در سال ۱۳۳۸ خورشیدی برابر با ۱۹۵۹ محمدرضا پهلوی پادشاه ایران مصمم شد که دست به اصلاحات اجتماعی – اقتصادی بزند، دکتر منوچهر اقبال نخستوزیر وقت مأمور شد که پیشنویس لایحه اصلاحات ارضی را برای ارائه به مجلس آماده کند. پیش از آن، ۵۰ درصد از زمینهای کشاورزی در دست مالکان بزرگ، ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون، ۱۰ درصد در اختیار دولت و یا متعلق به خانواده سلطنتی و ۲۰ درصد به کشاورزان تعلق داشت. پیش از اصلاحات ارضی به دستور محمدرضاشاه پهلوی، ۱۸۰۰۰ روستا در فهرستی مشخص شد که زمینهای آنها میبایستی بین روستاییان تقسیم شود. محمدرضاشاه پهلوی سالیان دراز از لزوم اصلاحات ارضی در ایران سخن میگفت ولی در برابر فشار مالکان بزرگ و روحانیون مجبور شده بود که انجام اصلاحات ارضی را به عقب بیندازد زیرا تصویب چنین قانونی با مخالفت مالکان و روحانیون روبهرو بود اما ازآنجاکه حکومت، مجلس را تحت کنترل داشت، با ارائه این لایحه و تصویب آن، شرایط اجرایی شدن را فراهم نمود، اما مالکان و روحانیون که در مقابل فرمان همایونی چارهای جز تسلیم نداشتند، بیکار ننشستند، تنها راه نجات آنها، تجدیدنظر در لایحه و تغییر آن به ترتیبی بود که اجرایش را ناممکن سازد، بنابرین تمام توان و همتشان را در این مسیر به کار گماشتند. در اوایل سال ۱۳۳۹ برابر با ۱۹۶۰ نسخه اصلاحشده برنامه اصلاحات ارضی از تصویب مجلس – که اکثریت آن را مالکان بزرگ تشکیل میدادند – گذشت. نحوه نگارش قوانین مزبور منافع مالکان را تأمین میکرد؛ بنابراین قانون، هر مالک میتوانست تا ۴۰۰ هکتار زمین آبی یا ۸۰۰ هکتار زمین دیم را برای خود نگاه دارد. درمجموع، نمایندگان مجلس راههایی را پیشبینی کردند که حدالامکان مانع از تحقق واقعی اصلاحات ارضی شد و به جانبداری از منافع مالکان پرداخت.
تصویب چنین قانونی نمیتوانست تغییر اساسی در مناسبات ارضی و اجتماعی ایجاد کند، ازاینرو در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۰ برابر با ۶ مه ۱۹۶۱، محمدرضاشاه پهلوی، دکتر علی امینی را به نخستوزیری منصوب کرد تا مجری اصلاحات ارضی شود.
در ۲۴ آبان ۱۳۴۰، محمدرضاشاه پهلوی فرمانی خطاب به نخستوزیر صادر کرد که در آن مفاد برنامه جدید اصلاحات تشریح شده بود و دولت دکتر علی امینی را مسئول اجرای آن معرفی کرد. دکتر امینی، حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی خود را بهعنوان مجری طرح انتخاب نمود. در لایحه معین شد که هر مالک تنها میتواند صاحب یک روستا باشد. هر آنچه مازاد بر آن است میباید به دولت فروخته شود. سپس دولت زمینهای ارزان را به کشاورزان فروخته و با اعطای اعتبار بسیار ارزان به کشاورزان اقدام به ایجاد طبقهای مستقل از کشاورزان خواهد نمود. نخستین طرح اصلاحات ارضی که به دنبال محدودیت مالکیت زمینهای زراعی مالکین، گرفته شد، فروش زمین به دهقانانی بود که در آن کشت میکردند. پسازآن در ۱۹ دی ۱۳۴۰ برابر با ۹ ژانویه ۱۹۶۲ کابینه دکتر امینی فرمان محمدرضاشاه پهلوی را برای برچیدن نظام اربابرعیتی در ایران به تصویب رسانید. ازجمله مشخصترین مخالفتها متعلق به طبقه روحانیون به سرکردگی طلبهای به نام خمینی بود، وی کارنامه نخستوزیری دکتر امینی را به باد انتقاد گرفته بود که سیاست اش در کشورداری سراسر اشتباه است، آموزش در دبستانها و دبیرستانها کاملاً اشتباه است و تنها کافر تولید میکند. این برخورد مرتجعانه با برنامههای مدرنیزه کردن ایران، موانعی بسیار جدی در سر راه عملیاتی شدن طرح اصلاحات بود. در پی مانعتراشیهای طبقه روحانی نهایتاً در ۲۸ تیر ۱۳۴۱ برابر با ۱۹ ژوئیه ۱۹۶۲ دکتر امینی استعفا داده و اسدالله علم به نخستوزیری منصوب میشود.
محمدرضاشاه پهلوی انجام اصلاحات را منوط به موافقت اکثریت مردم از طریق اجرای یک رفراندوم نمود.۹ ژانویه ۱۹۶۳ محمدرضاشاه پهلوی، کنگره ملی کشاورزان را با سخنرانی خود افتتاح و در حضور ۴۲۰۰ نماینده تعاونیها و کشاورزان که در این کنگره حضور داشتند از شش اصل اصلاحات سخن میگوید که به آرای مردم برای تصویب گذاشته میشود. محمدرضاشاه پهلوی فرمودند هیچ عملی بیش از کارهایی که امروز انجام میدهیم ازجمله آزاد ساختن رعیت اسیر و بدبخت ایران از زنجیر اسارت و مالک کردن ۱۵ میلیون جمعیت این کشور در زمینی که در آن کار میکنند موردپسند خدا نخواهد بود. هیچچیز خداپسندانهتر از عدالت اجتماعی و رفع ظلم نیست. در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ همهپرسی در ایران انجامگرفته و به تائید اصلاحات پیشنهادی میانجامد. در روز برای نخستین بار در تاریخ ایران زنان نیز بهپای صندوقهای رأی رفتند. در تهران ۱۶۴۳۳ و در دیگر شهرستانها ۳۰۰۰۰۰ تن رأی آری خود را به صندوقها ریختند.
