با شادباش روز جهانی کارگر به تمامی کارگران دنیا، به ویژه هم میهنان زحمتکش ایرانزمین ! محترم مومنی روحی

0
376

« کارگران بیدارند، از استثمار بیزارند. » !!
یازدهم اردیبهشت هر سال، برابر است با اول ماه مه میلادی، که به نام روز جهانی کارگر نامگذاری شده است. به همین مناسبت در این روز، راهپیمائی های گسترده ای در بسیاری از کشورهای جهان برگزار می شود. در ایران نیز از سالیان دور چنین مراسمی توسط کارگران و هواداران این قشر مهم در مملکت مان برپا می شده و می شود. هر چند که پس از بروز فاجعه انقلاب اسلامی و آغاز شدن حاکمیت ضد بشری جمهوری ننگین آخوندی در کشورمان، همه ساله کارگران زحمتکش ایرانی، جهت گرفتن مجوز برگزاری مراسم روز جهانی کارگر با مشکلات زیادی مواجه می شوند. اما هر طور که شده، بخش بزرگی از این زحمت کشان، که برخی شان ماهها می گذرد که حقوق ماهیانه شان را هم دریافت ننموده اند؛ در برگزاری مراسم راهپیمائی روز جهانی کارگر به پا می خیزند!

با تمامی این مشکلات، امروز نیز کارگران مراکز بسیاری از استان های ایران، به خیابان ها آمده اند؛ و در مراسم مربوطه شرکت کرده اند. کارگران استان یزد شعار بسیار جالب و میهن پرستانه ای را در جریان راهپیمائی خودشان سر داده بودند. آنها که تعدادشان قابل توجه نیز بود می گفتند: « کارگران بیدارند، از استثمار بی زارند » ؛ در تهران نیز با آنکه چند تن از کارگرانی که در این برنامه شرکت داشتند و یک خبرنگار؛ به وسیله نیروهای امنیتی دستگیر شده اند؛ ولی راهپیمایان به ادامه مسیر پرداختند. در میانه راه در مقابل مجلس شورای اسلامی متوقف شدند؛ و با صدایی رسا شعار می دادند: « کارگر بازداشتی آزاد باید گردد.» !

در این مراسم بانو گوهر عشقی، مادر جوان ناکام ستار بهشتی، که در شکنجه گاه رژیم جنایتکار اسلامی ، حین شکنجه به دست دژخیمان و قاتلان رژیم ننگین دامان آخوندی کشته شد. در چند جمله مختصر، ضمن تبریک به کارگران زحمتکش کشور گفت: « من دست تک تک شما را می بوسم. خجالت نکشید که سفره های تان خالی است؛ خجالت را کسانی باید بکشند؛ که از عرق شما سفره های رنگین دارند. مادرانه به شما می گویم: صبر داشته باشید. زیرا که « سحر نزدیک است. »!

در نزدیک بودن سحرگاه پیروزی مردم دلاور ایران، بر کفتارهای اشغالگر میهن مان تردیدی نیست. همین صبح روشن را نیز باید کارگران زحمتکش میهن مان شروع کنند؛ و دیگران را نیز به میدان مبارزه بکشانند. تا سرانجام در همین نزدیکی ها، شاهد تابش نور دلپذیر سحرگاهی مبارزان ایرانی، بر شام تیره ستمگرانه حاکمان جبار حکومت اهریمنی آخوندی بتابد؛ و با سرنگون کردن رژیم ضد ایرانی اسلامی، باری دیگر چهره زیبای آرامش و شادمانی به سرزمین اهورائی مان باز گردد!
محترم مومنی

مقاله قبلیروند فیلترینگ تلگرام در ایران آغاز شد
مقاله بعدیدوازدهم اردیبهشت روز معلمان ایران گرامی باد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.