دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
می دانم باور کردنش سخت است، اما خوشبختانه واقعیت دارد. از زمانی که به این واقعیت که از رسانه های جمعی مخفی می شود، پی بردم، چنان وجدی سراسر وجودم را فرا گرفتم که حیف دیدم آن را از دوستداران و فعالان محیط زیست پنهان نگه دارم، چرا که آگاهی از آن در نحوه تعاملات بعدی ما را برای حفظ آخرین بقایای این موجود باارزش و بی مانند و به خصوص درس ها و کمک هایی که از طرف های خارجی برای این کار می توانیم و باید بگیرم، ضروری است.
ببرهای مازندران (به ببرهای آسیایی، کاسپین، خزر، هیرکانی و نام های محلی دیگری نیز معروف اند) گرچه بسیار کاهش یافته اند، اما هنوز منقرض نشده اند و تعدادی از آن ها هنوز در مناطق بکر جنگلی گلستان، مازندران و گیلان وجود دارند. چند سالی است که گزارشاتی از رویت ببرهای مازندران در مناطق روستایی و دور افتاده شمال ایران گهگاه شنیده می شد؛ به خصوص حوالی پارک ملی گلستان. گرچه هر بار پس از بررسی های کارشناسی محیط زیست اعلام رسمی می شد که صحت ندارد. اما واقعیت این است، آنچه صحت ندارد همین گزارشات رسمی و رسانه ای در ایران است. کارشناسان و جنگل بانان (که برخی از جنگل بانان بارها ببر کاسپین را دیده اند) محیط زیست بنا بر این تصور که رسانه ای شدن وجود ببر مازندران موجب می شود تا قاچاقچیان به مناطق مذکور بیایند (به همین سبب از ذکر دقیق مکان و زمان رویت های ببر مازندران اجتناب کردم) و همین اندک ببرهای باقی مانده را نیز از بین ببرند، هم خودشان آن را کتمان می کنند و هم به مردم محلی می گویند که وجودشان را -به جز کارشناسان و جستجوگران محیط زیست از سایرین پنهان سازند و حتی کتمان کنند و بگویند اشتباه کردند و آن را با حیوانی دیگر عوضی گرفتند، چون پای غریبه ها به محل شان باز می شود و آنجا را شلوغ و نابود می کنند. اگر کسی بتواند با معتمدان محلی ارتباط نزدیک برقرار کند، این حقایق را برایش تعریف می کنند. اما تصور می کنم برای حفظ چنین گونه منحصر به فردی در جهان (که تنها در ایران باقی مانده) به چیزی بیش از “کلک رشتی” (پنهان و کتمان کردنش) نیاز داریم و باید رسالت مسئولانه خود و کمک های علمی و عملگرایانه جهانی را به درستی و به دقت درک کنیم. این اتفاقی است که پیرامون برخی از گونه های دیگر که منقرش شده توسط کارشناسان محیط زیست پنداشته می شدند، اما دوباره مشاهده شده اند، به دفعات افتاده است. آخرین موردش آهوی خون آشام در افغانستان بود که فراتر از حدود 70 سالی رویت نشده بود و منقرض شده می پنداشتند، ولی حدود 6 سال پیش رویت شد. همین طور ببرتاسمانی که منقرض شده می پنداشتند، اما چند بار از رویت اش خبر رسید و اکنون مشخص شده که احتمالاً در اعماق جنگل های تاسمانی هنوز تعدادی از آن ها جا خشک کرده اند.
