اگر حاجتی دارید، بروید دست به دامان عبای امامزاده های زنده بشوید!

0
245

اعتقادات خرافی در میان مردم ایران، تا حدی افزایش یافته اند؛ که آخوند بی مقداری مانند احمد علم الهدی امام جمعه شهر مشهد، در آخرین اظهار نظر خود، مانند همیشه که مشتی چرندیات را به خورد شنوندگان مطالب هجو و یاوه گوئی های بیجای خویش می دهد؛ چنین افاضه کلام نموده است: ” از آنجائی که مقام معظم رهبری امام است؛ امام جمعه هر شهر، در نقش امامزاده آن شهر است. و بقعه و بارگاه هم، همان دستگاه نماز جمعه است. بنابراین، شما باید از امام جمعه شهرتان محافظت کنید.”!

و در بخشی دیگر افزوده است: ” مردم نباید بی در و دروازه، امام جمعه را نقد بکنند؛ اگر امام جمعه توسط مردم تعدیل یا ارزیابی شود؛ روحیه اش را از دست می دهد و نمی تواند کارآمد باشد. ” علم الهدی در سخنان خویش خطاب به مسؤلان ستادهای برگزاری نماز جمعه گفته است: ” و این وظیفه شما مسؤلین ستاد نماز جمعه است؛ از طریق فرهنگی صحیح امام جمعه را ارزیابی کنید، تا روحیه و حیثیت اش را از دست ندهد.”!

اگر عده ای از مردم خرافه پرست، سحرگاه روزهای جمعه، در هر شرایط آب و هوائی خودشان را به مکان های برگزاری نماز جمعه شهرشان نرسانند؛ اگر پای جفنگ هائی که این یاوران اهریمن برای ایشان بیان می کنند ننشینند؛ اگر به اندازه یک ذره برای شخصیت انسانی خودشان ارزش قائل باشند؛ آنگاه کسی به عنوان ” امام جمعه ” به خودش حق نخواهد داد، که به شعور ایشان اهانت کند. آخوند کثیفی که بایستی او را گدای متشخص نامید(نه به عنوان کسی که شخصیتی بارز و مثبت دارد؛ بلکه مانند افرادی که نزد مردم درون جامعه شان، به عنوان یک شخصیت مشهور” هر چند منفی ” شهرت دارد.) باید آن موقعی به خودش لقب ” امامزاده ” را بدهد؛ که خود امام (مقام معظم!! رهبری ) هم نزد مردم اعتباری داشته باشد؛ که بدون تردید، آخوند خامنه ای نزد ملت ایران، از هیچگونه اعتباری برخوردار نیست؛ اگر جزئی آبروئی هم دارد؛ در نظر امت فریبخورده شان است.) ولی این جانیان به خوبی آگاه هستند؛ که امت شان نیز همان بی خردانی می باشند؛ که پای بساط نماز جمعه آنها می نشینند؛ و به اراجیفی که این تازی تباران مطرح می کنند گوش می دهند!

اندیشه این موضوع، که یک ایرانی آریائی نژاد، به خودش اجازه بدهد؛ که شنونده یاوه هائی که شارلاتان هائی به نام ” امامان جمعه ” می گویند باشد؛ آدمی را بسیار آزار می دهد. چه رسد به آنکه فردی همچون علم الهدی، که کوس رسوائی های بیهوده گوئی های وی، از طبقه هفتم آسمان به زمین افتاده، به تعدادی ایرانی بگوید: که دروغگوی کهنه کاری مانند سید علی خامنه ای، امام ایشان است؛ و این نوکران قسم خورده اش هم، امامزادگانی هستند، که همه مردم ایران باید چشم و گوش بسته، به سخنان نادرست ایشان توجه و عمل کنند؛ و همه خزئبلاتی را که این یاغیان آدمکش مطرح می سازند را بپذیرند!

