هنگامی که دست با کفایت رضاشاه کبیر، برای نجات دادن ایران و ایرانی، از یوغ حکومت استبدادی چندصدساله قجرها، از آستین همت والا و غیرتمندی میهن پرستانه وی بیرون آمد؛ هواداران کودن تر از شاهان بی لیاقت و عیاش و خرافه پرست قجری، که با بر سر قدرت بودن آنها، همه کاره و ملّاک و ثروتمند شده بودند؛ جهت مداوای جگر سوخته شان از داغی که پادشاهی اعلیحضرت رضاشاه کبیر بر آن نهاده بود. نام آن بزرگوار را با عناوین توهین آمیزی مطرح می ساختند؛ و اجازه نمی دادند که باطن کورشان دریابد: ” رشد و ترقی و مدرن شدن ایرانزمین، تحت هیچ شرایطی امکان پذیر نبود؛ مگر به مدد تأسیس حکومت پهلوی، به پادشاهی همان < بی سواد قلدر > ، که آن نابخردان و دشمنان اصلی میهن ما، وی را با این عبارت تحقیر کرده و می نامیدند!
از زبان همان مرد یگانه تاریخ ایران، بخشی از عملکردهای ابتدائی او در ایران را، با هم مرور می کنیم:
” هنگامی که من بر سر کار آمدم، میرزا کوچک خان در گیلان، اعلام خودمختاری جمهوری سوسیالیستی گیلان را نموده بود. در مازندران مرکزی، امیر مؤید سوادکوهی قدرت داشت؛ و تهران را تهدید می کرد. مازندران شرقی و بخش هائی از شمال خراسان، تیول دو طایقه ترکمن بود….
شمال غربی خراسان، در دست سردار معزز بجنوردی و ایل شادلو بود. آذربایجان شمالی و نواحی مرزی روسیه، در دست اقبال السلطنه ماکوئی بود. غرب ارومیه و کردستان را، برای خود ساخته بود و غارت می کرد. آذربایجان در دست ایل شاهسون می باشد و همدان در دست عشایر کرد است. در جنوب بلوچها خودگردان بودند و دوست محمدخان سرکرده بلوچها به نام خودش سکه می زد!
ایرانیان برای رفتن به خوزستان خودمختار، می بایست ویزا دریافت می کردند و امیر آنجا سالها بود که به تهران مالیات نمی داد!
ترکمن ها راههای خراسان را غارت می کردند. مناطق مرکزی ایران، محل جولان یاغیان و لرهای شورشی بود. قحطی و مالاریا و کچلی و تراخم بیداد می کردند. خزانه های مملکت نه تنها خالی بودند؛ بلکه برایم وام های پرداخت نشده قاجار به اروپائی ها هم باقی مانده بود!
شمال کشور دست روسها، و جنوب کشور به طور کامل دست انگلیسی ها بودند. انگلیسی ها برای ایران اسکناس چاپ می کردند و از دولت ایران حق توحش (کاپیتولاسیون ) می گرفتند!
هنگامی که من می رفتم، ایران دارای بانک ملی، بانک سپه و ارتش نوین( نیروهای سه گانه ” دریائی ” و ” هوائی ” و زمینی بود.
رادیو، دادگستری، مدرسه، قانون مدنی، راه آهن سراسری، صنایع، فرهنگستان، ژاندارمری، دانشسرای عالی، دانشگاه، خبرگزاری پارس، ثبت اسناد و احوال، بیمه، موزه ، فدراسیون فوتبال تأسیس شده بودند. تقویم تازی لغو شده بود و گاهنمای ایرانی، به ماههای اوستائی رسمی شد. تمام امتیازات کشورهای بیگانه در ایران، لغو شده بودند.
زنان وارد اجتماع شدند و مردان از لباس متحدالشکل بهره می بردند. مردم دارای شناسنامه گردیدند و سوادآموزی اجباری شد. عشایر اسکان داده شدند، خانسالاری برافتاد!
تمام اینها و بسیاری خدمات دیگر مانند احیای اماکن باستانی ملی را تنها در مدت 16 سال به انجام رساندم. و برای پادشاه بعدی، خزانه ثروت باقی گذاشتم؛ موزه جواهرات تأسیس نمودم که امروزه بزرگترین گنجینه جواهرات دنیاست. که در ” گینتس ” ثبت شده و امروزه پشتوانه اسکناس تان است!
حالا شما به من می گوئید: ” بی سواد قلدر” ، بسیار خوب، من بی سواد و قلدر، شما روشنفکران دانشگاه رفته برای ایران چه کرده اید؟!
محترم مومنی
مردم ایران مرتکب اشتباه بزر گی شدند و امروزه دریافتنند که دشمنان این خا ندان روحانیون مرتجع و افرادی که منافع خودرا از دست داده بودند وبصورت نا مشروع امتیازی داشتنند با هم اتحادنا مقدسی را بر علیه این خا ندان تشکیل داده بودند.
نظرات بسته است