با چنین تدبیری همه مشکلات مردم ایران حل می شوند!! محترم مومنی روحی

0
237

مردم هر سرزمینی از زمان به وجود آمدن پدیده شهر نشینی در دیارشان، در هر جامعه ای از آن مملکت که حضور داشته باشند؛ با روش های ویژه ای که برای زندگی و کار خود در نظر گرفته و به آن می پردازند؛ جهت ایجاد بهبود این دو امر مهم( امور اجتماعی و زندگی شخصی خود)، مشغول به پیش بینی هائی می شوند. تا که تلاش های آنها را، با نتایج همراه با موفقیت به پایان برساند. البته که برای به پایان خوش رسانده شدن کوشش هائی که انجام میدهند؛ ناگزیرند تا امور برنامه ریزی شده را، هر چند که سخت و ناشدنی هم که به نظر برسند. بر اساس اقدامات درستی به انتها برسانند؛ که بتوانند مسیرهای صحیحی را، جهت ادامه زندگی پیروزمندانه خویش در همه زمینه های آن بر گزینند. احتمالا این مورد در میان تمامی ساکنان این کره خاکی عمومیت داشته باشد. اما جائی هم در این جهان بزرگ وجود دارد؛ که مردم آن دیار، کم ترین حقی جهت انتخاب نمودن نوع زندگی و کار خودشان را ندارند؛ و پیوسته یک گروه اقلیت خیانتکار، برای یک اکثریت بی اختیار و تن به قضا و غدر داده تصمیم می گیرند؛ و همواره حکومت است که برای ملت برنامه ریزی می کند!

از بد حادثه و به خاطر ساده انگاری های خودمان، عنان اختیار ما و میهن بزرگ و باستانی مان، به دست اقلیتی نادان افتاده، که راه زندگی خودشان را هم بلد نیستند. با اینهمه بی خردی که دارند؛ مرتب برای مردم ایران( اعم از ملت و امت )، به نوآوری های تمسخرآمیزی می پردازند؛ که نه برای هیچیک از آحاد ملت، و حتی نه برای امت خرافه پرست شان نیز، مفید و قابل استفاده است. بی جهت نبوده و نیست؛ که ایرانیان باستان، در مناجات هائی که با آفریدگارشان داشته اند. از پروردگار خویش درخواست می کرده اند: « ای اهورای یکتا، حتی دشمنان ما را نیز دانا و آگاه خلق بفرما» ، زیرا اگر دشمن شما دانا نباشد؛ در هر لحظه ای فریب دیگران به ویژه بیگانگان را می خورد؛ که ضمن این گمراه شدن ها، می تواند بنیان زندگانی خود و هستی شما را، به چنان خطرهای بزرگی مبتلا نماید؛ که تا سالیان سال نتوانید؛ خود را از زیر بار آنهمه آسیب ملال انگیز برهانید!

مهم ترین و خائن ترین دشمنان کنونی ما و میهن مان، سران ناپاک و دزد و جنایتکار رژیم اشغالگر اسلامی هستند؛ که به خاطر همین نادانی ذاتی خویش، و صدالبته به دلیل دارا بودن صفات غیر انسانی و منفی و ضد اخلاقی شان، جز به خودکامگی های خود و همدستان بی خردتر شان نمی اندیشند؛ و در این رابطه، هم خویشتن و هم حکومت منفورشان را، مضحکه تمامی ساکنان دنیا می نمایند؛ و از شدت نادانی نمی فهمند، که چگونه با اعمال برخاسته از نادانی های مفرطی که دارند. تیشه به ریشه حاکمیت ضد بشری خود، و همه آینده مزورانه ای که برخاسته از مخالفت بی خردانه ای که با ایران و ایرانی دارند می زنند؟!

دوست میهن پرستی که همیشه ایمیلهای جالبی را برایم ارسال می کند؛ در مورد یک مساله بسیار رنج آور و آزار دهنده، اخیرا ایمیلی را برایم ارسال نموده، که شایسته است تمامی مردم میهن مان، چه در برون و چه در درون مرزهای ایرانزمین، از چگونگی آن آگاه گردند؛ و ببینند و بخوانند و بشوند، که یک حاکمیت یاغی و غارتگر و جنایت پیشه، چگونه در حال به قهقراء باز گرداندن همه پیشرفت های ذهنی و عملی مردم ایران می باشند؟ و تا به کجا کمر به قتل خردمحوری های ایرانیان آریائی تبار بسته اند؟!

