بالاخره جام صبوری مردم ایران شکسته می شود!

0
380

سرانجام پس از چهل و سه سال، تاب و توان مردم ایران به انتهای تحمل ایشان رسید؛ و ایرانیان میهن پرست به ویژه قشر جوان مملکت، با انجام دادن یکی از بهترین شیوه های « نا فرمانی مدنی » ، بر اندام منحوس و ننگین حاکمیت منفور آخوندی، لباس سیاه ماتم را پوشاندند؛ و ایشان را در مصیبت از دست دادن قریب الوقوع قدرت پوشالی شان، عزادار و ماتمزده نمودند !

نامردهائی که در صدا و سیمای ضد ملی اسلامی، با بیان مطالبی غیر واقعی، مراتب مزدوری و جیره خواری خویش نزد رهبر جنایت پیشه شان را مطرح می سازند. اگر کمی غیرت ملی و شرف انسانی می داشتند؟ می بایست که تصاویر و فیلم های اقدام شجاعانه و میهن پرستانه نوجوانان دلیر ایرانی را، که روز آدینه سوم تیر ۱۴۰۱ خورشیدی در شهر شیراز به انجام رسانده شد( حضور دسته جمعی دختران دانش آموز این شهر، البته بدون بر سر داشتن حجاب اجباری اسلامی و نیز در کنار پسران آنجا درون خیابان ) ، را از طریق رسانه های به اصطلاح ملی خودشان به نمایش می گذاشتند. تا در این لحظات تاریخی و سرنوشت ساز، که با همت همین شهروندان جوان ایرانی، حکومت اهریمنی اسلامی آخرین نفس هایش را خواهد کشید. سندی فراموش نشدنی و گویا، از خدمات هرگز ننموده صدا و سیما به ایران و ملت آن را بر جا می گذاشتند. تا که آن را برای ثبت در دفتر تاریخ کشور باستانی خود داشته باشند. که در نهایت مزدوری شان به این رژیم جهنمی چنین ننمودند !

از آنجائی که شیطان در کسوت آخوند و شیخ و ملا در ایران ظاهر گردیده است؛ روزگار و زندگانی مردم این کهندیار، از هر طبقه ای از سطوح اجتماع که باشند؛ تاریک تر و سخت تر از زندگانی آن دسته از مردمانی گردیده است؛ که در دیارشان، نه مانند ایران منابع طبیعی بی شمار و پولساز دارند؛ و نه امکانات دیگری که آنها را، از طیف کشورهای جهان سومی نیازمند به دیگر ممالک دنیا دور می سازد !

هزاران لعن و نفرین بر جیمی کارتر و حزب دموکرات آمریکا، که چشم دیدن شکوه و عظمت حکومت پادشاهی پهلوی در ایران را نداشتند؛ و چون شاهان خردمند و میهن پرست پهلوی به آمریکائی ها هیچگونه باجی نمی دادند. ما را از نعمت حضور پادشاه مسؤل و ایراندوست در میهن مان محروم ساختند. و نوکران و مزدوران سودجو و قدرت پرست خویش را، بر سرزمین باستانی و بی نظیر ما و مردم بی پناه آن حاکم نمودند !

و یک جهان اعتراض و نارضایتی از ایرانیان نابخردی، که در بد یمن ترین سال در تاریخ ایرانزمین (۱۳۵۷ خورشیدی ) فریب چند گروهک دست پرورده کمونیست های روسی را خوردند؛ که به ایشان وعده های پوچ می دادند. و آن نابخردان هم، با تظاهرات ابلهانه خودشان علیه پادشاه ایراندوست و ایرانساز میهن مان آنگونه عمل نمودند؛ که وی را با چشمان اشک ریز از سرزمین خودش بیرون راندند!

که مزد خیانت به خود و شاهنشاه آریامهر و کهندیاری را، که هزاران سال در کمال افتخار با روش پادشاهی مدیریت می شد. را نیز، از همان آغاز شکل گیری حاکمیت نکبت اثر و شوم اسلامی، با ستمگری های حکمرانان جانی و واپسگرای رژیم منحوس آخوندی در ایران، از ایشان گرفتند. که البته این جور و ستم رژیم، یکی از اولین کارهای قدرت پرستانه ایشان بود؛ که نسبت به مردم فریب خورده ایران نمودند. اقدام به دستگیری و اعدام کردن اعضای همین گروه های فریبخورده( چپی های کمونیست و ماتریالیست ها، و منافقین خلق ) ، یکی از نخستین اقدامات سران اشغالگر حکومت آخوندی بود؛ که خود همین گروه های نادان، این اهریمنان را بر کشور ما حاکم نمودند. ولی طبق معمول، سرکرده های گروه های مورد نظر بلافاصله از ایران گریختند؛ و اعضای پائین تر آنها بازداشت و اعدام شدند؛ و برخی شان هم جان خود را برداشتند و به هر کجا در خارج از ایران که می توانستند گریختند !

