ادیان رسمی دنیا، متشکل از مذاهب چندگانه خویش هستند. در میان این آئینهای بهاصطلاح الهی، دین اسلام هم دارای دو مذهب رسمی اهل تسنن (سنیها= گروهی که مناسک دینی خودشان را، بر اساس سنتهای بهعملآمده توسط پیامبر اسلام انجام میدهند) و شیعیان (گروهی که فرایض دینی خودشان را، با پیروی کردن از امام اول شیعیان و خلیفه چهارم مسلمین، علی ابن ابیطالب پسرعمو و داماد محمد پیامبر اسلام جامه عمل میپوشانند)؛ هر دو گروه دارای زیرمجموعههای چندگانهای میباشند؛ که فرقههای مختلف در این دین را تشکیل میدهند!
تا چهلویک سال پیش که انقلاب سیاه و شوم آخوندی در ایران شکل نگرفته بود. تمامی این مذاهب چندگانه و زیرمجموعههای آنها، در کمال مسالمت و صلح و صفا با همدیگر مماشات اجتماعی و همکاریهای دینی داشتند؛ اما از بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی که حاکمیت استبدادی فرقه تبهکار ملاها در ایران پایهگذاری شده است. تمامی آن صلح و صفای پیشین، جایشان را به دشمنی و کینهتوزیهای بسیار دادهاند؛ و در میان ایشان، معتقدان به آئین بهایی (پیروان عبدالبهاء) بیش از بقیه مورد آزار و اذیت سردمداران رژیم اسلامی و طرفداران آن در ایران قرار میگیرند!
مذهب بابیها متشکل از سه گروه اصلی «بابیان» و «بهاییان» و «ازلیها» است. «گروندگان بابیه» کسانی هستند؛ که از سید علیمحمد باب پیروی میکنند. وی که در سال ۱۲۶۰ قمری در دوران حکومت قاجار یک روحانی معمولی بود. به گفته برخی، خودش را پیامآور دینی جدید معرفی کرد؛ و توانست طرفداران زیادی برای آئین هنوز رسمی نشده خویش به دست بی آورد. وی فردی را که بعد از او قرار بود بیاید و این گرایش دینی را گسترش بدهد معرفی نکرد؛ اما دراینباره گفته بود: بعد از من، «من یظهرالله» ظهور خواهد کرد کسی که الله او را ظاهر میکند. تا دین مرا به شما ارائه بدهد. اوست که اصالت این دین را آشکار خواهد نمود؛ و من هم (باب = درب) آن دین هستم. به همین جهت گروندگان به علیمحمد باب را «بابیه» لقب دادهاند!
وی دراینباره کتابهای متعددی نوشت؛ و تعداد زیادی از مردم ایران در آن مقطع زمانی به وی گرویدند. سرانجام، به دستور حکومت وقت قاجار، علیمحمد باب تیرباران و کشته شد!
ازآنرو که خودش بشارت ظهور «من یظهرالله» را داده بود. بعد از او مردمی که پیروان وی بودند. به دنبال «من یظهرالله» میگشتند. چیزی نگذشته بود که برادر وی «عبدالبهاء» خویشتن را همان «من یظهرالله» نامید. بسیاری از بابیان به وی گرویدند؛ اما بقیهشان، برادر کوچکتر سید علیمحمد باب و عبدالبهاء را، یعنی میرزا یحیی (یحیا) معروف به «صبح ازل» را «من یظهرالله» دانستند؛ و با نام گروه «ازلیها» از صبح ازل پیروی کردند!
اما کسانی که از این چرخه گرایش مذهبی در دین اسلام آگاهی نداشته و ندارند. همگی این سه گروه را «بهایی» مینامند!
بهاییآنکه اصالتاً از شاخه شیعیمذهبان میباشند. بر این پندارند که «عبدالبهاء» همان مهدی موعود که قرار بود ظهور کند است. از آنجائی که طبق اسناد مذهبی شیعیان و آنچه به احادیث و روایات ایشان نسبت میدهند. مهدی همان امام دوازدهم شیعیان پسر امام یازدهم حسن عسگری است؛ که قرار بوده در آخر زمان از عمر این جهان ظهور نماید؛ و دنیا را پر از عدل و داد کند. ولی بسیاری از پژوهشگران بر این باورند؛ که حسن عسگری اصلاً فرزندی که پسر باشد و به امامت برسد را نداشته است!
و…… این همان نکتهای است؛ که نهفقط تمامی زیرمجموعهها و فرقههای این دین را زیر سؤال میبرد و غیر مستند میسازد. بلکه کلیت خود دین اسلام و ردههای بالای این آئین را نیز بیاعتبار میسازد!
آنچه مورد اعجاب دیگران، نسبت به ترقی سریعالسیر سید علیمحمد باب، آنهم در زمان عدم دسترسی مردم به امکانات خبری میشود این بود و هست؛ که چگونه این آئین نوین توانسته بود؛ که «ره صدساله را یکشبه» طی کند؟!
در کتابهای متعددی که دراینباره نگاشته شدهاند. دلایل متعدد اما بیاصالتی ارائهشدهاند؛ اما در کتاب «بهاییگری» نویسنده آن به نکته بسیار مهمی اشاره نموده است؛ که میتواند بیش از بقیه مستندات دراینباره سندیت داشته باشد!
