حسین بزرگ‌تر و سردادن نوای نوحه‌خوان و سوگواران آن حزن‌انگیزتر باشد. شب‌هنگام که می‌خواهند در خانه‌یکی از عاشقان شهیدان کربلا، به خوردن «خورش قیمه حضرتی» بپردازند. آن خوراک نذری را، چنان با ولع خاصی می‌خورند؛ که هم بیشتر به کامشان لذت ببخشد؛ و هم لذیذتر به دلشان بچسبد. در چنین موقعیت شکم‌چرانی، کدام شان می‌توانند شرایط فاصله‌های اجتماعی صحیح را رعایت کنند؟!

با چنین روش هائی و این‌گونه بی‌مبالاتی‌ها که نه‌فقط من و شما، بلکه خود مسئولان حکومت و رئیس‌جمهور نیز واقف می‌باشند؛ که دست‌کم نیمی از دست‌اندرکاران این مراسم و بسیاری از تماشاچیان آن‌ها، در طول دهه اول ماه محرم که برگزاری سوگواری‌های آن شیوع بیشتری دارند. محکوم به دریافت نمودن ویروس کووید نوزده از همدیگر نیز می‌شوند!

و این به آن معناست که آقایان به عمد می‌خواهند مردم را راهی چنین مراسم مخاطره‌آمیز بکنند. تا تعداد زیادی از ایشان را به کام مرگ بفرستند!

گیریم که تعصبات دینی این گرفتاران به «دگماتیسم مذهبی»، برخاسته از نیات پاک و صادقانه ایشان باشدکه نیست؛ زیرا جوان‌ها برای معاشقه‌های چشمی و ظاهری با دختران جوان تماشاچی به آن مراسم می‌آیند؛ و مسن‌ترها نیز جهت ابراز دین‌محوری خود به همدیگر، به‌ویژه به همسایگان خویش به خیابان‌ها می‌روند. تا به گفته آخوند پیش‌نماز مسجد محله‌شان، یک قطره اشک هم که شده برای امام حسین بریزند؛ و پاداش آن را که رفتن به بهشت هست را از آن خود سازند!

هزار و چهارصد سال است که با چنین اراجیفی، مردم ساده‌انگار ایران را به خیابان‌ها می‌کشانند. تا که همیشه سوژه آسانی جهت کسب درآمدهای مفت و رایگان برای خودشان داشته باشند؛ و مردم ناآگاه نمی‌دانند؛ که اصل قضیه (برگزاری این مراسم)، خودش زیر سؤال است. چه رسد به فرع آن که فقط پژوهشگران تاریخ اسلام و محققان ماجرای عاشورا به آن واقف می‌باشند. تأسف در اینجاست که ایشان فقط به پژوهش در این موارد می‌پردازند؛ اما یافته‌های خودشان را صادقانه در اختیار مردم نمی‌گذارند. تا ایشان را نیز از بی‌خبری چنین مسائل مهمی برهانند!

هنگام وحی آیات قرآن از سوی خدا به محمد، شش کاتب وحی که در پیرامون وی می‌نشستند. به یادداشت کردن آنچه که جبرئیل (بخوانید سلمان پارسی) به محمد وحی می‌نمود را به رشته تحریر در بی آورند. موضوع برگزیدن شش کاتب وحی را ازآن‌جهت در نظر گرفته بودند؛ که امکان تردید در اصالت آیات پیش نیاید. چون اگر یک‌تن به نگارش آیات می‌پرداخت؛ امکان بروز اشتباه در آن وجود داشت؛ اما شش کاتب همگی‌شان ‌که نمی‌توانستند در یک‌زمان واحد دچار اشتباه مشترک بشوند!