اما بقیه مردم کشور، به دلائل عدم امکانات مالی و یا وابستگی های خانوادگی، ناچار به ماندن در داخل بودند؛ و چهل و سه سال است که زیر یوغ ستمگرانه این بدترین حاکمیت جبار و جنایتکار در جهان مانده اند؛ و در حال تحمل کردن حضور چنین ننگ بزرگی در میهن خود می باشند؛ و ناگزیر به تحمل کردن آنان تن داده اند !

حدود دو ماه و اندی از آغاز جنایات اخیر دولتمردان ددمنش رژیم اهریمنی آخوندی می گذرد. در طول این مدت محدود، تعداد زیادی از هم میهنان ما را، با شرارت هائی که در جای جای ایران می نمایند کشته اند؛ و در این رابطه نه فقط بازماندگان آنان را در سوگ عزیزان شان نشانده اند. بلکه تمامی شهروندان ایرانی را نیز دچار ماتم فقدان این جانباختگان نموده اند !

از آنجائی که کارشان را بدون کم ترین احساس مسؤلیتی به انجام می رسانند؛ دلائل فراوانی را ایجاد کرده اند؛ که موجبات سخت تر و غیر قابل تحمل شدن زندگی ملت را فراهم آورده اند. از اینرو، هفته ها می گذرد که بسیاری از ایرانیان حق طلب، جهت رساندن پیام های معترضانه خویش به اشغالگران شقاوت پیشه در کشور خود، در بیشتر روزها به خیابان های شهرهای خود می آیند؛ تا صدای اعتراض شان را به گوش های بسته و ناشنوای دزدان حاکم بر دیار شان برسانند. به همین خاطر، نمایندگان شهرهای بزرگ و کوچک کشور در مجلس آخوندی، از آن موقع تا کنون، در « سخنرانی های پیش از دستور » در مجلس شورای اسلامی، در مورد این رویدادها و کاستی های فراوان موکلین خودشان، موضوعات خاصی را در مجلس آخوندی عنوان می کنند !

متاسفانه در دوم تیرماه امسال، اتفاق بسیار بد دیگری هم در ایران رخ داد؛ که موجبات عزاداری بسیاری از هم میهنان را پدید آورد. یک اتوبوس که مسافران آن تعدادی از خبرنگاران حوزه « سازمان محیط زیست » کشور بودند؛ در جاده ای در شهر « نقده » در استان آذربایجان غربی واژگون گشت. بیست و یک تن از این هم میهنان به شدت زخمی شدند و به بیمارستان اعزام گشتند؛ و دو تن از آن عزیزان، خانم ها مهشید کریمی خبرنگار « ایسنا » و ریحانه یاسینی خبرنگار « خبرگزاری ایرنا » در دم جان سپردند و از دنیا رفتند !

طبق معمول، مسؤلان جانی و بی کفایت حکومت، به جای معرفی نمودن کارگزاران نادان مؤسسات و سازمان های دولتی به عنوان مقصران اصلی رخ دادن این فاجعه دهشتناک، راننده بیچاره اتوبوس مذکور را، مسبب و مقصر به وقوع پیوستن چنین مصیبت عظیمی مطرح نموده اند!

در این رابطه وکلای مجلس نیز، به اظهارات ضد و نقیضی در این باره پرداخته اند. که تعدادی شان سازمان محیط زیست کشور را مسؤلان رخ دادن چنین واقعه شومی بر شمرده اند !

در این رابطه اما، مسعود ستایشی سخنگوی قوه قضائیه رژیم آخوندی، در یک نشست با خبرنگاران، راننده اتوبوس را مقصر دانسته و دستور منع تعقیب سازمان محیط زیست را صادر کرده است !

اولا دلائل متعددی می توانند عامل رخ دادن هر واقعه شومی باشند. دوم هم، انقدر پست و قسی القلب و خودخواه تشریف دارند؛ که به دلیل عدم تشخیص کارشناسانه شان در این مورد، و به خاطر آنکه با بیان واقعیت، مجبور نباشند که پاسخگوی دیگر مسؤلان حکومتی باشند. حق را زیر پا می گذارند؛ و علت واقعی این رویداد تاثر برانگیز را نمی گویند. که البته عدم بیان واقعیات، از خصائص بسیار بد همیشگی ایشان است !

