باز هم مهر ماه دیگری فرا می رسد؛ و باز هم پدران و مادران دانش آموزان ایرانی در کشورمان، به ویژه کسانی که دست شان از مال دنیا کوتاه است؛ می بایست جهت تامین مخارج بسیار بالا و باور نکردنی وسایل مورد نیاز فرزندان مدرسه رو خودشان، پیش از آغاز گشتن مهرماه، چه داشته باشند و چه نه؟ مبالغ هنگفتی را متحمل بشوند. بستگی به آن که وضع شان خوب باشد و « لاکچری » خرید بکنند. یا عکس آن صادق باشد؛ می بایست دست کم ششصد هزار تومان(نزد کسانی که خریدهای فقیرانه می کنند.) و میلیون ها تومان نزد آنانی که به خریدهای لاکچری می پردازند هزینه کنند!
به احتمال خیلی زیاد، و با توجه به تعداد تقریبی چهارده میلیون کودک و نوجوان و جوان دبستانی و راهنمائی تحصیلی و دبیرستانی در کشورمان، که همه ساله بر تعدادشان هم افزوده می شود؛ اگر خیلی مثبت نگر باشیم؛ فقط نیمی از آنها کسانی هستند؛ که خانواده شان توان مالی خوبی ندارند؛ و این دانش آموزان بی نوا، از همان نخستین روز شروع سال تحصیلی جدید(دوشنبه هفته آینده یکم مهر ماه ۱۳۹۸ خورشیدی) ، اولین شرم و خجالت زدگی کودکانه خودشان را تجربه خواهند کرد. زیرا در مقابل ایشان، دانش آموزان مرفه یا نیمه مرفه نیز می باشند؛ که پدر و مادرشان آنان را، با وضعیتی بهتر از بقیه همکلاسان شان به مدرسه می فرستند. هر چه این کودکان مرفه با شادی داخل محوطه مدرسه خود می شوند؛ به همان اندازه یا بیشتر، کودکان خانواده های کم درآمد و ناتوان، با چشیدن زهر ناشادمانی که به ایشان مستولی می گردد. به داخل مکان آموزشی خودشان پای می گذارند!
مصیبت این کودکان و نوجوانان و جوانان دانش آموز، زمانی افزایش می یابد؛ که برخی از دانش آموزان مرفه مدرسه شان، از روی نادانی و درک کم کودکانه خودشان، به بچه هائی که روز اول سال تحصیلی جدید، نه با لباس نو و نه با کیف و کفش جدید به آنجا آمده اند. با نگاه های غیر عادی خود آنان را می نگرند و از کنارشان می گذرند!
در دوران پادشاهی شاهنشاه آریامهر بزرگ آرتشتاران، ریاست « انجمن همکاری خانه و مدرسه » دو فرزند دختر و پسر دانش آموزم را بر عهده داشتم. سنگین ترین وظیه اعضای این انجمن، که اکنون با نام « انجمن اولیاء و مربیان » تشکیل می شوند. تهیه کردن لباس های نو برای کودکان نیازمند مدارس مورد نظر، جهت دو پریود زمانی بود. یک بار در میانه اسفند ماه، برای تدارک دیدن لباس نو و سایر وسایل مورد نیاز داشن آموزان آنجا فعالیت می کردیم. بار دیگر در شهریور ماه و پیش از فرا رسیدن سال نوی تحصیلی به این امر می پرداختیم!
خوشبختانه من هیچگاه با این دو مورد و تدارک دیدن وسایل و ملزومات مورد نیاز دانش آموزان کم توان تر مدارسی، که فرزندانم در آنها تحصیل می کردند؛ با مشکل مواجه نمی شدم. زیرا یک بار در سال ۱۳۵۲ به همراه نایب رئیس های دو انجمنی که ریاست شان را بر عهده داشتم؛به ساختمان مرکزی « شرکت ملی نفت ایران » رفتیم. از قبل قرار ملاقات با مدیر عامل وقت آن شرکت عظیم، شادروان آقای دکتر منوچهر اقبال را همآهنگ کرده بودم. هنگامی که به دفتر مخصوص محل کار آن مرد بزرگ و خدمتگزار وارد شدیم. با خوشروئی و خوش برخوردی بی نظیری از ما استقبال نمود. موقعی که خودم را به او معرفی کردم؛ با تعجب نام مرا تکرار کرد و پرسید: « شما با مرحوم مومنعلی مومنی نسبت داشتید؟ » وقتی که به او پاسخ دادم که او زنده یاد پدرم بود. شادروان دکتر منوچهر اقبال، که پیش از مدیر عاملی شرکت ملی نفت ایران، ضمن استادی دانشگاه تهران، دبیر کل حزب ملی گرای « ملیون » که خود او تاسیس کننده آن بود. پدرم را که یکی از فعالان آن حزب به شمار می رفت را به خوبی می شناخت. زمانی که دانست من برای تامین هزینه لباس نوروزی و وسایل سال جدید تحصیلی دانش آموزان کم بضاعت دو مدرسه مورد نظرم نزد او رفته ام. معاون خود را صدا کرد و به او دستور داد؛ که مقدمات یاری نمودن به ما از طریق امکانات مالی شرکت ملی نفت ایران را فراهم بی آورد!
آقای معاون هم در این رابطه اقدام نمود؛ و هزینه کیف و کفش و لباس و ……برای ۱۹ تن از دانش آموزان مدرسه دخترانه، و ۳۸ تن از دانش آموزان مدرسه پسرانه مورد نظر ما را، امر به پرداخت کردن به حساب بانکی هر دو مرکز تحصیلی مربوطه نمود!
با پدران و مادران دانش آموزان کم بضاعت آن دو مرکز تحصیلی همآهنگ کردیم؛ که از دو فروشگاه معتبری که سراغ داشتیم. نیازمندی های فرزندان خودشان را تهیه کنند؛ و در ازای آن، از چک حساب بانکی انجمن اولیاء و مربیان مدرسه فرزندشان، بهای وسایل خریداری شده را بپردازند. اینگونه هیچیک از بچه های مدرسه متوجه نمی شدند؛ که خانواده شان هزینه تامین کردن آن امکانات برای فرزندشان را، از کجا تهیه نموده بودند؟!
آیا اکنون که به قول آن نادان های پنجاه و هفتی: حکومت طاغوتی شاه دیگر وجود ندارد. حاکمیت غیر طاغوتی اسلام ناب محمدی……. !!!! تدابیری جهت تامین هزینه های مخارج دانش آموزان کم بضاعت در سال نوی تحصیلی را فراهم آورده اند؟!
آری!!!!!! یک جا مدادی معمولی به قیمت یک میلیون تومان است. یعنی پدر یا مادر بی نوائی، که فقط دو فرزند هم داشته باشند؛ تنها باید دو میلیون تومان، فقط برای جا مدادی های آن دو دانش آموز بپردازند. با این وجه و در این صورت، پس کیف و کفش و اونیفورم و کتاب و دفتر مداد و خودکار و ماژیک و خودنویس و ……. بچه های شان را، با کدام درآمد و از کجا به دست بی آورند؟!
« تو خود حدیث مفصل، بخوان از این مجمل » !!!
محترم مومنی