نگارنده کتاب «بهاییگری» مینویسد: «هنگامیکه علیمحمد خودش را باب ظهور آئین جدید نامید. بسیاری از مشتاقان گرویدن به این آئین، بهویژه از تهران به شیراز محل استقرار وی میرفتند. تا که او را از نزدیک ملاقات کنند و بیشتر بشناسند. در آن زمان آنها فقط میتوانستند، از یک خروجی از تهران به شهر شیراز بروند. تعدادی از هواداران سفتوسخت علیمحمد در آن خروجی مستقرشده بودند. آنها باکسانی که باهدف ملاقات با علیمحمد عازم سفر به شیراز بودند صحبت میکردهاند؛ و با شناخت اجمالی که از آن مسافران به دست میآوردند. مشخصات و شناسههای آنان را، بهوسیله چاپارهای تند و سریع خویش به علیمحمد گزارش میدادهاند. وی نیز که فرد بسیار تیزهوشی بوده است. همینکه فرد موردنظر به سرای وی وارد میشده، پیش از آنکه مسافر خودش را معرفی نماید. بلندنام او را به زبان میآورده و به استقبال او میرفته است. در جریان گفتگو با ایشان نیز، طبق گزارش هائی که چاپارها برای وی نقل کرده بودند. درباره مقاصد ایشان با طرفداران جدید خود صحبت میکرده است؛ و این مورد، رمز بیشتر شهرت یافتن علیمحمد باب و توسعه آئین جدید وی گردیده بوده است.»!
آنچه منظور نگارنده این نوشتار از بیان این مطلب است. اشاره کلی به شکلگیری بیشتر ادیان و مذاهب گوناگون آنها در طول تاریخ بشریت است. ولی آنچه هرگز نباید با سهلانگاری به آن پرداخت. اهمیت آزادی انتخاب آئین و روشهای مختلف اجتماعی و دینی و فرهنگی برای همه مردم گیتی است. هرچند که در اصالت این ادیان و مذاهب و فرقههای متعددشان تردید هم داشته باشیم!
اما آنچه در این برهه زمانی بیش از سایر مقولههای اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردار میباشد. تسلط رندانه افرادی جاهل بر سرزمین ما و ملت آن است؛ که زیر سلطهی این اشغالگران در یک زندان هشتادمیلیونی به نام ایران زندگی میکنند. استیلای حکومتی که کمترین ارزش را برای بشریت و حقوق ایشان قائل است؛ و بزرگترین هدف اش نیز، رساندن خود به جایگاه رهبری تمامی مسلمانهای دنیا میباشد؛ بنابراین، هرگز جز این نخواهد نمود؛ که با هرکسی از هر دیانت و پنداری که اصالت حاکمان استبدادی ایشان را زیر سؤال ببرند. از درب دوستی و رعایت نمودن حقوق انسانی ایشان وارد نشود!
زندانهای خودش را از آنان پر کند. در هر فرصتی به قتل و غارت ایشان بپردازد. تا دراینارتباط، در دل همگان رعب و وحشت افزونتری ایجاد نماید. آنگاه با استفاده از این شرایط سختی که برای مردم و بهخصوص گروندگان آئینی که تمامیت این رژیم اهریمنی را زیر پرسش خود میبرد. با سختترین و جبارانهترین کنشها به دشمنی بپردازد!
در میان ایرانیان، گروندگان به دو آئین زرتشتی و بهایی، بسیار متخلق به خلقوخوی انسانی میباشند؛ و متأسفانه حاکمان مستبد و جنایتپیشه آخوندی در ایران کنونی، در طول چهار دهه و اندی که بر ایران استیلا یافتهاند. بدترین روشها را جهت برخورد با این انسانهای واقعی برگزیدهاند!
ادیان و مذاهب در کشور ما گونه گونهاند؛ اما ملیت ایرانی بهتمامی پیروان این آئینها تعلق دارد. چنانچه از منظر این حقیقت آشکار به این امر توجه داشته باشیم؟ به این واقعیت کتمان ناپذیر میرسیم؛ که مهمترین دلیل ضدیت آخوندهای اشغالگر با گروندگان این آئینها، فقط و فقط یک نکته است. آنها تازی تبارانی هستند؛ که اجدادشان در چهارده قرن پیش به ایران حمله کردند. حدود ششصد سال کامل این سرزمین اهورائی را در سلطهی خویش قراردادند. تا ضمن ترویج دینشان در ایرانزمین، از تمامی موهبات آن دیار برخوردار بشوند؛ و آنچه را که ایران داشت غارت نموده و به یغما ببرند!
هنوز در سرزمین همواره آبرومندمان، یعقوب لیث ها و کاوه آهنگرها و آرش کمانگیرها و…… بسیار داریم. اگر این جزیرههای استقامت به خود آیند؛ و یک محدوده جغرافیائی آزادیخواهانه را به وجود بی آورند. عمر نکبت این سیهدلان اشغالگر به بهار سال آتی نیز قد نخواهد داد. چه رسد به آنکه در جهان یک امپراطوری اسلام شیعی را به وجود بی آورند! محترم مؤمنی