ایده بدی که پذیرش آن، سازمان ملل متحد را زیر سؤآل می برد!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
240

از دیدگاه سران خودکامه جمهوری ننگین آخوندی حاکم بر ایران، که به قول خودشان، همه قوانین و مقررات حاکمیت مخوف ایشان، بر اساس موازین دین اسلام سنجیده و مستند گشته و می گردند. زن در مجموعه ضد بشری ایشان، نه درون جامعه دارای یک جایگاه انسان کامل و تمام عیار می باشد؛ و نه درون پایگاه خانه و خانواده نیز، از آن مقام و اعتباری که خاص این موجود کامل و تمام عیار است بهره مند گشته و می گردد!

موجودیت انسانی و مقام والای اجتماعی یک زن ایرانی مقوله ای است؛ که از دیرباز تا کنون، مورد تائید و پذیرش هم میهنان او، و نیز همنوعان وی در سراسر جهان بوده و هست. این امر واضح و آشکار هم برای خودش، و هم نزد دیگر ساکنان این کره خاکی مشخص و عیان می باشد. که پیشرفت های علمی و هنری زن ایرانی، که با تمام تنگ نظری ها و محدودیت هائی که رژیم برایش پدید آورده است؛ خوشبختانه توانسته، همچنان در برون و درون خانه پدری و مام میهن خویش، در هر رشته ای که توانسته و می خواسته، به مدارج عالی در علوم گوناگون دست یابد؛ و با تمامی سعایت و دشمنی های سران ضد ایرانی حاکم بر سرزمین خود، بسیاری از مدارج بالای توفیقات درون اجتماع را هم به دست بی آورد و طی کند!

اینها همه از توانمندی های بی نظیر خود اوست؛ که با تمامی سختگیری های عاری از منطق رژیم حاکم در سرزمین اش، نه آنکه از دیگر همجنسان خود در دنیا عقب نیست، بلکه در موارد کاملا استثنائی هم، از آنان جلوتر و پیشرفته تر می باشد!

اما آخوندهای معمم یا مکلای حاکم بر دیار او، زمانی که می خواهد در مورد همسر خود چیزی به دیگران بگوید؛ وی را « کمینه » ( کمتر از من ) می نامد؛ و موقعی که می خواهد او را خطاب نماید و صدا بزند، از لفظ حقارت بار « ضعیفه » ( نانوان تر از من ) استفاده می نماید!

شرم آور است که همین موجود پست و کثیف، اخیرا به کاری دست زده است؛ که بی خیال ترین مردم جهان را عصبی می کند. چه رسد به موجود فرشته آسائی مانند زن ایرانی، که از شنیدن چنین خبر رنج آوری، دچار تالم و اندوه بسیار نیز می شود!

« کمیسیون مقام زن » سازمان ملل متحد، درخواست بی شرمانه آخوندهای حاکم در ایران کنونی، مبنی بر عضویت ایشان در این کمیسیون را پذیرفته و آن را تائید هم کرده است. نه تنها مردم به اسارت گرفته شده ایران، کاملا به این امر واقف می باشند؛ که این پذیرش و تائید متعاقب آن، هم وقیحانه و هم ابلهانه می باشد؛ بلکه بسیاری از غیر ایرانی ها نیز از این امر دچار شگفتی غمگنانه ای شده اند؛ که چگونه چنین سازمان عریض و طویلی، که در ظاهر امر می بایست بر این موضوع اشراف کامل را داشته باشد؛ که رژیم منفور آخوندی اسلامی در ایر ایران کنونی، چه رفتار ظالمانه ای را با زنان و دوشیزگان ایرانی دارد؟ سپس درخواست بی شرمانه آنها را می پذیرفت!

چگونه اعضای سازمان ملل متحد به خودشان اجازه پذیرش حاکمیت نابخرد اسلامی، جهت عضویت در کمیسیون مربوطه را داده اند؟ بدیهی است که دریافت نمودن حق عضویت سالیانه اعضاء آن، بتواند دلیل روشنی بر انجام گرفتن چنین مورد غیر منصفانه و ضد بشری و ناانسانی باشد!

نگارنده این نوشتار به عنوان یک زن ایرانی، که برخی از ناملایمات و نابرابری های اجتماعی درون رژیم این خودکامگان را تجربه نموده و به آن اشراف نسبی را دارد. بارها و بارها هنگام حضور خود در چند پایگاه اداری درون میهنم، چوب این نامردمی های دست اندرکاران حاکمیت انزجار برانگیز ملاهای حاکم بر دیار آباء و اجدادی ام را خورده ام؛ و به وضوح می دانم، که هم اکنون در این حکومت اهریمنی، بر بانوان و دوشیزگان بی یار و یاور کهندیارم چه می گذرد؟!

چهل سال پیش، نزدیک به شش ماه کامل، تمام وقت آزاد خودم را، جهت نگارش پایان نامه تحصیلی ام اختصاص دادم. از بیست و چهار ساعت شبانه روز، بیست و دو ساعت بی وقفه تحقیق و مطالعه می کردم؛ بیش از شصت کتاب جدید و قدیمی نزدیک به موضوع پژوهشم را مطالعه کرد؛ تا به قول دانشگاهیان، فیش برداری نمایم و کارم را به پایان برسانم. سرانجام، پایان نامه ام را که یک کتاب جالب روانشناختی از کار درآمد را نوشتم و تنظیم کردم. در حقیقت، آن نوشتار و پژوهش نزدیک به سیصد صفحه ای، نخستین نگارش و کتابی از من بود؛ که درباره روش های صحیح پرورش دادن شخصیت گودگان و نوجوانان منتشر می شد!

چهارده تن همزمان پایان نامه های مان را به استاد مربوزه ارائه نمودیم. من تنها زنی در میان این گروه بودم، که همراه با سیزده تن دیگر از مردان هم کلاسی ام، به چنین توفیق بزرگی دست می یافت. اما آخرین فردی بودم؛ که استادمان پاسخ آنهمه زحمت شبانه روزی ام را به من داد!

خودم به وضوح می دانستم؛ که زن بودنم ایفای نقش می کند. و تا پایان عمرم فراموش نخواهم کرد؛ که در این برهه زمانی، هم جنسان بی نوای من، چقدر بردبار و پر طاقت هستند؛ که اینهمه نابرابری های اجتماعی را تحمل می نمایند؟!

امیدوارم که دوشیزگان و بانوان میهن پرستم، مانند همیشه که در ردیف نخست تظاهرات معترضانه علیه حکومت آخوندی گام بر می دارند. همان کسانی باشند، که مهم ترین نقش سرنگون نمودن این حاکمیت جهنمی در سرزمین اهورائی خویش را ایفا بکنند؛ که ایران به دست همین زنان دلاور میهن بزرگ و باستانی مان، از یوغ اسارت نزد بدترین حاکمیت مستبد دنیا رها و آزاد گردد!

محترم مومنی

مقاله قبلیانتخابات نزدیک شد، سناریوی فریب کلید خورد! بقلم حمید جباری
مقاله بعدیمشخص شدن وظیفه بعدی بالگرد “نبوغ”
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.