آنهائی که با مطالعه کتاب های تاریخی، به ویژه تاریخ ادیان، به گوشه هائی از زورگوئی های رهبران دینی جوامع مختلف در جهان آشنائی دارند؛ به خوبی می دانند که بیشترین خرافه های مربوط به عقاید مذهبی مردم دنیا را، همین نوچه های بی ارزش رهبران ادیان گوناگون، به مردمی که پیروان آن گرایش دینی هستند القاء نموده اند. وقتی یک چشمه را چنان قداستی دروغین می بخشند؛ که به مردم می که از آئین و مسلک ایشان پیروی می کنند می گویند؛ تا که بیماران خودشان را، در آب چشمه مورد نظر شست و شو بدهند؛ تا بیماری شان برطرف گردد. زمانی که متولی رند و سودجوی یک امامزاده در یک روستا، ریاکارانه به اهالی آنجا القاء می کند؛ که شبها در زیر آن درخت توت ضلع جنوبی امامزاده، چراغی روشن است و از آنجا صدای قران خواندن به گوش می رسد. مسلم خواهد بود که مردم ساده انگار آن روستا، باید بروند به شاخه ها و برگهای آن درخت توت که متولی گفته است؛ پارچه های نازکی که به آن ” دخیل ” می گویند را ببندند. تا حاجت خودشان را از آن درخت داخل آن امامزاده، که در اصالت خود وی نیز هزاران سخن است بگیرند!

چگونه به مغز خود اجازه پذیرفتن مزخرفات زیر را بدهیم؟ دروغ های بزرگی مانند ” شقّ القمر(دو نیم کردن ماه در آسمان به یک اشاره محمد) ” ؛ ” دو قسمت شدن رود عظیم نیل به فرمان موسی ” ؛ ” معراج انبیاء( پرواز کردن پیامبران الوالعزم<صاحب اراده> به سوی پروردگار) به کمک فرشته ای مأمور شده از سوی خدا” ؛ ” بارش سنگریزه ها از آسمان، توسط پرندگانی که از سوی آفریدگار هستی برای کشتن دشمنان پیامبر اسلام، در جنگ هائی که او با به اصطلاح کفار داشته است. ” ؛ ” سخن گفتن سر بریده امام حسین نزد یزید ابن معاویه، هنگامی که قاتل حسین< شمر ذی الجوشن= کسی که زره او دو رو دارد و هر دو سوی بدن وی را محافظت می کند> آن را به خلیفه وقت به یزید ابن معاویه هدیه می کند. ” ؛ ” بارش باران بعد از مدتی خشکسالی، به دعای امام جماعت روستاهای کشور، که به خواست اهالی دهکده درون امامزاده شان نماز مخصوص طلب باران را می خواند. ” ؛ همچنین ” خاموش شدن شعله های آتشی که نمرود جهت سوزاندن ابراهیم نبی برافروخته بود.”!

دهها و صدها نمونه دیگر از اینگونه خرافه پرستی هائی، که در میان پیروان ادیان مختلف، به ویژه نزد یهودیان و مسلمان های دنیا رواج فراوانی دارند. بلاهائی نیستند که از آسمان بر سر مردمان ساکن بر روی این کره خاکی نازل شده باشند. بلکه اینها فرمایشات شیطان رجیم هستند؛ که در قالب الهاماتی دروغین، که به گفته عوام از عالم غیب < ماوراء الطبیعه > به اشخاص به ظاهر مقدسی می شوند. که مردم نادان و بی خردان عامی جوامع گوناگون بشری، به آنها جنبه قداست بخشیده اند. چگونه به خود اجازه بدهیم، که در دنیائی که همه چیز برپایه علم و منطق مطرح می شود؛ اینهمه اراجیف غیرمنطقی را قبول بکنیم. و به گویندگان آنها هیچگونه اعتراضی هم نکنیم؟!

معترض شدن به سریال ” فتیله ” که توسط سیمای دو رژیم آخوندی، برای کودکان بیننده این کانال، به مدت دو سال و اندی تهیه و تولید و پخش می شد. لازم تر بود یا اعتراض کردن به سخنان پوچ و بی محتوا و یاوه آسای یک آخوند شیاد مانند احمد علم الهدی، که شعورتان را مورد تمسخر خویش قرار می دهید؟!

محترم مومنی

مقاله قبلی«در جستجوی دُری» به سینماهای جهان می‌آید
مقاله بعدیروحانی: روابط تهران – رم در آستانه تحول است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.