اصلاحات ارضی در سه مرحله انجام شد. در مرحله نخست تعیین شد که هیچ مالکی بیش از یک ده نداشته باشد. مازاد زمینها و دهها میباید به کشاورزانی که در آن زمینها به بهرهبرداری مشغول بودند فروخته شود. با فروش سهام کارخانجات دولتی ترتیب بازپرداخت بهای زمینها به مالکان فراهم گردید.
در مرحله دوم صاحبان زمینهای استیجاری میباید یا به تقسیم درآمد حاصل از اجاره بپردازند و یا بر اساس قراردادهای اجاره، زمینها را به کشاورزان بفروشند. بهعبارتدیگر مالکان موظف شدند که یا ملک کشاورزی خود را برای سی سال به کشاورزان اجاره نقدی دهند و یا آن را با توافق به آنها بفروشند. بدین ترتیب حداکثر مالکیت زمینها در دست یک مالک بسیار محدود شد. املاک موقوفه عام نیز بر اساس درآمد آن زمین به اجاره درازمدت ۹۹ ساله به کشاورزان واگذار گردید. در مورد موقوفات خاص متولیان مجبور به فروش آنها به دولت و تقسیم آن بین کشاورزان شدند.
در مرحله سوم مالکانی که ملک خود را اجاره داده بودند بر اساس قانون اصلاحات مجبور به فروش آن به کشاورزان شدند و با رضایت مالک و کشاورز یا تقسیم به نسبت بهره مالکانه مرسوم در محل شدند. بدین ترتیب همه کشاورزان ایران صاحب زمین شدند و ایران از یک کشور عقبمانده فئودالی بهسوی یک کشور با کشاورزی آزاد و صنعتی شدن گام برداشت.
اصول انقلاب سفید
اصل اول – اصلاحات ارضی و الغای رژیم اربابورعیتی
عبارت بود از تغییرات اساسی در میزان و نحوهٔ مالکیت اراضی بهویژه اراضی کشاورزی و مراتع بهمنظور افزایش بهرهوری عمومی جامعه. اصلاحات ارضی در کشور به کوشش پادشاه ایران محمدرضا پهلوی و نخستوزیران دکتر علی امینی و اسدالله علم به تحقق پیوست و بدین ترتیب تغییر شیوه مالکیت زمینهای کشاورزی از دست فئودالها یا مالکان بزرگ به خرده مالکی و توزیع دوباره آن بین کشاورزان، با تصویب قانون اصلاحات ارضی و سپس قانون اصلاحی قانون اصلاحات ارضی طی ۳ مرحله انجام گرفت. با آغاز نهضت نوسازی کشور میبایست درزمینهٔ مسائل دهقانی نیز تصمیماتی گرفته میشد. محمدرضاشاه پهلوی اعتقاد داشت دهقان ایرانی باید صاحب زمینی شود که در آن کشت کند و همچنین معتقد بود ایجاد تغییرات بنیادی در اجتماع ایران بدون شرکت مؤثر و فعال دهقانان غیرممکن است. در طی تقسیمات اراضی نهتنها کشاورزان صاحب زمینهایی شدند که در آن کار میکردند بلکه در هر دهکدهای که تقسیم انجام میشد یک شرکت تعاونی برای حفر چاه عمیق و تأمین آب و بذر و کود و دیگر احتیاجات موردنیاز کشاورزان به وجود آمد و شرکتهای تعاونی روستانشینان مستعد را برای آشنایی با اصول جدید کشاورزی و طرز کار با ماشینآلات و تجهیزات نوین زراعی به خارج اعزام میکردند.
اصل دوم – ملی کردن جنگلها و مراتع
جنگلهای ایران که معادن طلای سبز لقب گرفته بود و مراتع کشور، همه، ملی شد و با این نزدیک به ۱۲۰ میلیون هکتار جنگلهای و مراتع کشور برای بهرهبرداری ملی در اختیار دولت قرار گرفت. در پهنهای نزدیک به ۲۸۰۰۰ هکتار جنگلهای مصنوعی ایجاد شد. بیش از ۵۰۰۰ هکتار فضای سبز دور شهرهای بزرگ و یا پارکهای جنگلی بیشماری در منطقههای گوناگون کشور به وجود آمد. برنامههای گستردهای درباره زنده کردن دوباره منابع جنگلی و حفاظت خاک و مهار کردن شنهای روان و جلوگیری از پر شدن مخزنهای سدها، جلوگیری از پیشرفت کویر و واپس راندن آن از راه نهالکاری کویری در ایران پیاده شد.
اصل سوم – فروش سهام کارخانجات دولتی بهعنوان پشتوانه اصلاحات ارضی
برای تأمین سرمایهٔ لازم جهت بازخرید املاک مالکان و در اختیار قرار دادن زمینهای خریداریشده به کشاورزان این اصل بهعنوان اصل سوم انقلاب مطرح شد تا از طریق درآمد حاصل از فروش سهام کارخانجات دولتی برنامهٔ اصلاحات ارضی صورت پذیرد.
با اجرای این اصل بهجز صنایع مادر و ملی شده همانند راهآهن، نیرو، اسلحهسازی و غیره که در مالکیت دولت برجای ماند، ۵۵ کارخانهٔ قند، نیشکر، پارچهبافی، چوب، سیمان، مواد غذایی، پنبه، ابریشمبافی و غیره که به شرکتهای سهامی واگردان شدند و شرکت سهامی کارخانههای ایران را تشکیل دادند که سهام آن از سوی بانک کشاورزی به فروش رفت. خصوصیسازی کارخانههای دولتی ایران سبب شد که همهٔ مردم با درآمد متوسط و کم بتوانند آن را خریداری کنند و بخش بزرگی از کارخانههای دولتی به مردم فروخته شد.
