بالاخره احمدی نژاد تیر خلاص را به اقتصاد کشور زد و رفت!

0
147

بعضی ها قبل از آنکه در یک زمینه ای به شهرت برسند، یک نردبام خیالی در رؤیاهای خود می سازند و از پله های آن بالا می روند. برخی دیگر نیز هستند، که دیگران این پلکان فانتزی را برای شان درست می کنند. نوع سومی هم وجود دارد، و این دسته کسانی اند که در کنار رؤهای خودشان، از کمکهای دیگران هم برخوردار می گردند؛ و یکباره از سطح زمین، پلکان آن نردبام رؤیاهای شان را، دوتا دوتا طی می کنند تا به آن بالائی که در نظر داشته اند راه بیابند و در آنجا مستقر بشوند!

آن کسانی که به قسمت و سرنوشت و امثال این خزئبلات و مزخرفات باور دارند؛ هر رویدادی در زندگی خود و دیگران را، متعلق به قسمت و سرنوشت می دانند. چنین افرادی همیشه در مقابل آنچه که دیگران بر سرشان می آورند، تسلیم محض می گردند، و توسری خوردن خودشان را به حساب قسمت و تقدیر و سرنوشت شوم خویش می گذارند!

در حالی که یک عقل سلیم و عاری از چنین بیماری های روانی، بدون چون و چرا بر این امر مسلم یقین دارد، که این موهومات کوچکترین نقشی در زندگی آنها و دیگران ندارند؛ و آنچه که از بدی یا خوبی برای ایشان رخ می دهند، زائیده نوع تصمیمی می باشند، که فرد با کمک منطق عقلی خودش که خرد و دهای وی را تشکیل می دهد ساخته و پرداخته شده است؛ نه از تقدیر و سرنوشت خوب یا بد آنان پدید آمده اند!

یکی از کسانی که در اکثر موارد دچار موهومات گردیده و از شدت ” خود بزرگ بینی ” موجود در نهاد تفکرش، همواره در پندارهای غلط سیر می کند؛ رئیس دولت از کار برکنار شده جمهوری خودکامگان اسلامی، محمود احمدی نژاد است؛ که دوره ریاست جمهوری اش، به میمنت و مبارکی به سر آمده و ظرف دو سه روز آینده، جایش را به فرد جدید می سپارد. وی بعد از آنکه در کنار پدر و عموهای قاپ بازش در روستای ” آرادان ” بخش ورامین رشد کرد و بزرگ شد و وارد اجتماع گردید؛ از مورد رویداد شوم انقلاب سیاه اسلامی، به خوبی و با رندی کامل استفاده های گوناگونی را به عمل آورد؛ و آرام آرام پله های آن نردبام خیالی را، در واقعیت زندگی خودش پیمود؛ تا خویشتن را به منصب ریاست دولتهای نهم و دهم حکومت منفور اسلامی هم برساند!

احمدی نژاد که در روز سیزدهم ماه آبان 1358 یا 1359 خورشیدی، هنگام حمله به ساختمان سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید تهران، در دانشگاه علم و صنعت واقع در منطقه شرق تهران، به کسب علم و دانش اشتغال داشت! به همراه عده ای از دانشجویان مهاجم، که خودشان را ” دانشجویان پیرو خط امام ” می نامیدند؛ با سرکردگی آخوند موسوی خوئینی ها به آن محل رسانده بودند و با بالا رفتن از دیوار آن ساختمان قدیمی، درب بزرگ سفارتخانه را به روی همراهان مهاجم خودش باز نمود بود؛ تا همگی شان به داخل آنجا هجوم بردند و تمام کارداران نظامی و دیپلماتهای حاضر در آن در آنجا را دستگیر نمودند؛ جهت دریافت پاداش مزدوری خویش برای سران حکومت پلید اسلامی، مورد توجه خمینی جلاد و بقیه دست اندرکاران رژیم قرار گرفتند و هر کدام شان در یک مکان معتبر کاری، مشغول به کار گردیدند!

 IMG11302057

جایزه احمدی نژاد مهاجم به حریم خصوصی و شخصی دیگران، شغلی بود که اندیشیدن به آن هم آزار دهنده است؛ چه رسد بر گمارده شدن در آن شغل شرم آور! وی را در زندانهای جمهوری منحوس اسلامی، مأمور زدن تیر خلاص به قربانیان حکومت آخوندی، که به خاطر مخالفت کردن با آن جنایتکاران به اعدام محکوم می نمودند کردند!

از آن پس پله های نردبام ترقی اش را دوتا دوتا پیمود؛ تا به استانداری شهرهائی مانند اردبیل و همدان رسید. سپس ارتقای مقام یافت و شهردار تهران بزرگ شد. همه می دانیم که چگونه از پست شهرداری، به مقام ریاست جمهوری اسلامی رسید؛ همانگونه که می دانیم، چگونه در این پست جدید، هر چه که از دوران حکومت شاه فقید ایران در کشور باقی مانده بود را، با نابخردی ها و ندانم کاری هایش به باد فنا داد؛ و کشور را به طور کامل به ورشکستگی اقتصادی نزدیک ساخت!

اکنون که عازم اسباب کشی از کاخ ریاست جمهوری به خانه سابق خودش در منطقه نارمک در شرق تهران است؛ دلش نیامده که از شغل شریف تیر خلاصی زدنش یادی نکند و بدون آن میدان را به دیگری واگذار کرده و برود. از اینرو همانطوری که در خبرها آمده است؛ این مردک نادان، میلیاردها دلار بدهی کشور سوریه به ایران را، به بشار اسد جنایتکار بخشیده؛ ضمن آنکه چندین میلیارد دیگر را نیز وعده نموده، که پس از خاتمه یافتن شورش های درون این کشور، برای سرمایه گذاری جمهوری اسلامی در آنجا، به یار غار خودشان بشار اسد جانی و شقاوت پیشه بدهد!

تصورش هم کشنده است، وقتی ماهها و سالها می گذرد، که طبقه ضعیف و محروم میهن مان، نتوانسته اند مقداری گوشت در سبد خوراک خویش بگذارند و به خانه های فقیرانه شان ببرند؛ چنین ظلم آشکاری نسبت به ملت ستمدیده ایران، که شلیک گلوله ای از اسلحه کمری یک تیرخلاص زن، به پیکر در حال اغمای ساکنان کشور ثروتمند ما می باشد را، چگونه باید تعبیر و تفسیر نمود؟!

ویژه آنکه، این کمکهای بدون عوض جمهوری متحجر اسلامی، فقط به سوی کشور سوریه ( استان سی و ششم حکومت آخوندی) روانه نمی شود؛ بلکه کشور لبنان و حکومت خودگردان فلسطین و گروه متجاوز و جنایتکار حماس( حمص) و حزب الله لبنان نیز پیوسته از این کمکهای بلاعوض جمهوری فناتیک اسلامی برخوردار می گردند. حال اگر ملت شریف ایران در بدترین شرایط ممکن روزگارش را می گذراند؛ به این آقایان کوچکترین ارتباطی ندارد!

دوشینه به کوی می فروشان

پیمانه ی می به زر خریدم

اکنون ز خمار سرگرانم

زر دادم و درد سر خریدم !

تابستانی 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیریاست آکادمی اسکار برای نخستین بار به یک سیاه‌پوست سپرده شد..
مقاله بعدیتصویب طرح تشدید تحریم ایران در مجلس نمایندگان آمریکا
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.