« او نباید بازداشت شود، بلکه باید بی آبرو شود »! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
367

تیتر بالا نظرگاه رهبر درمانده و مفلوک رژیم جنایتکار و اشغالگر آخوندی سید علی خامنه ای است؛ که در ارتباط با چگونگی مواجهه ی مزدوران جنایتکارش، با « مولوی عبدالحمید » امام جمعه اهل سنت شهر زاهدان در استان سیستان و بلوچستان، به نوکران آدمکش خودش گفته است!

منابع خبری غیر رسمی اعلام نموده اند: سازمان اطلاعات سپاه پاسداران تلاش کرده است؛ که امام جمعه اهل سنت زاهدان را ترور « بیولوژیکی » کند. اما خوشبختانه این اقدام با بازداشت شدن کسی که برای چنین جنایتی ماموریت داشت. نا فرجام مانده و شکل نگرفته است !

کانال تلگرامی « حال وش » در استان سیستان و بلوچستان، که به انتشار و بررسی اخبار حقوق بشری مربوط به این استان می پردازد. روز دوشنبه ۲۹ خرداد، به نقل از منابعی که به نام آنها اشاره نکرده گزارش داده است: « انتظامات مسجد مکی در شهر زاهدان، فردی را که در پوشش طلبه دینی، از سوی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، قصد ترور نمودن امام جمعه این شهر، آنهم به روش « بیولوژیکی » با سم را داشته بازداشت کرده است. » !

بنا بر این گزارش، تروریست دستگیر شده، یک بلوچ و ساکن منطقه « دیلکان » در استان سیستان و بلوچستان است؛ که در لباس طالب علوم دینی، مدتی طولانی همچون فردی زاهد به این مسجد می آمده، و در آنجا عبادت می کرده و می خوابیده است !

این گزارش همچنین می افزاید: « فرد بازداشت شده قصد ترور بیولوژیکی مولوی عبدالحمید را داشته، وی در اعترافات خودش گفته، ماموریت داشته با سمی که سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در اختیار او گذاشته بود. امام جمعه اهل سنت زاهدان را ترور بکند. » !

بر اساس این گزارش، فرد بازداشت شده اعتراف کرده است: که او « هفته ای پانزده میلیون تومان » از زمان شروع عملیات از آمران به این جنایت دریافت کرده است. در گزارش « حال وش » نیز آمده، که پیش از این « مولوی محمد عمر ملا زهی » روحانی سرشناس بلوچ در منطقه « کوهن » شهرستان « سرباز » در استان سیستان و بلوچستان هم ، در ۲۲ اسفند ۱۳۸۵ با همین روش ترور شده بوده است !

عبدالحمید اسماعیل زهی معروف به مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان، در ماه های گذشته بارها به صراحت با سیاست های جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. بنا بر سخنرانی های این مقام دینی اهل تسنن، مولوی عبدالحمید بارها از حقوق همه ایرانیان به ویژه زنان ، اقوام ، و اقلیت های دینی و مذهبی دفاع کرده، و جمهوری اسلامی را مسؤل وضعیت همه ایرانیان دانسته است!

در روزهای گذشته، مقامات جمهوری اسلامی از سفر او به حج جلوگیری کرده اند؛ و به گفته مولوی عبدالحمید علاوه بر ممنوع الخروجی وی، او حتی برای سفر به منطقه ای در غرب استان سیستان و بلوچستان هم با مخالفت مقامات امنیتی مواجه بوده است( به پندار نگارنده این نوشتار، تمام به کار گیری های چنین ممنوعیت هائی توسط حکومت خامنه ای علیه ایشان، فراهم کردن زمینه های مناسب، جهت تحقق بخشیدن به چنین نقشه جنایتکارانه ای بوده است. ) ؛ که جنایت پیشگان رژیم آخوندی، چه بخواهند و چه نه؟ حقیقت هرگز برای همیشه پوشیده نمی ماند!

مولوی عبدالحمید، نه فقط به عنوان یک رهبر منطقه ای، بلکه به عنوان یک رهبر ملی، از حقوق تضییع شده زنان، بهائیان و بقیه اقلیت های دینی – مذهبی دفاع می کند!

پس از آغاز اعتراضات سراسری، در پی جان باختن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد نیروهای انتظامی و امنیتی جمهوری پلید اسلامی، بیش از صد تن را در مهر ۱۴۰۱ پس از نماز جمعه در زاهدان، با شلیک مستقیم کلوله کشتند؛ و از آن زمان تا کنون، اعتراضات مکرر هفتگی در زاهدان، پس از برگزاری نماز جمعه با سخنرانی مولوی عبدالحمید برقرار شده است!

بر اساس اسناد افشا شده خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران ، جمع بندی شورای عالی امنیت ملی و نیروی انتظامی در ماه های گذشته این بوده است: که مولوی عبدالحمید بازداشت شود. اما در آن اسناد علی خامنه ای رهبر حاکمیت اسلامی دستور داده بود: « در جریان بررسی موضوع اعتراض ها در زاهدان ، مولوی عبدالحمید نباید بازداشت شود؛ بلکه باید بی آبرو شود. » !

این مردک بی خرد، که با دسیسه های شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی به مقام « آیت اللهی » دست یافت؛ و پس از هلاکت خمینی به مقام ولایت و رهبری حاکمیت منفور و فاسد اسلامی آخوندی رسیده فراموش کرده است؛ که نه مردم ایران او را لایق داشتن چنین مقامی می دانند؛ و نه حتی سایر آخوندهای حوزه های علمیه در کشور، وی را شایسته داشتن هر دو مقام آیت اللهی و رهبری ایران تلقی می کنند!

باشد که تا به زودی با سرنگونی حکومت جانی پرور وی، و سقوط دولت بی کفایت دست نشانده اش در ریاست قوه مجریه، بالاخره بفهمد، که بی آبروی واقعی کیست؟ خود بی مقدار و همدستان جنایتکارش ؟ یا مخالفان حقیقت نگر او، چه هم لباسانش در حوزه های علمیه، و چه مردم آزادیخواه و حق طلب ایرانزمین؟!

تو را چه به رهبری؟ این واقعیت دور از حقیقت نیست که می گویند: « بیهوده نهند نام زنگی کافور » !

مقاله قبلی« فواره گر بلند شود، سرنگون شود »! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیلانۀ گنجشک‌های واجا در آلمان، زهر از دست دشمن به از شهد از دست دوست، قسمت چهاردهم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.