اصل چهارم – سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها
بر اساس این اصل، کارگران و کارفرمایان بهوسیلهٔ سندیکاهای خود و بر پایهٔ قراردادهای جمعی کارگران، بدون دخالت دولت در سود خالص واحدهای صنعتی شریک میشوند. در سال ۱۳۵۶ پانصد و سی هزار (۵۳۰۰۰۰) کارگر بخش خصوصی و دولتی توانستند سودی برابر با دوازده میلیارد ریال به دست بیاورند که برای هر یک به معنای یک تا دو ماه دستمزد اضافه آنان بود. کارگران ایرانی با سهم ۲۰٪ از سود کارخانهها سهیم شدند. در سیر این پیشرفتها بانک رفاه کارگران با دادن وام با بهره چهار در صد به کارگران در ایجاد تعاونیها کمک مینماید. قوانین کارگری سه سیاست اشتغال، مزد و بهرهوری را دنبال میکند. اجرای این اصل نهتنها مانع ایجاد فاصلهٔ طبقاتی و ایجاد روابط سالم و سازنده بین گروههای مختلف اجتماعی میشد بلکه باعث میشد کارگران محیط کار را مانند خانه خود و ماشینآلات صنعتی را همچون فرزندان خود گرامی بدانند و به کار و تلاش بیشتر ترغیب شوند و میزان تولیدات ملی باکیفیت بیشتر افزایش یافت.
اصل پنجم – اصلاح قانون انتخابات ایران بهمنظور دادن حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان
بر اساس مادهٔ ۱۰ قانون انتخابات پیش از انقلاب شاه و مردم، زنان در ردیف دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر و گدایان و محکومین دادگستری بودند و از هرگونه حقوق سیاسی محروم بودند. اصل چهارم به همراهی زنجیرهای از اصلاحات که به آزادی زنان ایران شناخته شد، با کشف حجاب در روز ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ بافرمان رضاشاه آغاز شد. رضاشاه در این روز همراه با ملکه پهلوی و دو دخترش شمس و اشرف بدون حجاب به دانشسرای تربیت معلم میروند. پسازآن در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ قانون انتخابات عوض شد و یکی از دست آوردهای آن شرکت زنان در انتخابات در شرایط حقوقی مساوی با مردان بود. زنان چون مردان توانستند در تعیین سرنوشت خودشان برای نخستین بار نقش مهمی بازی کنند و حق رأی دادن و حق انتخاب شدن به دست آورند. در پی حق انتخابات ۲۷ فروردین ۱۳۴۲ قانون حمایت خانواده تصویب شد. این قانون طلاق یکطرفه را لغو میکرد، به چندهمسری بهسختی پروانه میداد و زنها حق درخواست طلاق داشتند. برای سرپرستی کودک نیز مادر بهحساب میآمد، کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده میشود. دستآوردهای دیگری نیز در قوانین انتخابات و تدوین قانون به وجود آمد و آن تشکیل انجمنهای استان و شهرستان، انجمنهای شهر و ده و قانون نظام صنفی و ایجاد شوراهای آموزش و بهداری که مستقیم یا غیرمستقیم حاصل شد.
اصل ششم -ایجاد سپاه دانش
در ارزیابی صورت گرفته در سال ۱۹۵۸ حدود ۴۱ درصد از کارگران بیسواد بودند که باعث کمی بهرهوری آنان میشد. ۶۷٫۲ درصد مردان و ۸۷٫۸ درصد کل زنان بالای پانزده سال بیسواد بودند. دولت دریافت که درزمینهٔ آموزش باید اقداماتی صورت گیرد. برای سوادآموزی و اشاعهٔ فرهنگ در روستاها در بهمن ۱۳۴۱ توسط محمدرضاشاه پهلوی، تشکیل سپاه دانش، پیشنهاد شد و در سال ۱۳۴۲ در زمان نخستوزیری اسدالله علم ، این مجموعه فعالیت و کار خود را آغاز کرد. در آن زمان جمعیت ایران ۲۲ میلیون نفر بود که ۷۵٪ آنها در روستاها زندگی میکردند و اکثراً بیسواد بودند. بهعلاوه امکانات آموزشی به طرزی نامتعادل بین شهرها و روستاها تقسیمشده بود بهطوریکه ۲۴٪ از معلمین در روستاها و ۷۶٪ در شهرها تدریس میکردند به عبارتی تنها یکچهارم از معلمین متعلق به ۷۵٪ جمعیت روستانشین بود و معلمین شهری نیز علاقهای به رفتن به روستاها نداشتند. در چنین شرایطی تشکیل سپاه دانش میتوانست راهگشا باشد. بر طبق این اصل مقرر شد جوانان دیپلمهای که میخواهند خدمت سربازی انجام دهند با گذراندن یک دورهٔ آموزشی و یادگیری روش تدریس به خردسالان و بزرگسالان به روستاها اعزام گردند.
