اگر فرق ملت و حکومت را از هم تمیز نمی دهید؟!

0
200

تا نهم تیرماه سال جاری خورشیدی، برابر با سی ام ژوئن 2015 میلادی، حدود نوزده روز بیشتر نمانده است. در این تاریخ که پایان ضرب الاجل تعیین شده، از سوی گروه پنج به علاوه یک، برای تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی، جهت تطبیق دادن خودش با رسیدن به شرایطی است؛ که در اثر تحقق یافتن آن شرایط، همه اعضای شرکت کننده در این نشست ها، بتوانند به یک توافق جامع دست یافته و سرانجام این کلاف سردر گم را بگشایند!

در خصوص نیل به یک نتیجه قابل قبول برای همگی مذاکره کنندگان موضوع فعالیت های اتمی حکومت آخوندها، لازم است که از طرف تمامی مذاکره کنندگان و کشورهای متبوع ایشان، به این نکته توجه کامل بشود؛ که تا پیش از رسیدن موعد معین شده برای گرفتن نتیجه مورد پذیرش همه مذاکره کنندگان، ابتدا نیازهای مبرم مردم ایران، به آنچه که در این رابطه ایشان را نیز خشنود نماید؛ مد نظر خویش قرار بدهند. به همین خاطر، ضرورت نخست ایجاب می کند، که تمامی تصمیمات به دست آمده در این نشست ها، به ویژه در گردهمآئی آنان در تاریخ مقرر، به نتایجی منجر شود، که پیش از دولت و حاکمیت رژیم اسلامی، مصلحت هائی که الزاما باید برای در نظر گرفتن آسایش ملت ایران به آنها پرداخت؛ در اولویت قرار بگیرند. سپس به آنچه که میان 1+5 و تیم مذاکره کننده جمهوری آخوندی می گذرد و خواهد گذشت بپردازند!

چون که ظاهرا، آنچه که طی یازده سال اخیر در تمامی نشست هائی که تا کنون به انجام رسیده، به اموری که سود و زیان ملت ایران را هم در نظر بگیرند؛ کوچک ترین نقشی در نشست های مورد نظر نداشته اند. به طور مثال: اعضای مذاکره کننده، در اواخر فروردین ماه امسال، با منتشر نمودن بیانیه ای، که از به وجود آمدن یک تفاهم مورد قبول همه شرکت کنندگان در این نشست های متعدد خبر می داد؛ چنین به نظر می رساند، که بالاخره خود اعضای مذاکره کننده هسته ای نیز، از به طول کشیدن این ماجرا خسته شده باشند؛ و می خواهند که هرچه زودتر سر و ته این قضیه را هم بیاورند. به همین دلیل مخالفان هسته ای شدن جمهوری اسلامی، ضمن تعیین کردن تاریخ ضرب الاجل مقرر، که در آن به دریافت نمودن پاسخ نهائی تیم مذاکره کننده رژیم آخوندی نائل بشوند؛ یکی از سخت ترین شروط ممکن را برای ایشان معین نمودند. شرط شان هم این بود، که سران این حاکمیت اشغالگر، با توجه به بیانیه منتشر شده از سوی همگی شان، که در رابطه با به تفاهم رسیدن همه گفتگو کنندگان هسته ای، برای گرفتن تصمیم نهائی، در مورد خنثی نمودن دوسوم از ذخیره های اورانیوم غنی شده آنها، که با درصد بالا تولید کرده اند؛ آخوندها را ملزم ساخته اند، که تا از حجم آنچه که تولید و ذخیره نموده اند بکاهند؛ و نمایندگان مذاکره کننده از سوی شش قدرت بزرگ جهان، تمامی یا بخشی از تحریم های صادر شده خودشان علیه جمهوری اسلامی را، یا کاملا حذف نمایند؛ و یا تا پایان یک موعد مقرر دیگر(پس از اطمینان یافتن آنها از عملکرد حکومت اسلامی در این رابطه)، توافق جامع خودشان را، با گرفتن تصمیم های جدید، پیرامون نتیجه نهائی از حدود یازده سال نشست های پی در پی، به تصویب طرفین مذاکره کننده برسانند!

فرض محال محال نیست، فرض می کنیم که همه این نتیجه ها حاصل بشود؛ کجای آنها گوشه ای یا همه سود و زیان مردم ایران را در بر خواهد گرفت؟ یا اصولا اگر حتی با این شرط نشدنی و بسیار مهم، موضوع اینگونه حل و فصل بشود؛ آیا این همان راه حلی است که منافع ملت ایران را نیز مد نظر داشته باشد؟

منطقی ترین پیش فرضی که در این موقعیت می توان به آن پرداخت؛ این است که آیا قدرت های بزرگ دنیا، با به دست آوردن چنین نتیجه ای، آنقدر به حکومت اسلامی اعتماد دارند؛ که همه آنچه را که آخوندها به ایشان ارائه بدهند؛ را با طیب خاطر از ایشان بپذیرند؟!

اگر چنین اطمینانی را نسبت به سران خودکامه حکومت اسلامی دارند؛ و اگر هر چه که آخوندها بگویند مورد قبول شان واقع می شود؟ باید به ایشان گفت: آنچه که در یک سرزمین ماندگار است، ملت آن می باشد، نه حاکمیت آن کشور. چون حکومت ها که ثابت نیستند و می آیند و می روند؛ و ملت یک مملکت است که از ازل تا به ابد، در آن مرز و بوم می ماند و به زندگی خویش ادامه می دهد. بنابراین، اصل قابل قبول این است، که در هر زمینه ای ابتدا مصالح و منافع یک ملت را به نظر آورد؛ و حقوق مادی و معنوی ایشان را، برتر از آنچه که به حکومت شان مربوط بشود دانست!

اگر این نکته مورد پذیرش تان نباشد، بدون تردید شما همدست ملاها می باشید. چنانچه همدست ایشان نیستید، و اگر دموکرات نمائی تان، فقط یک ژست بین المللی نیست؛ و اگر جز به منافع خود و همدستان خویش، به چیز دیگری نمی اندیشید؛ مردم میهن اشغال شده ما، که تمهیدات سیاسی شما آنها را به این روز سیاه نشانده است. در این حقیقت هیچ تردیدی ندارند، که سر شما و سر آخوندها در یک آخور است؛ و همگی تان در یک طویله با یکدیگر حشر و نشر دارید!

محترم مومنی

مقاله قبلیافشای جنایات داعش علیه زنان در نینوا
مقاله بعدیشهروند آمریکائی که به شبه نظامیان کُرد در سوریه پیوسته بود، کشته شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.