اکنون در این برهه زمانی چه باید کرد؟! محترم مومنی روحی

0
484

اصفهان، تبریز، تهران و قم همانطوری که شورش شوم انقلاب اسلامی آخوندی را، در ایران ۱۳۵۷آغاز کردید؛ و سپس آن را به سراسر کشور هم سرایت دادید. بایستی که اکنون هم، با شور و حالی بیش از آن زمان به پا خیزید. تا به اتفاق همدیگر این لکه ننگین چهل ساله را، از دامان ایرانبانوی عزیزمان پاک نماییم. شاید که به مدد اهورای یگانه بتوانیم؛ باری دیگر روزهای آفتابی زیبای گذشته، و شب های مهتابی و شاعرانه و دلربای پیشین را، بر تک تک مردم رنجدیده و ستم کشیده این سرزمین هزاران ساله تقدیم کنیم. به ویژه به جوانانی، که نسل پس از رویداد شرم آور آن سال نکبت اثر می باشند؛ و بعد از آن اشتباه بزرگ تاریخی مردم ایران به این جهان پای گذاشته اند. تا در این رهگذر ایشان هم بتوانند؛ بهروزی هایی را که پدران و مادران شان در دوران پیش از جهنم اسلامی داشته اند. را ببینند و حس کنند و تجربه نمایند!

در دنیای سیاست، شناختن موقعیت های مناسب، برای به انجام رساندن یک برنامه از پیش تعیین شده، از اهمیت زیادی برخوردار است. چنانچه این امر مهم در نظر گرفته نشود. مانند آن خواهد بود، که یک فرد بی خرد هنگامی که در محلی که به هر مناسبتی مراسم جشن و سرور برقرار باشد وارد گردد؛ و در کمال نادانی خویش، به کسانی که در آنجا حضور دارند تسلیت بگوید؛ و بقای عمر بازماندگان را آرزو کند. یا برعکس، داخل مراسم سوگواری برای فرد از دنیا رفته ای بشود؛ و به صاحبان عزا و به اهل مجلس شادباش بگوید!

شاید بفرمائید چنین موردی بعید به نظر می رسد. آری اندیشه تان منطقی است. چون این کار را فقط یک فرد بری از عقل و شعور انجام می دهد. اما در جهانی مانند این روزگار، که مشتی آخوند و ملای برآمده از مکتب خانه های فقهی(که در آنها جز رذالت و پستی نیاموخته اند)، به عنوان سیاستگزاران یک مملکت باستانی و بزرگ بر سر کار می باشند. امکان روی دادن هر غیر ممکنی وجود دارد. چنانچه فقط با چشم سر به مسائل نگاه نکنید؛ و دیده خردمندانه و عقلایی و واقع بین خویش را نیز به کار بگیرید. کم ترین تردیدی نداشته باشید؛ دیاری که امور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن، توسط بلاهت پیشگانی همچون سیاستگزاران کنونی در ایران، مانند سران بی خرد حاکمیت منفور اسلامی، برنامه ریزی گشته و به مرحله اجرا گذاشته می شوند. کار همان بی خردانی را انجام می دهند؛ که به مراسم عروسی می روند و تسلیت می گویند؛ و یا به صاحبان عزا در یک مجلس سوگواری، شادباش های خود را به حاضران در مجلس عزا تقدیم می کنند؛ و برای عروس و داماد هم، یک زندگانی جاودانه و آکنده از خوشبختی را آرزو می نمایند!

اکنون در شرایطی هستیم، که بهترین موقعیت مناسب برای شالوده بندی یک حرکت ملی، جهت سرنگون کردن این رژیم فاسد و دزد و جنایتکار پیش آمده است. اگر در این امر سستی کنیم و همچنان بی حرکت و راکد بنشینیم؛ باید که احتمال به دست آمدن مناسبت های مشابه را، برای همیشه یا برای مدتهای طولانی به وادی فراموشی بسپاریم. زیرا کمتر پیش آمده و می آید؛ که دنیا به طور همزمان، در جای جای موجودیت خودش در سراسر گیتی، از وجود شخصیت های سیاسی برجسته ای!!! مانند احمدی نژادها و دار و دسته اش، پوتین ها و نوکران اش، ترامپ ها و مجموعه بازاریان مارکت های سیاسی اش، خامنه ای ها و نمایندگان بلاهت پیشه اش، در پایگاه های اقامه نماز جمعه و نهادهای سیاسی – نظامی کشور، و جاه طلبان جوان اما پر شور، لیکن با بینش کمی از سیاست مورد نیاز در این مقطع زمانی، همچون امانوئل ماکرون ها، و ولیعهد عربستان سعودی حضور داشته باشند؛ و هر کدام به نسبت موقعیت خویش، در حال جا به جا کردن مهره های سیاست در شطرنج قدرت نمائی می باشند. و…. ما در انتظار بمانیم؛ که باری دیگر هم چنین شرایط مناسبی به وجود بیاید. تا ما بتوانیم در آشفته بازار کنونی جهان با یکدیگر متحد شویم؛ و برای سرنگونی حاکمیت استبدادی مزدوران اهریمن در میهن مان به پا خیزیم!

