بابک زنجانی، دستآویزی جهت حسابرسی در رژیم ملاها!

0
217

 رقابت های دائمی تأمین قدرت بیشتر، میان سران سودجوی حکومت پلید اسلامی، امری نیست که تازه شروع شده باشد؛ از همان نخستین روزهای بسته شدن نطفه منحوس این حکومت منفور، چنین برتری جوئی های غیر منصفانه و غیر لازم، بین همه رده های تراز اول آن وجود داشت. تنها موردی که در باره آن، نیازی به هیچ رقابتی نبود؛ رهبری آخوند خمینی جلاد بود. چون او خودش در بالاترین نقطه هرم جمهوری ننگین شان قرار داشت؛ در حقیقت، و بر اساس اصل رقابت در امور مساوی، می باست که دیگر مراجع تقلید یا آیت الله های مساوی با وی نیز، برای رسیدن به مقام به اصطلاح معنوی رهبریت او رشگ می ورزیدند. اما این امر در صورت ظاهر، در آن مقطع زمانی مصداق نیافت!

ولی در میان رده های پائین تر نظام همواره بدون نظم جمهوری اسلامی، وضعیت به گونه ای دیگر بود. زیرا آنان در هر پست و سمتی که به مقامی دست می یافتند؛ طبع زیاده طلبی شان به آن قانع نمی گردید؛ و به دنبال پست های همراهان انقلابی خودشان، به هر سوی دست و پا می زدند. اگر شده با تزویر، با رندی، با سعایت و بدگوئی، با تهمت زدن و حقه بازی، با درست کردن پاپوش و هزاران دسیسه دیگر، مانع بقای یک فرد بر سر صدر کاری که به آن اشتغال داشت می گشتند!

وقتی که آدمی چنین تلاش های مذبوحانه ای را از این بی خردان حکومت جاهلانه اسلامی مشاهده می نماید؛ با خود می اندیشید: ” اینها که لباس پیامبر دین شان را پوشیده اند؛ چرا پیرو اخلاق و منش و آداب و روش های او، که در بیشتر کتاب های شان از آن دم می زنند نیستند؟ ” اینها که غیر از در بر داشتن لباس پیامبر، مدعی اجرای دستورات فقهی آئینی که بداوان گرویده اند می باشند؛ مگر در شرعیات همین اسلام ناب محمدی، نیآمده است که: ” غیبت کردن، به مثابه خوردن گوشت برادر دینی غیبت کننده است؟ ” ؛ مگر در بخش هائی از کتاب آسمانی شان نیآمده: ” الغیبت و اشد من الزناء= گناه غیبت کردن شدیدتر از زناکاری است.” تردید نفرمائید، که پوشیدن لباس پیامبر، ” غرغره کردن دستورات دینی شان، که فقط می گویند و به آن عمل نمی کنند. چز ” لق لق ” زبان شان نیست. و آنچه را که در رابطه با اصول و فروع آئین خویش می گویند؛ همان هائی هستند که خودشان هیچگاه به آنها عمل نمی نمایند!

آنگاه که بابک زنجانی، با گذاشتن یک کلاه بسیار گشاد بر سر وزارت نفت دولت و حکومت اسلامی، همچنین بر سر همدستان دزد خویش در ماجراهای مربوط به پولشوئی های دوران تحریم های بین المللی علیه رژیم شان، خویشتن را به عنوان جوان ترین میلیارد ایران به شهرت رساند. آقایان تازه متوجه شدند، که با همه زرنگی شان چه ” پاتک ” سختی از یک جوان خورده اند. در خفا جهت به دست آوردن مبالغ هنگفتی از آنهمه پول به یغما رفته، به طور پنهانی و دور از چشم بیگانگان و حسودان، و صدالبته برای نداشتن شریک مالی در این مبارزه، بلافاصله با بابک زنجانی به پاره ای از مذاکرات پرداختند. اما هر چه گفتگوهای شان بیشتر ادامه می یافت؛ انکار کردن های تاجر جوان نیز زیادتر می گشت!

تا آنکه سرانجام پس از باز نمودن پرونده قضائی دادستان جنایتکار سعید مرتضوی، لزوم پیگیری نمودن پرونده بابک زنجانی هم ضرورت بیشتری می یافت. از اینرو، با دستگیر کردن و زندانی نمودن وی، هم او را در موقعیت بی تحرکی محبوس ساختند. و هم زنگ خطر را برای همدستان بابک زنجانی به صدا در آوردند. اما از آنجائی که حتی خود شیطان هم ذات خبیث ایشان را ندارد؛ بعد از یکی دو بار برگزاری دادگاه و محاکمه کردن بابک زنجانی، به نتایجی رسیدند که احتمالا موارد زیر هستند!