واقعیت این است که در میان کارشناسان محیط زیست که از وجود معدود ببرهای مازندران در برخی مناطق شمال ایران مطلع هستند، این تصور غلط وجود دارد که ببرها بدون آگاهی انسان از وجودشان تاکنون بقاء یافته اند و از این پس نیز باقی می مانند و تنها انسان ها موجب نابودی شان شده اند، پس باید از انسان ها مخفی نگه داشته شوند. اما این برداشت اساساً اشتباه است. حتی اگر زمانی درست بوده، اینک مدتی است که “دیگر” درست نیست. چون دخالت انسان در محیط جانوران در خطر انقراض به ورای رویت و شکارشان می رود و به نابودسازی محیط زندگی و آلوده سازی اکوسیستم شان منجر شده است و از این سبب نیاز به مراقبت ویژه دارند. چند روزی نمی گذرد که خبر مرگ بی رویه پرندگان در میانکاله را داریم. میانکاله اتفاقاً جایی است که در گذشته زیستگاه اصلی ببر مازندران در ایران ذکر شده است. همین آلودگی با سموم به راحتی می تواند منتقل شود و مثلاً توله ببرهای باقی مانده را از بین ببرد. چه با خوردن لاشه های آلوده و چه از طریق آب یا خاک آلوده و غیره. بنابراین، حفظ و پرورش به خصوص توله ببرهای باقی مانده در شرایط نیمه اسارت یا کنترل شده ضروری است و نباید به امان خدا رها شوند که انشاءالله طوری نمی شود و باز در طبیعت باقی می مانند! کاری که در مورد یوزپلنگ های آسیایی (ایرانی) انجام دادیم باید برای ببرهای مازندران نیز انجام شود. ببرهای کاسپین برخلاف شیرهای آسیایی (حدود 700 شیر آسیایی در هند و تک توک در بعضی باغ وحش های جهان باقی مانده است)، دیگر در هیچ کجای کره زمین (در طبیعت) وجود ندارند و اگر دنیا از وجود معدود ببرهای مازندران مطلع شود، اقدامی جهانی برای حفظ و افزایش آن صورت می دهند، همان طور که پیرامون یوزپلنگ آسیایی انجام دادند و برای بقاء بدون خطرشان به هیچ وجه “دانش و تکنولوژی لازمه” در ایران کافی نیست و باید از تجارب جهانی در این زمینه بهره جست، نه این که بقای آن را به حوادث طبیعت واگذاریم، در حالی که همین طبیعت را همزمان آلوده و غیرقابل زیست برای حیوانات در شرف انقراض ساخته ایم.
اخیراً صحبت از احیای ببرهای سیبری (ببرهای آمور) به جای ببرهای مازندران به میان آمده است، چون آن ها را بسیار شبیه به هم یافته اند و گویا تنها در یک نوکلئوتید با هم فرق دارند. اما آن مستلزم ملاحظاتی است. جالب اینجاست که میانکاله به عنوان مکان احیای ببرها در نظر گرفته شده است. یعنی قرار است ببرها در همین محیط های آلوده رها شوند!؟ وقتی محیطی را در حدی نمی توانید کنترل کنید که حتی حیوانات اش مسموم می شوند، آوردن حیوانات کمیاب از دیگر نقاط جهان برای چیست؟ می خواهید آنان را به کشتن دهید!؟ عجیب تر این که دو ببر سیبری که از روسیه آمده و با یوزهای ایرانی تعویض شده، یکی از ببرها مرده است! اما خوشبختانه حال یوزهای ایرانی در روسیه خوب است و گویا پلنگ های ایرانی منتقل شده توله هایی نیز زاینده اند. اگر خودتان نمی توانید برای گونه ای نادر و در خطر انقراض کاری کنید، لااقل به سازمان ها و کارشناسان خبره محیط زیست در جهان اطلاع دهید تا در این راه کمک تان کنند، چون آن میراثی جهانی است و کوچکترین کمک کاری در این زمینه غیرقابل جبران است. همین ببرهای سیبری را باید با تعدادی کارشناس روس به ایران می آوردید و آن ها تا تطبیق ببرهای سیبری با محیط جدید، کار نگهداری و نظارت را صورت می دادند و پس از آموزش مکفی در این زمینه به کارشناسان ایرانی، ایران را ترک می کردند و ببرها را به شما می سپردند. ببر به طور کلی گونهای در خطر انقراض در جهان است که جمعیت باقیمانده آن در زیستگاه طبیعیاش به ۴ هزار هم نمیرسد. با توجه به حضور ببر مازندران در ایران، معرفی ببر سیبری و افزودن آن در نواحی از محیط زیست کشورمان –بدون آسیب به قلمرو ببر مازندران- در صورتی که حساب شده باشد کاری نیکوست، که بیش از شور و شوق به کارهای کارشناسی (امکان سنجی) و توان عملی میزبان بستگی بسیار دارد. اگر روس ها یا قزاق ها ببرهای آمور را در زیستگاه های سابق شان احیاء و اصطلاحاً “معرفی مجدد” کردند، بدین معنی نیست که حتماً ما هم می توانیم.