سپاهیان دانش توانستند تا سال ۱۳۵۷ بیستوهشت دوره از پسران و هجده دوره از دختران در این سپاه خدمت کنند که شمار آنها به بیش از یکصد هزار تن رسید. بسیاری از این دختران و پسران پس از پایان دورهٔ سپاهیگری به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدند و کار آموزگاری را ادامه دادند. برخی دیگر درراه بری خانه انصاف به خدمت دولت درآمدند. بر اساس آمار سال ۱۳۵۶ سازمان برنامهوبودجه مرکز آمار ایران تنها در روستاهای کشور در درازای پانزده سال، شمار دانشآموزان مدرسههای سپاه دانش ٪۶۹۲ درصد افزایش یافت همچنین در درازای پنج سال نخست ۵۱۰۰۰۰ پسر و ۱۲۸۰۰۰ دختر و همچنین ۲۵۰۰۰۰ مرد سالمند و ۱۲۰۰۰ زن سالمند را خواندن و نوشتن آموختند. ظرف مدت ۷ سال پس از اجرای این اصل بیش از ۳ هزار مدرسه در سراسر ایران ساخته شد. تا سال ۱۹۷۹ نرخ بیسوادی مردان و زنان به ۴۴٫۲ و ۵۳ درصد کاهش یافت.
برنامههای شش اصل انقلاب قابلاجرا و منطبق با باورها، سنتها و نیازهای ایرانیان و ضرورتهای اقتصادی و اجتماعی زمان بود. سپس بهتدریج که اقتصاد ملی توسعه یافت و جامعه ایران تحول پیدا کرد و بنا بر نیازها و مقتضیات جدید شش اصل نخستین با افزودن سیزده اصل دیگر تکمیل گردید:
اصل هفتم – ایجاد سپاه بهداشت
در زمان نخستوزیری اسدالله علم اصل هفتم به تحقق پیوست. مردان و زنان سپاهی بهداشت وظیفه توزیع عادلانه پزشک و خدمات پزشکی را در کشور به عهده داشتند. دختران و پسران ایران دیپلمه، لیسانسه، فوقلیسانس و آنهایی که دارای درجه دکترا چه در رشتههای پزشکی و یا رشتههای دیگر بودند و خدمت زیر پرچم را میبایستی انجام دهند، پس از یک دوره کارآموزی چهارماهه بین این سه سپاه دانش، سپاه بهداشت و سپاه ترویج و آبادانی تقسیم میشوند.
اصل هشتم – ایجاد سپاه ترویج و آبادانی
ایجاد سپاه در سال ۱۳۴۳ تصویب و دوران نخستوزیری حسنعلی منصور به تحقق پیوست. این سپاه از کارشناسان علمی و فنی جوان کشور، چون مهندسان رشتههای کشاورزی، ساختمانی، راهسازی، برق و مکانیک و سایر دانشآموختگان رشتههای فنی و مهندسی است که بخشی از خدمت زیر پرچم خود را در روستاهای کشور میگذرانند و کوشش آنها برای بالا بردن سطح زندگی روستاییان، آشنا کردن آنها با روشهای نوین کشاورزی، یاری به افزایش تولیدات دامی و کشاورزی، گسترش و بهبود صنایع روستایی، راهنمایی روستاییان درباره آبادانی و نوسازی روستاها بود.
اصل نهم – ایجاد خانههای انصاف و شوراهای داوری
به دادگاههای روستایی گفته میشد که در دوران نخستوزیری اسدالله علم در چهارچوب انقلاب شاه و مردم بنیان گذارده شد. خانههای انصاف و شوراهای داوری چهرهای نوین از عدالت را به مردم کشور نشان داد. با بنیان شدن خانههای انصاف بهجای اینکه فرد روستایی برای گرفتن حق خود راهی شهرهای دور و نزدیک شود دستگاه قضایی به سراغ او رفت. خانههای انصاف عدالت را بهرایگان در اختیار روستانشینان قراردادند و به آنها این شانس را داد که در کارهای قضایی خود شریک باشند. سپاه دانش مأمور خدمت در هر روستا و محل، منشی خانههای انصاف بود. بر اساس مدل خانههای انصاف، شوراهای داوری در دوران نخستوزیری امیرعباس هویدا از سال ۱۳۴۵ آغاز بکار کرد بدین معنا که برای رسیدگی به دعواهای کوچک و محلی دادگاههای برگزیدهشده بهوسیله اهالی هر محله و شهر تشکیل شد.
اصل دهم – ملی کردن آبهای کشور
اصل مهم دیگری که برای نگاهبانی از ثروت طبیعی ایران یا اصل دهم انقلاب شاه و مردم، ملی کردن آبهای روی زمینی و زیرزمینی در سراسر کشور در امرداد سال ۱۳۴۷ که در دوره نخستوزیری امیرعباس هویدا به تصویب رسید و به تحقق پیوست. این اصل برای گسترش منابع آب و جلوگیری از به هدر رفتن آن و پیدا کردن یک سیاست یکسان در استفاده از منابع آب کشور اعلام شد. بهموجب این اصل محمدرضا پهلوی تمامی آبهای کشور دریاچهها، رودخانهها، نهرها، جوی بارها، درهها، برکهها، چشمهها، آبهای معدنی و آبهای زیرزمینی را بهعنوان ثروت ملی اعلام کرد. حفظ و حراست منابع و ذخایر آبهای زیرزمینی و نظارت در کلیه امور مربوط به آن به وزارت آب و برق محول شد.
اصل یازدهم – نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی
این اصل در سال ۱۳۵۶ خورشیدی تصویب و زیر سرپرستی نخستوزیر جمشید آموزگار در سرتاسر کشور پیاده شد. این اصل عملاً نوسازی شهری و روستایی را میپوشاند. با گسترش شتابان اقتصاد ایران سبب شد که شهرها بیرویه گسترش یابند. بر اساس این قانون تهران و ۷۲ شهر دیگر پروژههای نوسازی و عمران، تأمین آب و برق، مسکن، بهداشت، ساختن راهها، ایجاد پارکها، پارکینگها، میدانها و نگاهداری آنها و غیره از وظایف شهرداریها شد. در روستاها تأسیسات زیر بنایی روستا نیز معین شد. بدین ترتیب نوسازی شهری و روستایی دو رشته موازی از یک کوشش یگانه در بازسازی تمام کشور درآمد. پروژهها در شورای عالی شهرسازی در وزارت آبادانی و مسکن به تصویب میرسید.
