ارژنگ داودی زندانی سـیاسی محبوس در زندان رجایی شهر، در زنجیره نامههای خود از زندان، درباره تفاهمنامه اخیر ایران و کشورهای گروه ۱+۵ در لوزان سوئیس یادداشتی نوشته است.
این معلم و نویسنده زندانی در بخش اول از این نامه چهار قسمتی نوشته: «اینک که محاسبات حسین شیرهای و رهبر مافنگیاش بسیار غلط از آب درآمده، سوپاپهای اطمینان رژیم جنگ زرگری راه انداخته، آسمان ریسمان میبافند تا بلکه بتوانند به نفع باند سرگردنهداران به سرکردگی شیخ علی شیرهچی از خود جاخالی در بکنند! و برای حفظ ظاهر، کاسه کوزهها را بر سر طفلکیهای مزدور و مأمور در تیم «مذاکره کننده» بشکنند…»
ارژنگ داودی به خاطر نامهنگاری از زندان و انتشار و ارسال نوشتهها و یادداشتهایش بارها از سوی مسوولین زندان مورد تهدید، فشار و شکنجه قرار گرفته است. وی با اتهامات تازهای در زندان روبرو و احکام جدید حبس نیز محکوم شده است.
اتهام «عضویت و هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین خلق در زندان» صدور حکم اعدام را برای این زندانی سیاسی ۶۱ ساله به دنبال داشت.
ارژنگ داودی محکومیت ۱۰ ساله نخست خود را به پایان رسانده، اما پیش از صدور حکم تازه اعدام، با پروندهسازیهای مختلف طی دوران حبس، دوباره به ۲۰ سال و ۸ ماه زندان محکوم شده است.
اتهامهای اصلی ارژنگ داودی، راهاندازی و تاسیس «جنبش آزادی ایرانیان» و «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» است، هرچند اتهامات دیگری همچون نوشتن «مانیفست ضد نظام جمهوری اسلامی»، توهین به رهبری و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مسوولین نظام و روحانیون، توهین به مقدسات، و همکاری با خبرنگار کانادایی «جین کوکان» برای ساخت فیلم مستند «ایران ممنوع» نیز در پرونده ارژنگ داودی وجود داشت.
این معلم زندانی در دوران سالهای زندان، بارها مورد شکنجههای وحشیانه قرار گرفته است و بخشی از بینایی و شنوایی خود را در اثر این شکنجهها از دست داده است و هماکنون در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج بهسر میبرد.
متن کامل نامهی ارژنگ داودی توسط کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی در اختیار خبرنامه ملّی ایرانیان قرار گرفته است که در پی میآید.
ایرانیان جهان؛
برای به پیروزی رساندن انقلاب سوم، متشکل شویم.
ایرانفروشی در دقیقه ۹۰
بازی بقا به وقت اضافه کشید.
مروری بر دو یادداشت روز کیهان
شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۴
حسین شیرهای:
«اسب زین کرده دادیم و افسار پاره گرفتیم!؟»
ویگن:
اسب ابلق سم طلا تندتر!؟ برو آسه چرا…
علی لاشیجانی عراقی:
«مروارید غلتان دادیم آب نبات گرفتیم!؟»
دوشنبه ۱۷ فرودین ۱۳۹۴
حسین شیرهای: «دولت و تیم مذاکره کننده در تصمیم خود تجدید نظر کنند!؟»
رک و پوست کنده یعنی که از حضرت آغا! آبی گرم نمیشود و یعنی اینکه رهبر، کیسه رمالی را روی کول خود بگذارد و به جای صدور «حکم حکومتی» برود غاز بچراند!؟
هممیهنان؛
برای حفظ ثروتهای نجومی و تداوم غارتگریها، سوپاپهای اطمینان رژیم فعال شدهاند. تمام مزدوران بیاصل و ریشهای که در ۳۷ سال گذشته در تمام جنایات رژیم بر علیه ملک و ملت، شریک بوده و از نمد یغمای ایران و ایرانی برای خود کلکسیونی از کلاهها و… دست و پا کردهاند، اینک که باند ۵۰۰ نفره مافیای فقیه و امت نیم درصدی، قافیه را به تمام باخته از ترس خیزش یکپارچه ایرانیان به قصد مردمفریبی، شال و کلاه کرده در قامت «مخالف»! به راه افتاده و دورهگردی میکنند.
حال آنکه همه خوب میدانیم این باند ایرانیستیز که متشکل از بیگانهزادگان، بیگانهپرستان و از خودبیگانگان است به منظور تداوم بقای ننگین و چپاول هرچه بیشتر میهن اهورایی در مقابل به اصطلاح شیطان بزرگ! که سهل است در برابر شیطان رجیم هم، هیچ باکی از هرگونه نوکری، خوشرقصی و خوشخدمتی ندارد.