آنانی هم که به مراتب در حال بهانه گیری جهت طفره رفتن از ایجاد همبستگی و اتحاد ملی میان خودشان، برای ویران کردن کاخ ظلم و ستم آخوندهای بی لیاقت در میهن مان هستند. و با بیان این عبارت تکراری: « ما برای هر حرکتی نیاز به یک پیشوا و رهبر داریم.» خدمت شان عرض می کنم: شما نه فقط یک رهبر ، بل صدها پیشوای فهیم و دانا و موقعیت شناس دارید؛ که اگر درجه سنجش میزان تدبیر و نیک اندیشی تان را بر روی آن متمرکز نمائید؟ به راحتی در خواهید یافت؛ که رهبران شما همان کشاورزان ساده ولی بسیار خردمند اصفهانی هستند؛ که با یک حرکت آنی اما از پیش تدبیر شده توسط خودشان، در صف نماز جمعه شهر خویش، یکباره پشت به جایگاه امام جمعه کردند؛ و یکصدا دو عبارت کوبنده را پی در پی تکرار نمودند: « پشت به دشمن، رو به میهن *** پشت به دشمن ، رو به میهن» سپس با همین آوای غیرتمندانه، به سوی خیابان روبروی مقر نماز جمعه رفتند؛ و دقایقی طولانی این حقیقت زیبا و حرکت انقلابی خودشان را، با تکرار نمودن همین شعار زیبا، به امام جمعه شهر اصفهان و افراد نظامی در آن محیط نشان دادند؛ که شما دشمنان اصلی ما و میهن مان هستید. به ما نیز آموختند؛ که اکنون تنها راه جهت رسیدن به آزادی، و رهایی از حکومت جاهلان مستبد آخوندی – اسلامی، جز همبستگی و اتحاد نیست!

گاهی اوقات بعضی ها آب را گل آلود می کنند؛ تا بتوانند از میان آن ماهی های درشتی را صید نمایند. اکنون به خودی خود، آب جریان های بین المللی به اندازه کافی گل آلود شده است؛ تا که ما هم بتوانیم ماهی آزادی خود و میهن مان را، از میان امواج متلاطم آن صید کنیم. مراد ما حملات نظامی آمریکا و متحدان اروپائی آنها به سوریه نیست. بلکه موضوع از این قرار است؛ اکنون که مهره های سوخته دنیای سیاست نیز، با این خبر از مخفی گاه سی و چند ساله خود خارج گشته اند. تا در رهگذر گسیخته بودن افسار تمامی پایگاه های هوائی کشورهای دور و نزدیک به سوریه، به قطب افکار و دیدگاه های سیاسی پیشین خود و هم اندیشان خود باز گردند. و یک میت سی و چند سال مرده را، از میان گوری که به او و ملازمان وی تحمیل گشت خارج سازند. تا باری دیگر تفکر این مرده منفور را، به میان گمراهانی که به آن معتقد شده بودند باز گردانند. سپس با بخشیدن یک زندگی تازه به کالبد آن، آرمان چهارصد ساله خود را پیگیری نمایند. و آن را آنقدر ادامه بدهند؛ تا به پیروزی نهائی برسند!

پس در چنین شرایطی، چرا ما که همه نعمت های جهان را یکجا در کهندیارمان داشتیم. برای آنچه که از دست داده و نیاز مبرمی هم به آن داریم. از جای برنخیزیم و میهن بزرگ و اهورائی خویش را، از اسارت نزد اشغالگران خارج نسازیم؟ و داشته های پیشین مان را دوباره باز نستانیم؟!