یکی از کاتبین وحی علی پسرعموی محمد که بعدها داماد او شد بود. پس از مردن محمد نزدیکان وی به‌اتفاق کاتبین وحی، تمامی سوره‌های قرآن و آیات مندرج در آن را، با رعایت شماره سوره و آیه و نیز درج نمودن محل نزول آن‌ها (مکه یا مدینه) را تنظیم کردند و قرآن‌های متعدد دست‌نویسی را تهیه نمودند!

از آنجائی که هنوز جنازه پیامبر بر روی زمین بود و اصحاب وی اقدام به برگزیدن جانشین وی کردند. با آن‌که پس از غزوه قدیر خم (غزوه که جمع آن غزوات است؛ جنگ هائی بوده‌اند که خود پیامبر اسلام در آن‌ها حضورداشته است. قدیر خم هم نام محلی نزدیک به مدینه بوده است.) در همان‌جا که رزمندگان استراحت می‌کردند. محمدعلی نوجوان را که چهارده سال بیشتر نداشته، از روی زمین بلند می‌کند و به همراهانش می‌گوید: «پس از من علی مولا و پیشوای شما خواهد بود.» اما بقیه عموزادگان او به وصیت وی عمل نکردند. درحالی‌که جنازه پیامبر روی زمین بود. ابوبکر پدر عایشه جوان‌ترین همسر محمد را به جانشینی او انتخاب کردند!

علی هم که مدت بیست‌وپنج سال درگذشت محمد را در سکوت گذراند؛ و هیچ اعتراضی به خاطیان آن وصیت ننمود. وقت کافی جهت بیشتر مطالعه کردن قرآن را داشت. چون‌که خودش هم از کاتبان وحی بود؛ ملاحظه کرد که دو آیه پایانی سوره نهم قرآن (التوبه) با آنچه که وی هنگام نگاشتن وحی نازل‌شده به محمد نوشته بوده است متفاوت می‌باشند!

از آن موقع که به این حقیقت پی برد. چون‌که مخالفان او این مورد را از علی نپذیرفتند؛ و خود او را متهم به درغگوئی کردند. جنگ میان شیعیان (پیروان علی) با معاویه که در آن موقع خلیفه مسلمین بود؛ و سپس با ابوسفیان یکی دیگر از عموزاده‌هایشان بر سر این موضوع درگرفت!

پس از کشته شدن علی، پسر بزرگ اش حسن با معاویه صلح کرد؛ اما وقتی‌که حسن نیز توسط زن خود «اسماء» کشته شد. حسین مأموریت مبارزه با دروغ نگاران قرآن و دشمنان پدرش را بر عهده گرفت؛ و این ماجرا از طرف پیروان ایشان در طول این چهارده قرن ادامه یافته است؛ و چون همگی فرزندان و نوادگان علی در ارتباط با این موضوع کشته‌شده‌اند. شیعیان (کاتولیک‌تر از پاپ) همچنان همه‌ساله این مصیبت را زنده نگاه می‌دارند!

بنابراین عزاداری تاسوعا و عاشورا امری نیست؛ که در اصول یا فروع دینشان آمده باشد؛ و فرض واجب بر مسلمان‌های شیعه به شمار آید؛ اما به دو دلیل مهم که نزد شیعیان از اعتبار خاصی برخوردار است. این‌ها تلاش می‌کنند که با اجرای تعزیه‌خوانی و برنامه‌های عزاداری محرم آن را زنده نگاه‌دارند. تا که خودشان را، هم به مقام رهبری مسلمان‌های جهان برسانند؛ و هم با گردآوری همه پیروان خویش بر یهودی‌ها گیتی بشورند. تا انتقام پیامبرشان محمد را که اقوام یهودی زمان وی با او بیعت نکردند و مسلمان نشدند را از همگی‌شان بگیرند!

محترم مؤمنی

مقاله قبلیکویت ورود شهروندان ایران و 6 کشور دیگر را ممنوع کرد
مقاله بعدیناگفته هائی از سودجوئی‌های چین و رژیم غارتگر اسلامی در ایران! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.