هممیهنان؛
حسین شیرهای به عنوان یکی از مدافعان پر و پا قرص برنامه هستهای، چند سال پیش توی دهان میهندوستانی کوبید که عاقبت شامورتیبازیهای هستهای را هشدار میدادند و مدعی شد: «هر کاری با کره شمالی کردند با ما هم بکنند!؟»
در ارتباط با احتمال حمله جورج بوش به ایران هم، امثال حسین شیرهایها با ورشکستگی مطلق این شعار کلیشهای و بیمعنا را مداوما آروغ میزدند که: «ایران، افغانستان و عراق نیست.» ولی امروز دیگر به روشنی آفتاب نیمروز ثابت شده که تحت حاکمیت مشتی اوباش بیهویت و مشتی اراذل بیوطن، ایران بزرگ از کره شمالی هم ریغوتر پدیدار شده است.
اینک که محاسبات حسین شیرهای و رهبر مافنگیاش بسیار غلط از آب درآمده، سوپاپهای اطمینان رژیم جنگ زرگری راه انداخته، آسمان ریسمان میبافند تا بلکه بتوانند به نفع باند سرگردنهداران به سرکردگی شیخ علی شیرهچی از خود جاخالی در بکنند! و برای حفظ ظاهر، کاسه کوزهها را بر سر طفلکیهای مزدور و مأمور در تیم «مذاکره کننده» بشکنند!؟
حسین شیرهای (ملیجک عزیز کرده خامنهای) نیز به نوبه خود با وقاحت تمام میکوشد تا قامت کج و معوج خود را در کسوت «رهبران بلند قامت اپوزیسیون» جا بزند و سر ملت را شیره بمالد. او هم که مثل شیخ علی شیرهچی! وطناش منقل، سرود ملیاش جیرجیر وافور و نهایت آمالاش مصرف تریاک سناتوری است، اینک آشکارا به فاحشهای! میماند که نه تنها در نزد همه اهل محله بلکه حتی نزد پدر و برادرانش هم دستش کاملا رو شده! به طوری که نه چیزی برای از دست دادن دارد و نه راهی برای ایجاد شبهه و گریز.
اما نه مثل فاحشهای با اندک مایهای از شرافت انسانی! که به امید اجابت توبه و انابت! و گذشتن از سر تقصیرات اثبات شده! از در عجز و لابه درآمده یا حداقل شرمسارانه سکوت اختیار کرده باشد، بلکه چون لکاتهای هار! که چون نه میتواند آب رفته را به جوی بازگرداند، نه میتواند با ماستمالی کردن، آبروی رفته را رفو کند، نه توان خفه کردن صدای افتادن تشت از بام را دارد، نه شهامت پذیرش نجاستکاریها در خود میبیند و نه حتی فرهنگ عذرخواهی را یاد گرفته به سیاه بازی روی آورده است.
در حالی که دیگر هیچ نیازی به سیاهبازی نیست، چرا که دم دراز و هفت رنگ خروس، خیلی وقت است که از زیر عبای شیخ علی شیرهچی، اظهر من الشمس بیرون زده است. این بازی «کی بود، کی بود، من نبودم، رهبر نبود، اون یکی بود، این یکی بود…» از سالها پیش حتی برای کر و کورهای مادرزاد هم نخنما شده است.
آهای حسین شیرهای!؟
چرا رهبر معظم انقلاب یا به عبارت دقیقتر «سرخر نحس و نجس»تان خفقان گرفته و جیکاش در نمیآید! چرا جلو نمیآید و سینه سپر نمیکند! مگر قادر متعال! شیخ علیل شیرهچی! سرخر معظم عنقلاب، حق وتو ندارد! چرا از کیسه رمالی خود حکم حکومتی در نمیکند! تا قیل و قال قضیه از بیخ و بن کنده شود! تا جهان و جهانیان، سر تعظیم و تکریم بر درگاه شیره-نشان او فرود آورده، درود و صلوات بفرستند!؟ احسنت صحیح است بگویند، لالمونی بگیرند و از هیبت گرز وافور-نشان این نابغه پستوی دوران توحش، حظ وافر برده، همه ساکت شوند و تو حیوونکی هم لازم نباشد این قدر فیلم بازی کنی، جز جیگر بزنی!
واقعیت آنکه برای همگی شما تفالههای متعفن عهد بیق! ماندن در قدرت و ثروتاندوزی تحت هر خواری و خفتی مهمتر از هر چیز دیگر است. به بهای نابودی ایران و ایرانی که سهل است، حتی به بهای شرف نااصیل و حیثـیت ناداشته خود و ناخانوادهای که در آن ناتربیـت شدهاید.
پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایرانیان
دیر زیوی و شاد زیوی همگان را آرزومندم؛
زنده باد ایرانی؛
پاینـده باد ایران؛
در اهـتزاز باد پرچم سه رنگ اهورایی؛
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نویسنده
زندانی سـیاسی
زندان رجایی شهر
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