اندکی پس از رخ دادن انقلاب جهنمی اسلامی در میهن مان، آخوند خمینی ضد ایرانی، به دستور ارباب آمریکائی خود، یک اکیپ از ملاهای مورد اطمینان خویش به سرگروهی شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی را، به سوی همسایه شمالی ایران، به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق اعزام نمود. تا با آنها در باره یکی از مهم ترین موضوعات مورد علاقه کمونیست های شوروی مذاکره کنند. پیش تر زمینه های ارسال مبالغ هنگفتی دلار به سوی اعضای کم تر مهم حزب کمونیست شوروی، به وسیله حکومت وقت در آمریکا فرستاده شده بود. تا آنها جهت ایجاد تسهیلات برای سرنگونی حزبی هفتاد ساله، که در آن هنگام دست کم پانزده میلیون عضو نیز داشت. زمینه های مساعد چنین رویدادی را فراهم بیاورند. ضمن آنکه به آنها قول هم داده بودند؛ که بعد از فروپاشی حزب کمونیسم در شوروی، و ایجاد یک حاکمیت دموکراتیک در آن کشور، زمینه های دستیابی روسها به بخش هائی از ایران راهم، برای ایشان فراهم خواهند نمود. بوریس نیکولاچیانو یلتسین، رئیس جمهور وقت در شوروی سابق، که خودش از اعضای نسبتا مهم حزب کمونیسم هم بود. با مردم این کشور جهت برگزاری یک رفراندوم، برای تغییر حکومت کمونیستی به یک جمهوری فدرال و دموکرات اقدام نمایند. تا که بتوانند کشورشان را برای رسیدن به اطلاعات بیشتر در مورد نجات دادن مملکت شان از فقر فلاکت باری که داشتند. زمینه های رهائی از فقر را ایجاد نمایند!

پس از بازگشت گروه اعزامی جمهوری پلید اسلامی از شوروی به ایران، و مذاکراتی که گروه با میخائیل گورباچف دبیر کل و رهبر حزب هفتاد ساله کمونیسم داشتند. هیاتی از سوی ایالات متحده به شوروی سابق رفتند. بدون آن که با گورباچف دیدار کنند؛ یکسره به ملاقات بوریس یلتسین رفتند. آنگونه که از شواهد امر آشکار بود؛ پول هایی را که به یلتسین قول داده بودند؛ را در اختیار او گذاشتند. سپس بعد از مدت کوتاهی، تشکیلات هفتاد ساله حزب کمونیسم در آن کشور فرو پاشیده شد؛ و رهبر حزب که در آن زمان میخائیل گورباچف بود؛ بدون هیچ اطلاعی از روسیه خارج گشت. و ریاست مملکت شان به طور کامل به دست یلتسین افتاد!

اکنون بعد از اینهمه سال، که از فروپاشی حزب کمونیسم شوروی سابق گذشته است. میخائیل گورباچف از مخفی گاه خویش خارج شده، و در مورد مساله حمله نظامی آمریکا و متحدان اش به سوریه اظهار نظر کرده، و از آمریکا و روسیه خواسته، تا نشستی برای رسیدگی به این موضوعات، و بازگشت به عقلانیت برگزار نمایند. وی همچنین گفته است: « ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ باید شرایط تنش آلود را آرام کنند. زیرا چنین حوادثی می توانند به یک فاجعه بزرگ در فضای تنش زای کنونی منجر گردند!

چرا شخصیتی مانند گورباچف در موقعیت پر تنش فعلی خودش را آشکار نموده است؟ زیرا اکنون بهترین موقعیت و گل آلودترین رودخانه تصمیم گیری در روسیه پدیدار گشته، و او می خواهد با توجه به نارضایتی های مردم روسیه از پوتین، زمینه را برای زنده نمودن حزب کمونیسم در روسیه هموار نماید. چه بسا خود پوتین هم در جریان این امر باشد؛ و مایل است که با حضور میخائیل گورباچف، هم سر آمریکائی ها را به طاق بکوبد. و هم گوش سران جمهوری رسوای آخوندی را چنان بپیچانند؛ که مزد همدستی شان با آمریکا برای اجرای نقشه فروپاشی حزب کمونیسم و کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را به ایشان بدهند!

بدیهی است که در چنین موقعیت بحرانی، می بایست که هم میهنان ما، برای دستیابی به ایران بدون حاکمیت ننگین آخوندی، حتی یک لحظه هم از ایده چهل ساله خویش کنار نکشند؛ و به سلامتی در کمال افتخار، ماهی فربه رهایی کشورشان از زیر بار مصیبتی مانند حکومت پلید اسلامی را، صید کنند و لکه ننگ را از دامان کشور همواره سرفرازشان پاک نمایند!

محترم مومنی

مقاله قبلیدردنامه سید مهدی هاشمی کشتی گیر نابغه که به خاطر عدم مبارزه با ورزشکار اسراییلی از دور رقابت‌ها حذف شد
مقاله بعدیکابینه امنیتی اسرائیل: حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه تحمل نمی‌شود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.