این بار از لجنزار اسلام، چه ثمری نصیب جهانیان شده است؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
121

آیا در آن زمانی که شاعر خوش قریحه ای این بیت از یک غزل زیبایش را سرود: « هر دم از این باغ بری می رسد**** تازه تر از تازه تری می رسد » ؛ مرادش میوه ها و ثمرات خوشگوار و لذت بخش بود. که تا مردم را به امید بیشتری برای زندگی سالم تر تشویق کند؟ یا آنها را به فرا رسیدن بد یمنی های زندگانی شان هشدار می داد؟!

اکنون اما در برهه زمانی فعلی اینگونه نیست؛ و صدها قطعه غزل و قصیده های ناب هم نمی توانند؛ اینهمه رنج دردناک در زندگانی آمیخته به غم و اندوه بسیاری از مردم دنیا را، از میان بردارند و آنان را به شادی و مسرتی که شاید در انتظارشان باشد بشارت بدهند!

غیر از تمامی مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و غیره، که مردم بسیاری از ممالک گیتی را در کام خود فرو برده اند. ایرانیان دربند اسارت ملاهای بیدادگر نیز، طی چند دهه اخیر با آنها مواجه می باشند. در دو سال گذشته، با ورود انواع ویروس های کشنده از تولیدات چینی های قدرت پرست، و گسترش آنها توسط دیگر قدرتمداران جهان، جهت کمتر نمودن ساکنان این کره خاکی، به جان مردمان دنیا افتاده اند؛ که تا به این وسیله، آنها را دچار مرگ های زودرس بکنند؛ و خودشان با طیب خاطر، همه جهان را در اختیار چپاولگرانه خویش قرار بدهند!

در این میانه، مردم بی پناه ایران هم، همه روزه به تعداد بی شماری به دام این مصیبت فزون از آزار گرفتار می شوند؛ و جان های گرانقدر خودشان را در این مسیر بی برگشت از دست می دهند!

همانگونه که شاهدیم، و از اخبار پراکنده در این باره در می یابیم. چنین فرومایگانی دست از سر این ملت های بی پناه دنیا بر نمی دارند؛ و پیاپی موجبات خطر آفرینی های بسیار را برای شان پدید می آورند؛ که در این رابطه سهم مردم میهن مان، اگر بیشتر از سایر جهانیان نباشد؟ کم تر از آنها هم نیست!

لامبادا یا لاآندا واریانتی از ویروس کووید نوزده است؛ که اولین بار در ماه آگوست(اوت) ۲۰۲۰ در کشورهای آمریکای جنوبی مشاهده شد؛ که از آن زمان تا کنون، بیش از چهل کشور دیگر، آن را شناسائی کرده اند. مبتلا شدن به چنین امراض کشنده ای، مربوط به سال های اخیر نیست. در گذشته های دور یا نزدیک هم، بیماری های واگیردار کشنده ای در دنیا اپیدمی گشته اند؛ که هنوز برخی از آنها همچنان حضور دارند؛ و کاملا ریشه کن نگشته اند!

از جمله این پاندمی ها، بیماری هائی هستند که معمولا کودکان به آنها مبتلا می شوند. مانند آبله مرغان، سرخک، سیاه سرفه و ..… ؛ اما بزرگسالان هم با ابتلا به بیماری هائی مانند سل، حصبه، کزاز، یرقان، مخملک، وبا، آنفلوآنزا، آبله و تعداد دیگری از چنین بیماری های مسری دست و پنجه نرم می کردند و می کنند؛ و برخی شان به دلیل عدم دسترسی به مداوای بیماری شان تلف شده و می شوند!

البته پس از کشفیات بسیار ارزشمند دانشمندان در مسائل پزشگی، و ساخته شدن انواع واکسن های مربوطه جهت پیشگیری نمودن از مواجهه مردم با آنها، خدمات ارزشمند و قابل توجهی هم به علم پزشکی، و هم به ساکنان جهان نموده اند؛ که با تزریق واکسن های مربوط به چنین بیماری های خطرناکی، همه گیتی را از بروز مرگ های زودرس رها نموده اند؛ و به ساکنان دنیا فرصت مصونیت بخشیدن بدن شان نسبت به مریضی های نامبرده را داده اند!

متاسفانه بر اساس اظهارات متخصصان، سرایت لامبادا میان مردم، و شیوع عامدانه آن در بین نعداد زیادی از ایشان، بسیار شایع تر از انواع بقیه شبه کرونا است؛ که خطر مرگ و میر مردم از این انواع جدید، هم سریع تر و هم کشنده تر است!

با علم به این که مشکل مورد نظر، در ظاهر امر هیچگونه ارتباطی با مسائل سیاسی ندارد. اما از آنجائی که همه چیز از این موجود دو پا بر می آید. میتوان در لا به لای این قضیه به حقایقی دست یافت؛ که گوشه هائی از این نارسائی های کنونی در جهان را، برخاسته از دامان همواره ننگین سیاست و گروندگان به آن دانست!

برخوردهای قدرت پرستانه زورمداران دنیا نسبت به همدیگر، عاملی انکار ناپذیر از روش های جاری در میان سیاستگزاران می باشد؛ که تا به هر نحو ممکن، برتری خودشان به بقیه را به گونه های مختلف اثبات نمایند. در این رابطه چشم بادامی های چینی، که در اثر کثرت جمعیت در کشور شان با مسائل فراوانی رو به رو می باشند. برای به ثمر رساندن دو نکته مهم در رابطه با پیشگیری از کثرت جمعیت درون کشورشان، اقدام به اندیشیدن تمهیدات زیادی نموده بودند؛ که عدم داشتن بیش از یک فرزند برای خانوارهای چینی را به گونه قانونی در کشورشان برقرار نموده بودند. ولی در همین سال جاری، قانون جدیدی را ابداع کرده اند؛ که هر خانواده چینی اجازه داشتن تا سه فرزند را نیز دارند. چرا و به چه دلیلی یکباره با داشتن حدود نیمی از ساکنان این گیتی پهناور، به چنین ایده ای رسیده اند و آن را قانونی هم نموده اند؟!

از این که برخی بر این باورند، که تعداد زیاد جمعیت در یک سرزمین، ویژه آن که بی نیاز به دیگر ممالک دنیا هم باشند؛ نقطه عطفی در پیشرفت های آنان خواهد بود؛ که وسیله ای چهت قوی تر شدن شان در عرصه جهانی را هم تثبیت و مبرهن می نماید. اما این نا به کاران فریبکار، حتی ملت خودشان را با حیله ارائه مجوز تا داشتن سه فرزند به آنها فریب دادند. تا به این وسیله و با این تدبیر ریاکارانه، مردم دنیا و دولتمردان کشورهای آنان را نیز بفریبند؛ و با حیله ارائه مجوز به شهروندان چینی جهت داشتن فرزندان بیشتر، بزرگ ترین کلاه تاریخ بشری را، بر سر فرزندان آدم و حوا بگذارند. تا به آرامی و با سرگرم نمودن جهانیان به پاندمی های کرونا، لامبادا، آلاندا و ….. بتوانند. زمینه های تضعیف شدن کشورهای رقیب خودشان را آماده سازند. تا در این رهگذر، آنها را با مساله اپیدمی این ویروس ها مشغول کنند. و خودشان را به مراحل بالاتر علمی در هر زمینه ای ارتقاء بدهند!

آنها حتی به هم پیمان های روسی و ایرانی خودشان هم وفا نکردند؛ و دولتمردان و سیاستگزاران آنها را هم دچار مخاطره های بسیاری در این باره نموده اند!

گفته می شود که در شروع جهانگیر گشتن این بیماری خطرناک، ابتلای شهروندان کشورهای پرو، آرژانتین، مکزیک، کلمبیا، شیلی، برزیل، اسپانیا، هلند، ایتالیا، فرانسه و پرتغال، از نخستین سرزمین هائی بوده اند؛ که این بیماری های خطرناک در آنها دیده شده بودند. از این پس این ویروس ها به سراغ کدامیک از ممالک جهان خواهند رفت؟ به قول آخوندهای اشغالگر و حاکم بر دیارمان: « والله اعلم باالصواب » !

البته نمونه هائی از ویروس های جدید و هم خانواده با کرونا، در عراق و ترکیه و ایران و قطر و هندوستان نیز رویت شده اند. اما با علم به این موضوع، که در برهه زمانی کنونی وضعیت مردم نگونسار ایران می تواند؛ از همه آنها وخیم تر و بدتر باشد. متاسفانه موردی کتمان نکردنی است. چرا که ایشان از داشتن یک مدیریت کاردان و دلسوز در دیارشان بی بهره اند؛ و حاکمان جنایتکاری که بر ایشان و سرزمین شان استیلا یافته و سلطه دارند. هنوز از میان هشتاد میلیون شهروند درونمرزی در ایران، بر اساس گزارش های متفاوت، تعداد کسانی که علیه کرونا واکسینه شده باشند به ده درصد هم نرسیده است. چه رسد به درصدهای بالاتر، که در زمان فعلی حتی در آینده نیز نخواهند توانست، و یا حکومتگزارن اسلامی نخواهند خواست؛ که تمامی مردم ایران را، از چنین خطر بزرگی برهانند؛ و با خریدن واکسن های مورد نیاز، جهت واکسینه نمودن آحاد ملت ایران، آنها را از خطری به این بزرگی برهانند!

چون که دوستی شان با چینی های مزور و حیله گر، که بزرگ ترین هدف شان رساندن دیارشان به سطح بالاترین کشور قدرتمند در جهان می باشد. در حدی از فزونی است؛ که ملاهای جنایت پیشه نیز، هم از آنها می آموزند؛ ک هم برای در موضع قدرت قرار دادن خود و حکومت مافیائی شان را، چنان وابسته روس ها چینی ها نموده اند؛ که اگر بخواهند نیز نمی توانند، از فرامین این دو ارباب سیه دل شان سرپیجی نمایند!

مقاله قبلیآژانس: جمهوری اسلامی به نقض تعهدات هسته‌ای خود ادامه می‌دهد
مقاله بعدیجایزه ۵ میلیون دلاری وزیر کشور طالبان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.