اصل دوازدهم – انقلاب اداری وانقلاب آموزشی
این اصل بر پایه گسترش کمیت آموزش با تغییرات بنیادی در کیفیت آموزش اداری و آموزشی پایهریزی شد. درامرداد ماه ۱۳۴۷ خورشیدی این اصل نخستین بار در کنفرانس آموزشی رامسر زیر نظر مستقیم محمدرضاشاه پهلوی و نخستوزیر امیرعباس هویدا بررسی شد. دوازده اصل منشور کنفرانس آموزشی رامسر با توجه به نیازهای اقتصادی و اجتماعی کشور برنامهریزی شد. بر اساس این منشور تأمین نیروی انسانی با دانش و تخصص در رشتههای گوناگون صنعت فرهنگ و غیره میباید با بنمایههای ایرانی و ارزشهای ایرانی پرورش یابند. اعلام انقلاب اداری و آموزشی که بر اساس گسترش کامل سواد و تخصص در ایران پایهگذاری شد. آمار مرکز آمار ایران، سازمان برنامهوبودجه نشان میدهد که در درازای انقلاب سفید شمار رشتههای تحصیلی از هفتادوپنج رشته (۷۵) به پانصد و پنجاهودو رشته (۵۵۲) افزایش یافت. در سال ۱۳۵۵ بیستودو در صد کل جمعیت کشور زیرپوشش سطحهای گوناگون آموزش قرار گرفتند.
اصل سیزدهم – فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی
در تابستان ۱۳۵۴ خورشیدی اصل سیزدهم انقلاب شاه و مردم یا گسترش مالکیت واحدهای صنعتی و تولیدی به تصویب رسید و زیر نظارت نخستوزیر امیرعباس هویدا به تحقق پیوست. واحدهای صنعتی و تولیدی خصوصی و دولتی که از گشایش آنها پنج سال میگذشت میباید وضع خود را به شرکت سهامی عام تبدیل کنند و تا برابر با ۴۹٪ از سهام واحدهای خصوصی را نخست به کارگران و کارمندان همان واحد و سپس به دیگر مردم بفروشند. واحدهای صنعتی بخش عمومی نیز متعهد شدند تا ۹۹٪ سهام خود را به فروش بگذارند و بدین ترتیب مالکیت واحدهای تولیدی و صنعتی از راه سهام کارگران بین همگان پخش شود و همه مردم در گسترش اقتصاد ملی شریک شوند. در اجرای این اصل تا سال ۱۳۵۵ صد و پنجاهوسه واحد تولیدی کشور در اختیار بیش از ۱۶۳۰۰۰ کارگر و کشاورز قرارگرفته و در سال ۱۳۵۷ آمار نشان میدهد که رویهم ۳۲۰ واحد بزرگ تولیدی ۴۹٪ سهام خود را به کارگران و سایر مردم کشور فروختهاند. در سیستم کارگری و کارخانهداری ایران در چهارچوب این اصل کارگر هم مالک است و هم برای خودش کار میکند. وقتی کسی کارگر مالک باشد به بیشتر تضادها و انگیزههای سیاسی استعماری پروانه نمیدهد که پای بگیرد.
اصل چهاردهم – مبارزه با تورم و گرانفروشی و دفاع از منافع مصرفکنندگان
اصل پانزدهم – تحصیلات رایگان و اجباری
بر اساس این اصل آموزش در نهادهای آموزشی کشور چون نهادهای زیر رایگان اعلام شد: دانشگاهها، دبیرستانها، دبستانها، دانشآموزان روزانه و شبانه، دانشآموزان کلاسهای مبارزه با بیسوادی، دانشآموزان کلاسهای سوادآموزی حرفهای مدارس فنی و حرفهای دانشگاهها، دورههای آموزشی بزرگسالان، اداره آموزش ایلنشینان، مدرسههای ایران در خارج از کشور. بر طبق این اصل دانشآموزان و دانشجویان در برابر تعهد خدمت به دولت میتوانستند از آموزش رایگان کامل بهره گیرند. آمار سازمان برنامهوبودجه در سال ۱۳۵۶ شمار دانشجویان در دانشگاهها و مدارس عالی نزدیک به ۲۰۰۰۰۰ تن و در خارج از کشور ۱۰۰۰۰۰ تن بود. شمار بسیاری از دانشجویان خارج از کشور بورسیه دولت بودند. دانشجویان داخل کشور از کمکهزینه تحصیلی استفاده میکردند. برای دانشجویانی که در شهر زادگاه خود به دانشگاه میرفتند ماهانه ۳۵۰ تومان و برای دانشجویانی که محل دانشگاه آنان با زادگاهشان تفاوت داشت ۵۵۰ تومان کمکهزینه تحصیلی داده شد.
اصل شانزدهم – تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسهها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دوسالگی با مادران
تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسهها و تغذیه رایگان برای شیرخوارگان تا دوسالگی با مادران در سال ۱۳۵۳ اعلام شد که بر اساس آن دانشآموزان کشور از تغذیه رایگان برخوردار شدند. با دادن یک وعدهغذای روزانه در ساعات درس بامدادی که در آن شیر، بیسکویت و میوه که میزان کالری آن با دقت حسابشده بود در سال تحصیلی ۱۳۵۳ بیش از ۶ میلیون دانشآموز از آن بهره بردند. شیرخوارگان و مادرانشان نیز از تغذیه رایگان بهرهمند شدند که پیشبرد و اجرای آن بر عهده جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران، سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و بنگاه حمایت مادران و نوزادان بود. مسئول اجرای بخش نخستین، وزارت آموزش و پرورش بود.
