چهل و پنج سال پیش، هنگامی که در موقع طلوع آفتاب، صدای « قوقولی قوقوی » خروس های خانه های مردم ایران به گوش می رسید؛ با هر « قوقولی قوقو » که می شنیدیم؛ مؤمن های خالص و بی نیاز از تملق گوئی به پیشنماز مسجد محله شان، درون خانه خویش رو به کعبه می ایستادند؛ تا خالصانه مراتب سپاس شان به درگاه آفریدگار جهان را به خالق هستی بیان کنند!
اما متحجران و چاپلوس های متظاهر به آئین اسلام، یکی یکی به درون مساجد محل زندگی خود می رفتند؛ در کنار حوص مسجد می نشستند، و برای خواندن نمازشان وضو می گرفتند. موقعی که پیشنماز وارد صحن مسجد می شد؛ همگی شان با تواضع خاشعانه « صبحکماالله بالخیر » گویان، به دنبال حاج آقا وارد سالن نمازگزاری می شدند؛ خاضعانه پشت آن آخوند می ایستادند؛ و با « اقامه » به پیشنماز مسجد، عبادت خویش نزد پروردگارشان را آغاز می نمودند!!
اما اکنون متظاهران به اسلام ناب محمدی، سحرگاه هر بامداد، یک یا چند تن از ایرانیان زندانی را، در محوطه بیدادگاه های حکومت خودکامه آخوندهای جلاد، به جوخه های دار می سپارند و آنها را حلق آویز کرده و می کشند!
« به کدام ملت است این، به کدام مذهب است این *** بکشند عاشقی را، که تو عاشقم چرائی؟ »!
جان بازندگان راه میهن پرستی و آزادیخواهی و حق طلبی، عاشقان راستین سرزمین خود و مردمی هستند؛ که ضحاک زمانه هر صبحگاه، مارهای خون آشام شانه های متعفن خودش را وا می دارد؛ تا جان میهن پرستان محبوس در بیدادگاه های اسلامی شان را، با سپردن ایشان به جوخه های دار، و یا ایستاندن آنها در مقابل جایگاه تیر اندازی به سوی این بی گناهان شرافتمند، آنها را بکشد و قدرت نمائی بکند!
در روز( سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ خورشیدی ) ، دژخیمان حاکمیت جانی پرور آخوندی، « محمد قبادلو » یکی دیگر از عاشقان ایرانزمین و ملت آن را، پس از آنکه وی را مجبور به اعتراف اجباری کرده بودند؛ و از وی مدرک غیر واقعی انجام دادن یک خطای واهی را اخذ نموده بودند. این عاشق میهن پرست را هم، به جوخه اعدام سپردند و جان گرانبهای او را هم گرفتند!
اعدام های سریالی و نا عادلانه فرزندان میهن پرست مرز و بوم اهورائی ما و ملت آریائی آن، به دست مزدوران سران قدرت پرست حاکمیت اشغالگر آخوندی در ایران، شائبه ای جدید از کردار های خشونت آمیز دشمنان ما و کهندیارمان نیست!
اما، خاموشی و سکوت کسانی، که در کنار ایرانیان حق طلب، که در مقابل این سفاکان روزگار در کشورشان قرار گرفته اند نمی ایستند. پدیده آزار دهنده ای است؛ که بر قدرت پرستان حاکم بر دیارشان فرصت بیشتری می دهد؛ تا با کشتار عزیزان میهن پرست کشورمان، و با کشتن جوانان سلحشور ایرانی، بیش از پیش بر خودشان و اعمال ضد بشری و نکوهیده خود « غره » بشوند؛ و با چنین وحشی گری هائی، مردم را بترسانند؛ و روز به روز در هر سحرگاهی، با گرفتن چند جان دیگر از جوانان غیور ایرانی، بر توحش خویش بیفزایند و پلیدی های ضحاک گونه شان را آشکار سازند و افزایش بدهند!
آیا مردم ایران نمی توانستند، در سحرگاه سه شنبه سوم بهمن، در کنار خانواده مغموم و دل شکسته این جانفدای کشورشان باشند؛ و به اتفاق آنها لب به اعتراض علیه این خونخواران مستبد بگشایند؛ و صدای اعتراض شان نسبت به شقاوت پیشگان حاکم بر دیارشان را، به گوش جهانیان برسانند؟!
شاید که در آن لحظات جانگیر، هیچ اعتراضی نتواند جلوی عملی شدن ارتکاب این جانیان به قتل بی گناهان ایرانی را بگیرد. ولی به ایرانیان دیگر می آموزد؛ که « حق گرفتنی است » و هیچ حقی زایل نخواهد شد؛ مگر آنکه دارندگان آن، ندانند که ایستادگی در مقابل ظالم، چهره زشت و پلید و رفتارهای وحشیانه اهریمنان حاکم بر میهن شان را، در انظار جوامع بین المللی مطرح می سازد؛ که نتیجه آن، قطع روابط سیاسی و اقتصادی دولت های دیگر با حاکمان جمهوری پلید اسلامی را رقم خواهد زد؛ که کم ترین حاصل آن، انزوای ملاهای حکومت منفور آخوندی، در تمامی عرصه های بین المللی خواهد بود!
فرزندان عزیز مردم بی پناه ایران را می کشند. بعضی از آنها را درون بیدادگاه های خودشان اسیر و زندانی می کنند. آنگاه وقتی که خانواده های نگران و درمانده زندانیان، با هزینه های فراوان، دست به دامان وکلا می شوند؛ تا عزیز زندانی شان را از کام اژدهای خون آشام رها سازند و به خانه شان بر گردانند. مسؤلان قسی القلب قوه قضائیه رژیم ننگین آخوندها، برای آزاد کردن جگر گوشه زندانی آنها، از ایشان وثیقه های میلیاردی مطالبه می کنند!
آنگاه که این خانواده های بی پناه، از پرداخت کردن چنین مبالغ سنگینی ابراز عجز و ناتوانی می نمایند. در سحرگاه چند روز بعد، فرزندان بی گناه و ناکام مردم ایران را، با طناب دار خویش از هستی ساقط می کنند و آنها را فدای جاه طلبی و قدرت پرستی های خویش می نمایند!
« یا رب روا مدار گدا معتبر شود *** گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود » !