ایرانیان کاتولیک تر از پاپ!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
236

امروز ( سه شنبه هفتم ژانویه ۲۰۲۰ میلادی، برابر با هفدهم دیماه ۱۳۹۸ خورشیدی ) جنازه ای که صاحب آن، با تبانی میان سران حکومت های دو کشور به ظاهر دشمن با یکدیگر، اما در باطن همدستان محافظ منافع همدیگر، که چند روز پیش کشته شده است؛ و برگ برنده رژیم منفور آخوندی در ایران کنونی نیز محسوب می گردید. همچنان روی دست مشایعت کنندگان اش ماند؛ و نتوانست در مکان جاودانه خودش بی آساید!

بر اساس گزارش خبرگزاری آسوشیوتدپرس به نقل از منابع رسمی داخل ایران، مراسم خاکسپاری قاسم سلیمانی مهره ی به عمد به قتل رسیده جمهوری رو به فنای آخوندی، که جهت دفن وی در شهر زادگاه اش(کرمان) در حال برگزاری بود. در این مراسم بسیار شلوغ و به عمد حجیم گشته توسط سران حکومت آخوندی، تعداد ۶۲ کشته و ۲۱۳ تن مجروح از خودش بر جای گذاشت؛ و به دلیل ازدحام جمعیت حاضر در محل، که با تمهیدات خود سردمداران جانی رژیم منفور ملاها، به وسیله اتوبوس های متعدد از سراسر کشور، به ویژه از تهران و اصفهان و شیراز و مشهد و خود کرمان، جهت مشایعت بسیار شکوهمند یک جنایتکار نامی جمهوری مخوف اسلامی، به محل خاکسپاری وی آورده شده بودند. در اثر فشار جمعیت کشته و زخمی شدند. کشته ها برای تدفین به خانواده های شان تحویل گشتند؛ و زخمی شدگان نیز راهی بیمارستان گردیدند!

هرگز نمی توانستیم در تصور خویش بگنجانیم؛ که مردم معترض و مدام عاصی و عصبانی از عملکردهای رژیم مکار و جنایت پیشه آخوندی، که به طور دایم ویدئوهای نارضایتی های شان از عوامل حکومت اشغالگر اسلامی را، برای رسانه های دیداری و شنیداری خارج از کشور ارسال می کنند. تا به این حد و اندازه « بله قربان » گوی این دشمنان قسم خورده ایران و ایرانی باشند؛ که در چنین شرایطی رخت سیاه در بر کنند؛ و در مراسم تشییع جنازه یکی از همین ستمگران، که قاتلان بسیاری از جوانان جانباخته میهن مان می باشند شرکت کنند؛ و دلهای بازماندگان عزیزان بی گناه جانباخته ایران، مخصوصا در خیزش ماه آبان سال جاری را، بیشتر در تهاجم حزن و اندوه بسیار قرار بدهند!

استاد خیاطی به هنرجوی خود می گوید: « طوری پارجه را قیچی کن، که بتوانی آن را به راحتی بدوزی. » ؛ اما متاسفانه برخی از هم میهنان شاید ترسو و شاید ناتوان ما در این رابطه، چنان « کاتولیک تر از پاپ » عمل نموده اند؛ که آدمی از توضیح و تشریح آن نیز شرمسار می شود. چه رسد به انجام دادن چنین عملکرد بی خردانه و صد در صد ضد ایران و ایرانی!

خوشبختانه اکنون در این برهه زمانی، که علوم مختلف به خصوص تکنیک های اینترنتی چنان پیشرفت نموده اند؛ که دل های دارا و ندار ایرانیان را به سمت و سوی خودشان می کشانند. حتی کسانی هم که به قول خودشان با غم نداری و مشکلات اقتصادی و مالی زیاد دست به گریبان می باشند. نیز شبانه روز سرهای شان بر روی تلفن های دستی و همراه شان خم هستند. تا حضرات برای بخش هائی از تعدادی از رسانه های مجازی در کل دنیا، خبرهای دست اول را پیدا بکنند. تا آنها را مانند خوراک های مجانی، برای برنامه های بی محتوای آنان ارسال نمایند!

درست در همین نقطه، موضوع « قسم حضرت عباس و دم خروس » که از زیر عبای آخوند دهکده بیرون زده و سوگند وی را پوچ و پوشالی می گرداند؛ معنای خودش را ظاهر می کند. تو که قسم یاد می کنی که از مرغدانی همسایه ات دزدی نکرده ای، دست کم دم خروسی را که از همان جا دزدیده ای را مخفی کن، تا سوگند کاملا ریاکارانه ات پذیرفته بشود!

یا در واقعیت امر و به حقیقت از این حاکمیت بری از انسانیت بیزار و متنفر هستید؛ که نیمی از وقت گرانبهای خودتان را، جهت ارسال چنین گزارش های برخاسته از نارضایتی های تان برای آگاهی خارج نشینان ارسال می کنید؟ یا که مانند رهبر خبیث تان خمینی دجال خدعه می فرمائید؛ تا که دوست و دشمن تان را بشناسید و فریب شان بدهید!