اصل هفدهم – پوشش بیمههای اجتماعی برای همه ایرانیان
اصل هفدهم انقلاب شاه و مردم بر پایه بیمه همگانی و تأمین دوره بازنشستگی برای همه مردم ایران بهویژه روستاییان ایران استواربود و در دوره نخستوزیری امیر عباس هویدا در ایران پیاده شد. بیمههای اجتماعی و سازمانهای تعاونی دوپایه اساسی برای برآوردن نیازمندیهای اجتماع ایران بود. هدف اصل هفدهم این بود که هر ایرانی در همه دورههای زندگی خود زیرپوشش بیمههای اجتماعی باشد و در درازای زندگی خود تأمین باشد و هیچگاه نیازمند نگردد. بر اساس قانون تأمین اجتماعی این پوشش از پیش از زاده شدن نوزاد از راه پشتیبانی و مراقبت از زنان باردار و پرداخت کمک بارداری به نوزاد داده میشد. بدین معنا که هر ایرانی پیش از زاده شدن مشمول بیمه میشد. تأمین اجتماعی بیمههای حوادث، بیماریها، پیری، ازکارافتادگی، نقص عضو، بیمه دستمزد روزهای بیماری، کمک ازدواج را شامل میشد. در برنامه بود که بیمه استعدادها نیز برقرار شود. قانون تأمین اجتماعی که در درازای سالهای انقلاب سفید مزدبگیران و حقوقبگیران کشور و خانواده آنان را زیرپوشش خود داشت ازنظر پشتیبانیهای قانونی و موردهای تأمین اجتماعی از قانونهای بسیار پیشرفته زمان خود بود. در کشورهای پیشرفته غربی به هنگام بازنشستگی بالاترین پول بازنشستگی که پرداخت میشود نزدیک به ۵۰٪ یا ۶۰٪ از میانگین حقوق یا دستمزد پیش از بازنشستگی میباشد. در ایران حقوق یا دستمزد بازنشستگی تا ۱۰۰٪ از میانگین دستمزد و یا حقوق سال آخر خدمت بود. همچنین برای اینکه نیروی خرید بازنشستهها کاهش نیابد، با در نظر داشتن نرخ تورم حقوقها و دستمزدها افزایش مییافت.
بیمه درمانی بخشی از بیمههای اجتماعی، محدودیتی درباره بیماران و درازای درمان و هزینه آن نداشت و «پروتز » یا اعضای مصنوعی را نیز در برمیگرفت. اگر درمان بیماری در ایران امکان نداشت، بیمه اجتماعی هزینه فرستادن بیمهشده را به خارج از کشور بر عهده میگرفت. با اجرای قانون بیمه درمانی کارکنان دولت فعال، بازنشسته، رسمی و یا قراردادی و خانواده آنها از همه مزایای بیمه درمانی بهرهمند میشدند.
همه مزدبگیران، حقوقبگیران کشور، کارکنان رسمی دولت و نیروهای مسلح شاهنشاهی، روستاییان، اصناف و پیشهوران و حرفههای آزاد از همه مزایای حمایتهای نامین اجتماعی بهرهمند بودند.
آمار نشان میدهد که در سال ۱۳۴۱ نزدیک به یکمیلیون ایرانی شامل قانون بیمههای اجتماعی شده و در سال ۱۳۵۶ رقم به دوازده میلیون نفر رسیده است. ۶۰۰٬۰۰۰ روستایی از راه شبکه بهداری و بهزیستی از بیمه درمانی استفاده کردهاند. حق بیمه کارکنان دولت زیرپوشش قانون تأمین خدمات درمانی، میانگینی نزدیک به یکسوم آن را بیمهشده و دوسوم آن را دولت میپرداخت.
باوجود همه پیشرفتهایی که در درازای اجرای انقلاب سفید درزمینهٔ خدمات درمانی بهدستآمده بود، چگونگی رساندن خدمات بهداشتی و درمانی بهویژه در روستاها دچار تنگناهایی بود. بدین سبب پروژه شبکههای بهداری و بهزیستی به اجرا گذاشته شد. پایه این شبکهها بر اساس استفاده از کادر کمک پزشکی بود که با اجرای آن هر روستایی میتوانست از پایینترین سطح خدمتهای بهداشتی و درمانی تا بالاترین سطح درمان ویژه در شهرها را در دسترس، داشته باشد. هر شبکه بهداری و بهزیستی جمعیتی نزدیک به ۳۰۰٬۰۰۰ را زیرپوشش درمانی قرار میداد و از این راه میتوانست از نیروی پزشکی موجود، بالاترین بهرهمندی را ببرد. گام دیگر در برخورد با کمبود پزشک، پروژه تماموقت کارانه با برقرار ساختن پیوند مستقیم بین میزان کار مفید پزشک با درآمد وی به اجرا درآمده بود.
برای دسترسی همگان در همه منطقههای کشور به فوریتهای پزشکی، پروژه شبکه اورژانس در سطح شهرها و روستاها به اجرا گذاشتهشده بود. ازآنجاکه نمیشد که در هر روستا یک بیمارستان مجهز ساخت ترتیبی داده شد که بتوان بیمار را با هلی کوپتر در کوتاهترین زمان به نزدیکترین بیمارستان رسانید. برای دسترسی به دارو پروژه دارو به اجرا درآمد. بر اساس آمار در درازای پانزده سال انقلاب شاه و مردم شمار بیمهشدگان ۵۲۱٪، شمار کارگاههای زیرپوشش قانون بیمه اجتماعی ۲۱۹۵٪، بازنشستگان بیمهشده ۳۰۹٪، بازماندگان مستمریبگیر ۴۶۰٪ و از کار افتادگان مستمریبگیر ۵۲۰٪ افزایش داشته است.