این موضوع زمانی مهمتر جلوه می کند که توجه کنیم، با حضور معدود ببرهای مازندران و افزودن ببرهای سیبری به مکان زیست شان آیا ببر مازندران بومی در خطر انقراض و نابودی کامل قرار نمی گیرد؟ چون ببر سیبری از ببر مازندران بزرگ تر و قوی تر است و ببرها حیوانی “به شدت قلمروطلب” اند و قلمرو ببرهای نر سیبری تا 4000 مایل مربع نیز ذکر شده است. بنابراین آوردن ببرهای سیبری به میانکاله یا سایر مناطقی که محل زیست ببر مازندران انگاشته می شود، باید در شرایط اسارت یا نیمه اسارت باشند تا آسیبی به معدود ببرهای مازندران باقی مانده و به ویژه توله هایشان نرسد. بدان بیافزاییم که ببر حیوانی است که گزارش شده گاه حتی ماده ببر نیز به توله هایش پس از تولد آسیب رسانده است.
در موارد بسیاری دیده شده که وارد ساختن یک گونه –بدون مطالعه- به محیطی که بدان تعلق ندارد، موجب به خطر افتادن گونه های بومی شده است. نمونه بارزش خرگوش است که توسط مهاجران در گذشته به استرالیا آورده شد. یک دفعه کارشناسان حیات وحش استرالیا چشم باز کردند و متوجه شدند، خرگوش با تکثیر غیرقابل رقابت با سایر گونه های جوندگان بومی استرالیا دارد عملاً آنان را از صحنه بیرون می کند و بقای جوندگان بومی استرالیا را به خطر انداخته است. حصارکشی های مکرر برای کنترل شان موفق نبود تا کارشناسان مجبور شدند به کمک شیوع ویروس بین خرگوش ها جمعیت شان را کاهش داده و تا حدی کنترل کنند، گرچه معضل شان هنوز حل نشده است و همچنان تهدیدی بزرگ برای جوندگان محلی استرالیا به حساب می آیند.
اخیراً اقداماتی برای انتقال شیر ایرانی از باغ وحش های دیگر به ایران صورت گرفته است. البته تا معرفی مجدد شیر ایرانی به طبیعت زیست اش فاصله زیادی داریم، اما اگر کار نگهداری، حفظ سلامت و توله کشی شان با کار کارشناسی صورت گیرد، می توان به تعبیر این رویا نیز برای روزی در آینده خوش بین بود. ما اقدامات موفقی نیز در موارد تا حدی مشابه داشته ایم. حفاظت و تکثیر و معرفی مجدد گور ایرانی در مناطق زیست سابق شان که از بین رفته بودند، نمونه ای موفق بوده است (با در نظر گرفتن این نکته که احیاء و معرفی حیوانات گوشتخوار از حیوانات علف خوار به مراتب دشوارتر است و باید حیواناتی نیز که شکار گوشتخواران را تشکیل می دهند در منطقه به وفور در دسترس حیوان گوشتخوار قرار گیرد و بعضاً باید گونه های شکار را نیز در محیط زیست حیوان احیاء کرد). پروژه یوزپلنگ ایرانی نیز در مسیر درستی افتاده است و انواعی از اقدامات و تجارب داخلی و خارجی و بخش دولتی و بخش خصوصی را بسیج کرده ایم و انواعی از راه های موجود را به شکلی موازی دنبال می کنیم که اگر حتی بنا به هر دلیلی، یک راه موفق نبود و جواب نداد، گونه منقرض نشود. پروژه های حفاظت، توله کشی، احیاء و معرفی مجدد ببر مازندران، ببر سیبری و شیر آسیایی نیز باید در مسیر پروژه یوزپلنگ آسیایی دنبال شوند و به خصوص به کمک کارشناسان و تجارب خارجی و چه بسا امکانات و تکنولوژی روز دنیا، نه با مخفی کاری و سپردن گونه ای در شرف انقراض بدست طبیعت آلوده شده بدست انسان .