تعداد زیادی از هموطنان شجاع و میهن پرست، که با وجود همین دژخیمان و لشگریان اهریمن در راس حاکمیت ملاها در کشورشان، به خیابان های ایران آمدند و ضمن درخواست بازنگری « قانون اساسی » کنونی کشور، از رهبر بی کفایت رژیم خواستار استعفای او شدند. اکنون درون شکنجه گاه های دژخیمان حکومتی اسیر و زندانی می باشند. هزار و پانصد تن از میان جوانان آزادیخواه و حق طلب ایرانی، که جهت مبارزه با بیدادگران کشورشان، به ایشان معترض گشتند و به خیابان های محل سکونت شان ریختند. تا صدای اعتراض شان را به گوش جهانیان برسانند. به دست ایادی وحشی همین جنایت پیشگان جان باختند؛ و هزاران تن دیگر نیز بازداشت و زندانی گردیدند. که شر این جانیان باالفطره را از سر شما کم کنند. اما در نهایت تاسف، یا در تشییع جنازه شان حضور می یابید؛ و یا تلفن به دست گوش فلک را از پیام های دشمن پرستانه و میهن ستیز خویش کر می نمائید. به این نیز قناعت نمی کنید؛ و با هزار مصیبت و ……. ، سه شبانه روز در مراسم تشییع جنازه یکی از همین جنایتکاران ضد ایران و ایرانی حضور پیدا می کنید. تا که شاید در این رهگذر، در مهمانی « ساندیس نوشان و ساندویج خوران » رژیم فرصت طلب و مکار و شیاد و اشغالگر آخوندی در ملک کیانی خودتان، شرکت فعال داشته باشید و آن را اسباب افتخار خویش نیز قلمداد کنید!

سرانجام وقتی که جنازه ی سردار جنایتکاران بالاخره در گور خود بخسبد. همگی تان تلفن به دست در کنار آن مکان بی ارزش گرد می آئید. تا که عکس های یادگاری با مزار این قهرمان ملی !!!!!!! تان را، بگیرید و برای رسانه های محبوب تان ارسال نمائید!

دریغ و درد که نمی دانید؛ حقوق پایمال شده همین شماها، به وسیله همین فردی که توسط خودبزرگ بینی های ارباب او و ارباب خودتان، برای شهروندان سوریه و عراق و لبنان و یمن ارسال می گشت. تا آنان بتوانند، از داشتن مکان های آموزشی کامل و بیمارستان های مجهز در کشورشان استفاده بکنند. اما همین شماهای فریبخورده و ره گم کرده، در شهرک یا روستای خودتان، حتی یک درمانگاه سرپائی هم نداشته باشید؛ تا که دست کم در موارد « اورژانسی » بتوانید؛ از آنها استفاده کنید!

حکومت شیاد و منفور و ناکار آمد جمهوری ننگین اسلامی، و دولت بی کفایت و نادان آن، مبلغ دویست میلیارد دلار( نه تومان ) اعتبار مادی برای سپاه قدس در عراق و سوریه و ….. در نظر گرفته است؛ که از طریق یک صندوق یا مؤسسه ملی، به دست جانشین قاسم سلیمانی سپرده بشود. تا که او درصدی از این جایزه صدا خفه کن حکومتی را، به زیردستان سپاهی اش بپردازد؛ و بخشی از آن را نیز، جهت مخارج همیشگی « حسن نصراله = عموی دختر قاسم سلیمانی، زینب سلیمانی که در مراسم تشییع پدرش، حسن نصراله سرکرده حزب الله لبنان را « عموی خودم » خطاب نمود می فرستد. صدالبته باقیمانه اش نیز، پول خون خود اوست. تا هرگاه که سران رژیم فتنه گر آخوندی، نیاز به قربانی کردن یکی دیگر از خودی ها برای بقای خویش را داشته باشند. قاآنی سپاهی جانشین سلیمانی را هم، به درجه شهادت برساند. تا که در این رهگذر، هم حاکمیت پلید خودشان را حفظ نمایند. و هم ریاست جمهوری قدرتمندترین کشور دنیا را، از آسیب استیضاح شدید اعضای کنگره آمریکا برهانند. اما چه چیزی یا چه نفع و کدام سودی نصیب شما تشییع کنندگان جنازه یک قاتل می گردد؟!

« تو خود حدیث مفصل، بخوان از این مجمل » !!

محترم مومنی

مقاله قبلیسفارت اوکراین: سقوط هواپیما تروریستی نبود، علت سقوط نقص موتور بود
مقاله بعدیترامپ در واکنش به حملات موشکی جمهوری اسلامی خواستار آشتی با تهران شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.