اصل هیجدهم – مبارزه با معاملات سوداگرانه زمینها واموال غیرمنقول
بهمنظور جلوگیری از افزایش بهای خانهها و آپارتمانهای مسکونی
اصل نوزدهم – مبارزه با فساد، رشوه گرفتن و رشوه دادن
بر اساس این اصل همه تلاش و کوشش صاحبان مقامات دولتی میبایست درراه مصالح و منافع جامعه بکار میرفت. باید، روسای دولت و همه کارکنان دولتی در زمان تصدی مشاغل و مقامات قدرت خود را بیطرفانه بکار برده و با انصراف از منافع شخصی، خود را کاملاً در خدمت رسالت اجتماعی و ملی خویش قرار میدادند. بدین روی استفاده از هر عضو شایسته جامعه بدون تفاوت و تبعیض برای خدمت در شغلهای گوناگون و سازمانهای دولتی ضروری بود.
متأسفانه با وقوع شورش پنجاهوهفت که فرزند نامشروع اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه بود، ایران در آستانه رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ، به ناگاه سقوط کرد، زحمات ایران پدران، رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه، به بادرفت، جادوی مذهب که خمینی سرکرده مرتجعین با توسل به آن، ملت سادهدل و ابله را، مسخ نمود، ایران را ویران نمود. کشوری که در ردیف ده کشور اول جهان میتوانست باشد به قعر سقوط کرد.
تمام قدرتها علیه ناسیونالیسم ایران و علیه پادشاه ایران متحد شدند، عظیمترین جنگ تبلیغاتی جهان با انتشار سیصد و چهل نشریه و رسانه علیه برنامههای پادشاه برای توسعه ایران، صورت گرفت. همه مراکز خبری چپ و راست علیه شاهنشاه و ایران بسیج شدند. هدف شاه، ساختن یک ایران درجهیک بود،
که به مدد باورهای مذهبی متوقف شد. کشوری که بهسرعت باد به سمت توسعه پیش میرفت، با استبداد مذهبی به فلاکت افتاد، ژیکاردستن بسیار موشکافانه مینویسد: خودکشی دستهجمعی یک ملت…
اما بهراستی اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نیفتاده بود…
حالا ایران چگونه بود؟
هزاران جوان کشتهشده در جنگ، معلولین، بیماران روای و موجیها و… قسمتی از بدنه تولید و سازندگی کشور بودند.
شاید بازیهای جام جهانی 2018 در ایران برگزار میشد.
تیمهای زنان در همه رقابتهای ورزشی ظاهر میشدند. دغدغه زن ایرانی نه رفتن به تماشای مسابقات بود نه آزادی یواشکی. دخترها هم میرفتند ورزشگاه و فوتبال تماشا میکردند.
واحد پول اتحادیه خاورمیانه ریال ایران بود. ریال…ارز بینالمللی
از تهران میشد به تمام نقاط جهان پرواز کرد بدون نگرانی اسکن چشمی در فرودگاه
از تهران تا بندرعباس با قطارهای سریع السیرفقط ۳ ساعت
برای معالجه مجبور نبود کسی به خارج سفر کند
با اقتصاد امروزه دلار ۵ تومن بود نه ۳۰۰۰ تومن
مکدونالد و سایر برندها در ایران شعبه داشتند.
دیگرکسی مجبور نبود برای امرارمعاش کلیه بفروشد.
دیگر بیماری به خاطر کمبود دوا، نداشتن هزینه درمان و…نمیمرد. بخیه صورت کودکان را باز نمیکردند، نوزادها برای پرداخت هزینه گروگان گرفته نمیشدند.
مترو فقط مختص به جنوب شهر تهران نبود بلکه همه شهرها مترو داشتند.
اگر مدارس تعطیل میشد به خاطر بارش برف بود نه آلودگی هوا.
بچهها از همان دوران دبستان کنار همکلاسی جنس مخالف مینشستند. ایران مبدل به جهنم آپارتاید جنسی نشده بود.
ایران ناسیونال، کفش ملی، تراکتورسازی تبریز و…در دنیا شعبه داشتند.
دیگر هیچ زنی برای جدایی از شوهرش احتیاج نداشت موهایش همرنگ دندانهایش بشود.
کسی به فکر کلاهبرداری و کشیدن چک بیمحل نبود.
ایرانخودرو در آمریکا مونتاژ میشد.
کسی دیگر به اعتقادات مذهبی کسی توهین نمیکرد.
حق زن و مرد یکی بود، اجازه طلاق یکی بود، قانون برای همه برابر بود.
همه جای دنیا بجای اینکه ما ایرانیها را بهعنوان خطرناکترین تروریست بشناسند، بهعنوان مهمترین توریست میشناختند.
سرعت اینترنت لاکپشتی نبود، همه شبکههای اجتماعی فیلتر نبود
لبنانیها فلسطینیها، فیلیپینیها، تایلندیها و… برای کارگری در ایران مجبور بودند ویزای کار بگیرند.
رقیب قوی اقتصادی ژاپن و آمریکا و کشورهای صنعتی ایران بود.
ایران یکی از پنج قدرت جهان بود.
ایران نمایندهٔ دائمی شورای امنیت سازمان ملل بود.
بجای سپاه پاسداران سپاه دانش داشتیم. سپاه بهداشت، ترویج آبادانی…
مشروب آزاد بود و قاچاقی در تانکرها حمل نمیشد.
هرکس دوست داشت حجاب سر میگذاشت و هرکس دوست نداشت…
بهجای رؤیای تجزیه ایران، در آذربایجان شمالی مردم خواهان و در آرزوی برگشتن به خاک ایران بودند.
جلوی مسجد مرکز ایست بازرسی و داخل مسجد بازداشتگاه نبود و مسجد جای عبادت بود.
حسرت خارج رفتن نداشتید و خارجیها حسرت ایران آمدن داشتند.
پاتیناژ، باله، اپرا، رقص،… کنسرت موسیقی قسمتی از برنامه زندگیمان بود.
بجای مراسم عاشورا جشن سده و مهرگان در خیابانها باهم جشن میگرفتیم.