همان موقع (حدود دو ماه پیش) ، که برج یازده طبقه متروپل در آبادان فرو ریخت. سران رژیم جهت مبرا جلوه دادن خودشان از روی دادن آن جنایت بزرگ ( تائید نمودن سالم و قابل سکونت بودن متروپل، با آنکه تصاویر نشان می دادند که چند ستون آن دارای انحراف و خمیدگی محسوسی بودند ) ؛ ابتدا مالک اولیه آن « حمید عبدالباقی » را، مسؤل رخ دادن آن فاجعه اعلام کردند. سپس در گزارشی دیگر، با منتشر کردن نصویری از مردی که در طبقه هم کف آن ساختمان روی زمین افتاده بود. از کشته شدن خود وی در همان فاجعه سخن گفتند؛ ولی چیزی نگذشته بود، که خبر دستگیری او را اعلام نمودند !

چند روز پیش ( شنبه یکم مرداد ۱۴۰۱ خورشیدی ) چند تن مسلح در آبادان، به « مجید عبدالباقی » برادر « حمید عبدالباقی » مالک متروپل در مقابل پارکینگ خانه اش حمله کردند؛ و او را به ضرب گلوله کشتند. رسیدگی های اولیه در این باره در دستور کار ماموران پلیس و مسؤلان قضائی قرار گرفت؛ و در همان بررسی های نخستین، بازبینی دوربین های مدار بسته نشان می داد؛ که عاملان جنایت، سوار بر خودرو ساینا سپیدرنگ، در کمین مجید عبدالباقی بوده اند؛ و سرانچام او را هدف تیراندازی مرگبار خود قرار داده اند !

کارآگاهان پلیس آبادان، با اقدامات اطلاعاتی، پنج تن از عاملان قتل مجید عبدالباقی را، که از طراحان و عوامل این جنایت بودند شناسائی کرده، و در عملیاتی غافلگیرانه پنج متهم دستگیر شده اند؛ و اسلحه کلاشینکف و کلت کمری که در صحنه قتل از آن استفاده شده کشف گشته اند !

بررسی ها نشان از آن دارد، که عاملان این قتل اجیر شده و دستور اکید داشته اند. تا مجید عبدالباقی را به قتل برسانند؛ که تحقیقات در خصوص جزئیات بیشتر این پرونده، و فاش شدن ابهامات ادامه دارد !

همچنین در ادامه تحقیقات مشخص شده، که فردی به نام « شهرام د » این افراد را برای قتل برادر مالک متروپل اجیر کرده بوده است. این فرد که از افراد سرشناس و ثروتمند آبادانی است؛ به اتهام آمریت در قتل، همزمان با اعترافات قاتلان اجیر شده بازداشت گشته، و تحت بازجوئی قرار دارد؛ تا انگیزه اش از این جنایت مشخص بشود !

آنچه که مسلم است، آفتاب برای همیشه پشت ابر پنهان نمی ماند؛ و خطاکاران و مجرمان، همواره به دست قانون سپرده می شوند. تا مکافات اعمال ضد بشری خود را ببینند و مجازات بشوند. حال اگر خود مسؤلان یک سرزمین، و دستگاه قضائی آنها خودشان از عوامل رخ دادن جنایت باشند؛ کدام سیستم و سازمانی می بایست به این قضیه بپردازند و عاملان رخ دادن یک فاجعه جانکاه در کشور را دستگیر و محاکمه نمایند و داد مظلومان را از آنان بستانند ؟!

بیش از چهار دهه غم افزا از حضور حکومت ننگینی در میهن ما می گذرد؛ که مسؤلان آن خودشان از عوامل اولیه رخ دادن هر امر خطیری در ایران می باشند. کدام سیستم و چه سازمان مسؤلی می بایست به خطاهای مکرر سران رژیم جنایت پیشه آخوندی بپردازد و آنان را محاکمه کند ؟!

ما تنهای تنها هستیم و هیچ یار و یاوری، جهت ستاندن حق خودمان از این ستمگران نداریم. بنا بر این نباید به انتظار کمک های دیگران باشیم. زیرا: « کس نخارد پشت من ، جز ناخن انگشت من » : پس حالا که این جانیان در بدنرین شرایط داخلی و بین المللی خودشان به سر می برند. اکنون که همه درها به روی شان بسته شده اند. در شرایطی که دو همدست چینی و روسی شان هم مورد غضب جهانیان می باشند. سکوت کردن ما به عنوان ملت ایران در مقابل این جانیان ، نه فقط خیانت به نسل جوان کنونی در میهن مان می باشد؛ بلکه خیانتی بزرگ تر نسبت به نسل آتی در میهن مان خواهد بود. که چه بخواهیم و چه نه؟ نمی توانیم از این مسؤلیت بزرگ بگریزیم !

مقاله قبلیچه موقع از زندان جهل و ظلم آزاد می شویم ؟!
مقاله بعدینخست‌وزیر پیشین اسرائیل: ایران تابستان امسال در عمل در آستانه تبدیل به کشوری با قدرت هسته‌ای خواهد بود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.