کوچک ترین همدست وی در این زد و بندهای مالی، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور دوره های نهم و دهم حکومت است. و بزرگ ترین شان، حجت الاسلام والمسلین!!!! که واقعا حجت خدا را به تمامی و به کمال دارد؛ آقازاده مقام معظم رهبری، سید مجتبی خامنه ای است. چند تنی مانند سعید مرتضوی و امثال او، که در بخش میانی این استوانه سود پرستی حضور داشته اند. مقاماتی می باشند که قوه قضائیه مطرح کردن نام شان را به مصلحت تشخیص نداد. به همین دلیل نیز حکم اعدام بابک زنجانی را صادر نمود!

این جریان در موقعی روی داد؛ که حسن فریدون مشهور به روحانی، در جریان بعضی از سخنرانی های خودش، گزینه های مهرورزانه ای را جهت بیان نمودن امور مربوط به دو قوه قانونگزاری(مقننه)، و قضائیه برای سخن گفتن در باره برادران لاریجانی را انتخاب نمی نمود. آنها هم که در حقیقت در زمره دزدان میلیاردری می باشند؛ و احتمالا یکی شان خودش را برای شرکت در انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری آماده می کند. مصمم گشته اند، جهت خنثی نمودن فعالیت های انتخاباتی حسن روحانی، چه راست و چه دروغ، وصله های کارسازی را به او بچسبانند؛ تا از این طریق، وجهه وی در میان هواداران او را تخریب کنند!

چه بهانه و چه دستآویزی بهتر از بابک زنجانی محکوم به اعدام؟! بعید به نظر نمی رسد، که به شرط آنکه او پرداخت کردن میلیاردها تومان برای هزینه های انتخاب شدن حسن روحانی به ریاست جمهوری را تقبل نماید. ایشان هم با برگزاری یک دادگاه ” تجدید نظر ” و متعاقب آن یک دادگاه ” استیناف ” ، شر حکم اعدام را از سر او بردارند؛ و اینگونه پس از لجن مال نمودن شخصیت رئیس جمهور، و بعد از دست یافتن به پول هائی که نزد بابک زنجانی هستند؛ سر آقای میلیاردر را به ” طاق محبت ” خودشان بکوبند؛ و به خاطر محفوظ ماندن اسراری که میان آنها و بابک خان می باشند؛ جناب شان را در یک عملیات تروریستی رهسپار آن دنیا بکنند!

هر چه که اینها یا انها انجام بدهند؛ هرقدر که سود و زیان میان این اهریمنان بده و بستان بگردد؛ آنانی که تا زمان حضور این حاکمیت شیطانی پیوسته متضرر می گردند؛ فقط مردم ستمدیده ایران هستند. که اجازه فرو رفتن به یک ” خلسه ” بی خبری را به خودشان داده اند!

بنابراین، شایسته است که هر کسی که دل در گرو عشق به میهن اهورائی خویش دارد؛ و آنی که میهن پرستی اش مطابق ” خداپرست بودن اش ارزشمند است. در این شرایط بحرانی، که سران ددمنش جمهوری ننگین اسلامی، برای رهانیدن خودشان از مهلکه سرنگونی، حتی به تکه پاره نمودن ایران هم دست خواهند زد. نه خودشان به هیچوجه بخوابند؛ و نه از کنار به خواب رفتگان، بی تفاوت و بدون مقید بودن سرنوشتی که در انتظار خود و میهن شان می باشد. یک لحظه هم از نواختن یک ” تلنگر ” هشیار کننده بر سر همدیگر غافل نمانند. تا شاید در این رهگذر، کار سی و هشت سال به تأخیر افتاده ای را، در مدت کوتاهی به ثمر برسانند. و رهائی ایران و آزادی ایرانیان را به یکدیگر بشارت بدهند!

در پناه یزدان پاک، پیش به سوی سرنگونی کاخ ستمگران اسلامی

محترم مومنی

 

مقاله قبلیعالیترین رهبران روسیه به دخالت در انتخابات آمریکا متهم شدند
مقاله بعدیپاسخ همسر احمد منتظری به اتهام‌زنی مکارم: اگر دادگاهی بی‌طرف سراغ داشتم شکایت می‌کردم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.