دیگر زنی به خاطر ظلم شوهرش مجبور به کشتن او یا خیانت نبود، بهراحتی جدا میشد.
سنگسار و اعدامهای خیابانی نداشتیم.
مردها در خیابان با دیدن موی سر زنان هار نمیشدند.
خارجیها برای ادامه تحصیل به ایران بورسیه میشدند.
به نمایندگیهای نایک و آدیداس و … از طریق اینترنتی سفارش میدادید و بسته را در درب منزل تحویل میگرفتید.
از طریق اینترنت با کارت اعتباریتان از هرکجا که میخواستید خرید میکردید. هیچوقت دوست نداشتید ایران را ترک کنید.
جمعیت ایران بجای ۸۰ میلیون نفر حداکثر ۵۰ میلیون نفر بود و درآمد سرانه هر ایرانی بجای ………
وقتتان را برای مرگ بر…گفتنها در مراسم نماز جمعه هدر نمیکردید، از ناتوانی دخیل به ضریح هیچ امام زدهای نمیبستید، چراکه ملتی توانمند بودید.
عید نوروز ۱۵ روز تعطیل و جشن بر پا بود.
معیار سنجش مردم انسانیت بود نه پول و ثروت.
نیروگاه بوشهر امسال سیامین سال شروع بکارش رو جشن میگرفت و در کنار آن ۱۰ تا نیروگاه هستهای دیگر داشتیم.
در کنار آن در کویر لوت به کمک نیروگاههای خورشیدی برق قابلتوجهی استحصال میشد و ایران پیشتاز استفاده از انرژیهای پاک در دنیا بود.
شهروندان ایرانی میتوانستند بدون ویزا به ۱۵۰ کشور دنیا سفر کنند.
ایران ایر برای چهلمین سال متوالی هیچ سانحه هوایی رو تجربه نکرده بود و از این حیث در دنیا رکورددار بود و فرودگاه بینالمللی کورش کبیر در جنوب تهران که از ۱۳۶۰ جایگزین فرودگاه مهرآباد شده بود بزرگترین حجم مسافر در تمام آسیا و خاورمیانه رو داشت که از این حیث ۲ برابر فرودگاه دوبی مسافر داشت.
المپیک ۱۹۸۸ بجای سئول در تهران برگزارشده بود و تیم ملی فوتبال ایران تنها تیم اسیایی بود که از ۱۹۷۸ در تمام دورههای جام جهانی شرکت داشته و به مقام … رسیده بود.
دیگر نه حمالی میشد وزیر نه دزدی میشد رهبر نه بچهبازی میشد نمایندهٔ مجلس،…
نهایتاً، احمدینژادها میشدند رفتگرهای باشرف و به تمیزی شهر میپرداختند.
رفسنجانی هم میشد روضهخوان سر قبر و برای اموات شما دعا میکرد.
دردمان این نبود که نمیرالمومنین ها افسارمان را به دست گرفتهاند و از مقام انسان به حیواناتی که بیگاری میکشند تنزل کردهایم.
اگر شورش پنجاهوهفت نشده بود الآن هفت میلیون ایرانی مستقر در خارج که اغلب تحصیلکردگان و متخصصان قابلتوجهی هستند در داخل ایران بودند و به کشورشان خدمت میکردند.
اما واقعاً اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتد!
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد، بچههای ایران باذوق و شوق پای صحبتهای آخوندهای بیسواد مینشستند و هنوز هم شور و عشق انقلابی و شهادت و جهاد داشتند؟
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد کسی نکبت قوانین عقبافتادهی جمهوری اسلامی رو درک میکرد؟
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد کسی نمیفهمید که آب و برق مجانی وجود ندارد، وعده مجانی دام بزرگ ابلیس است.
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد کسی نمیفهمید که عکس اش در ماه خیالات و مهملاتی بیش نبود.
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد کسی معنی آزادی و دمکراسی رو نمیفهمید.
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد مزه دخالت دین در سیاست رانمی چشیدید.
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد هنوز رؤیای حکومت مذهبی یکی از ایدهآلترین حکومتهای دنیا برای ایرانیان بود.
اگر شورش پنجاهوهفت اتفاق نمیافتاد هنوز مردم سادهدل مسخ حرفهای مثلاً روشنفکرنماهای کراواتی مثل شریعتی میشدند و نمیفهمیدند اراجیف آنها فقط قورباغه رنگ کردن و قالب کردن بهجای فولکس بود.
اگر انقلاب ۵۷ اتفاق نمیافتاد خوشی میزد زیر دلتان و با حسرت میخواستید دوران صدر اسلام رو شبیهسازی کنید.
نسل ما سوخت، نسلی که اگر شورش پنجاهوهفت نشده بود، بهاحتمال قریببهیقین، خوشبختترین نسل امروز جهان بود.
ما قربانی خیانت یزدیها، قطبزادهها، رجویها، بنیصدرها، فردوست ها … … شدیم.
ما چوب نادانی نسل پیش از خودمان را خوردیم. شاهان پهلوی، پدر و پسر تلاش کردند که ملت فاقد شعور و بینش و ابله ایران را بهزور هم که شده به سمت دروازههای تمدن بزرگی ببرند که سایزش چندین شماره برای ملت خائن، نمکنشناس، ابله، بیفکر و قدرنشناس ایرانی بزرگ بود، به تنش زارمی زد، به همین خاطر انتخابی انجام دادند که در یک دوره سیوهفتساله ایران به مرز نابودی رسید، پدران کم شعور، نفهم، ابله و… در خیابانها دنبال چه میگشتید؟ این آزادی و آیندهای بود که میخواستید؟
نابودی ایران؟
نابودی آینده فرزندانتان؟
به امید اینکه از خاکستر نسل سوخته من، ایرانی آزاد و باشکوه بر پا شود، ایرانی منهای جهالت نفرتانگیز اسلام.
پاینده باد ایران
سهیلا زرندی