مقایسه میان اهداف و برنامه های دو دانشگاه در دو سوی این جهان بزرگ، مفهوم ایده ی نگارنده از نگارش مقدمه بالا در باره این مطلب را مشخص می سازد. در دانشگاه پیشرفته ای مانند « آکسفورد » ، رشته های جدید درسی دانشجویان را، به گونه ای بر می گزینند و به مرحله تدریس می گذارند؛ که به ایشان در باره مهم ترین وجه زندگی کنونی ایشان، که همانا رسیدن به یک آینده مطلوب و غرور آفرین باشد را بیاموزند!

در عوض، در یکی از بهترین دانشگاه های میهن اشغال شده ما، در دانشگاه صنعتی آریامهر، که پس از انقلاب منفور اسلامی، به صنعتی شریف تغییر نام داده است؛ دو رشته درسی جدید مانند: « خادمی مسجد » و « مدیحه و مرثیه خوانی » را گذاشته اند. تا از این به بعد، خادمین مساجد شان، و نیز نوحه خوان های دسته های سینه زنی زنجیر زنی، و مرثیه خوان های تکیه ها و جلسات قرآن، چه در مجامع خصوصی و چه در جلسات رسمی و دولتی و حکومتی، دارای مدارک دانشگاهی معتبر در این دو رشته جدید دانشگاهی باشند!

آکسفوردی ها در مورد اهمیت موضوع « آینده » می گویند: « آینده مکانی نیست که به آنجا می رویم؛ بل جائی است که آن را به وجود می آوریم. راه هائی که به آینده ختم می شوند یافتنی نیستند؛ بلکه ساختنی اند. و ساختن آن، هم سازنده را و هم مقصد را دگرگون می کند.»!

و…. اما فلسفه دانشگاه مهمی مانند « صنعتی شریف » : « خواهرم حجابت را، و برادرم نگاه ات را حفظ کن » ، و این فلسفه حقارت بار، که کوچک ترین جائی در افکار روشنفکرانه سایر مردمان گیتی ندارد. چگونه می تواند یک رشته درسی دانشگاهی قلمداد بشود؟ این دو رشته جدید اما بی اعتبار و بدون پیشینه علمی، برای مردمان دانا و هوشیار اینگونه حکایت می کند؛ که در چنین حکومتی که دست اندرکاران یکی از بهترین مراکز آموزشی آن، تا به این اندازه دچار سبک مغزی و عقب ماندگی های اجتماعی و اخلاقی و فلسفی می باشند. تنها داروی درمان شدن این بیماران جاه طلب و زیاده خواه و سودپرست، که با اندیشه های بری از دانش بین المللی خود، نمی توانند پیام آور جستن راه های ساختن یک آینده مفید و همراه با پیروزی، برای دانش اندوخته گان آن باشند. چرا که ایشان خودشان، می بایست ابتدا در دانشگاه اجتماعی مدنیت سرزمینی که در آن زیست می کنند؛ وجوه مختلف آدم شدن را بیاموزند. سپس درون بد طینت خودشان را، با آداب انسان شدن و انسان زیستن تقویت نمایند. تا به درستی درک بکنند؛ که خواهری که ایشان می خواهند به او، فلسفه حفظ نمودن حجابش را بیآموزند؛ یک انسان مستقل و آزاده ای است؛ که نه به کفالت مشتی دروغپرداز و بری از صداقت و راستی نیازمند می باشند؛ و نه هرگز زیر بار این یاوه سرائی های بدون منطق ایشان می روند. زیرا زنان دلاور و دختران شجاع ایرانزمین، چه دانشجو باشند و چه خانه دار، و چه در مشاغل برجسته اجتماعی به کار مشغول باشند. خود به درستی می دانند؛ که آینده ساختنی ایشان، که به دست و با نگرش حق طلبانه آنها ساخته خواهد شد. به هیچ مکانی همچون مسجد، و به هیچ فرد نوحه خوان و مرثیه سرا محتاج نیست. تا این عزیزان این امور غیر ضروری را، در دانشگاه آخوندهای بی خرد و اهریمن تبار فرا بگیرند!

محترم مومنی

مقاله قبلیخیابان «کارگر شمالی» به نام «مصدق» تغییر می یابد
مقاله بعدیظریف: سه زن را برای پست سفیری پیشنهاد داده ایم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.