انفجار تریلی حامل مهمات سپاه پاسداران، اتفاقی یا عمدی؟!

0
263

هر رویدادی که در هر کجا از کل جهان به وقوع می پیوندد؛ معلولی است که بدون شک یک عامل کوچک یا بزرگ به وجود آورنده آن است. چگونگی رخ دادن این معلول، به چند عامل مهم یا کم اهمیت بستگی دارد. از جمله این عوامل: زمان، مکان و موقعیت و ماهیت خود رویداد مورد نظر، ارزش های مادی و معنوی آن، اعم از اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و هنری و….هستند؛ که به هدفی که عوامل به وجود آورنده در نظر داشته اند بستگی دارد. هر یک از عوامل برشمرده در بالا نیز، به کسانی مربوط می شوند، که به طور عمد یا ناخواسته و غیرعمد، طراحی و برنامه ریزی آن را در دست می گیرند و به کار می بندند!

حدود عصر روز پنج شنبه 31 تیرماه 1395 خورشیدی(دیروز)، درون بزرگراه قزوین –  زنجان، یک تریلی حامل مهمات متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دچار سانحه ترکیدن لاستیک تریلی گردید( طبق گزارش پاسدار رمضان سخنگوی سپاه پاسداران جمهوری مخوف اسلامی)؛ که در اثر آن، محموله تریلی که از مهمات تسلیحات گونانگون جنگی بوده است؛ ضمن طنین افکندن صداهای وحشتناک و مهیبی منفجر شده اند. که در نتیجه آن آتش سوزی، محل عبور دیگر خودروهای در حال حرکت در اتوبان قزوین –  زنجان مسدود گردیده، شدت انفجار نیز تا حدی بوده، که ساختمان های اطراف محل حادثه به لرزه افتاده اند!

و این بدان معناست، که به احتمال زیاد، سرکردگان سپاه به دلائلی اقدام به نمایش گذاشتن چنین رویدادی داشته اند. این کار نمی تواند فقط مصرف داخلی داشته باشد؛ زیرا پس از سخنانی که یکی از مقامات بالای حکومت سعودی ها در عربستان، در باره ضعف های رژیم آخوندی در ایران گفت. و نیز سخنان تبلیغاتی آقای ترامپ در باره جمهوری اسلامی و اهداف تروریست پرورانه ایشان، همینطور سخنان وی در مورد نحوه برخورد او در صورت رئیس جمهور شدن در آمریکا با حکومت اسلامی، مواردی هستند که پاسخ دادن به آنها دست سرکردگان سپاه پاسداران را می بوسد(چون حکومت اصلی بر عهده سپاه پاسداران است نه سید علی خامنه ای رهبر تشریفاتی و ظاهری حکومت ملاها. و بدین ترتیب نه دولت بی کفایت و باجگیر پرور حسن روحانی )، بر این اساس سپاه می بایست که در برابر عرض اندام عربستان و آمریکا، قدرت نمائی می کرد. بدین لحاظ با منفجر کردن تریلی حامل آنهمه مهمات جنگی، می خواستند میزان امکانات فراوان خودشان را به رخ دشمنان خویش به ویژه حکام عربستان بکشند!

از سوئی دیگر و با توجه به اختلافات درون حکومت اسلامی، که میان مسؤلان تراز اول ایشان، که کوس رسوائی آنان را به صدا درآورده است. سپاه که در صدد به انجام رساندن یک کودتای نظامی علیه کلیت حکومت اسلامی به غیر از خودشان است. با به نمایش گذاشتن میزان تجهیزات جنگی، و مقدار امکانات فراوان تکنیکی و مالی خودش برای مخالفان خویش، با هزینه کردن یک تریلی مهمات جنگی، برای دشمنان داخلی و خارجی اش خط و نشان کشیده است!

 جهت گمانه زنی در مورد علت به وقوع پیوستن این حادثه، و غیر عمد یا قصدی بودن آن، غیر از دلائل بالا که مطرح گردید؛ بستگی به سمت و سوی حرکت تریلی مورد نظر، می توان دو دیدگاه مختلف دیگر را نیز ارائه داد. چنانچه تریلی محتوی بار بسیار سنگین مهمات جنگی، از سوی زنجان به قروین در حرکت بوده باشد؛ می توان نتیجه گرفت، که این محموله جدید آنها بوده، که تازه از مرزهای شمال غربی کشور به داخل آورده بوده اند. اما چنانچه عکس آن باشد؛ یعنی تریلی مزبور از قزوین به سوی زنجان در حرکت بوده، بدان معناست که اینها در نظر داشته اند؛ تا اینهمه تجهیزات جنگی را، یا به سوی سوریه ببرند؛ و یا به طرف لبنان و فلسطین، که آنها برای جنگیدن با اسرائیل دچار کمبود مهمات نگردند!

آنچه که مسلم است، این اتفاق به هر دلیل روی داده باشد؛ فقط بحث قدرت نمائی را مطرح می سازد. ولی اگر این رخداد دهشتناک، بدون قصد و غیر عمدی به وقوع پیوسته باشد؛ بیانگر آن است که سرکردگان باجگیر و سودجوی سپاه، آنقدر سلاح وارد مملکت کرده اند؛ که ناگزیرند جهت جاسازی نمودن آنها، به سراغ کوه های سراسر کشور بروند؛ تا در انبارهائی که زیر همگی این کوهسارها دارند مهمات خویش را مخفی کنند!

این پنهانکاری هم جنبه آینده نگری دارد. زیرا در صورت تحقق یافتن کودتای نظامی سپاه علیه جمهوری اسلامی خودشان، و در دست گرفتن قدرت همه جانبه سپاه در مملکت، برای حفاظت خودشان در سراسر ایران، به در دسترس داشتن انواع مهمات نیازمند هستند؛ تا که در صورت فرمان جنگ داخلی صادر کردن رهبر جمهوری اسلامی، برای مقابله نیروهای سه گانه مسلح جمهوری اسلامی، به همه بخش های سپاه پاسداران در سراسر کشور، سپاه بتواند با در دسترس داشتن مهمات لازم در همه جای ایران، به راحتی بتواند از خودش دفاع کند و به ادامه حکومت نظامی مشغول بماند!

آیا ما به عنوان مردم ایران، باز هم باید به خودمان اجازه بدهیم؛ که ” از یک سوراخ چندین بار گزیده بشویم؟ ” یا چرا ما به عنوان کسانی که دل در گرو عشق به سرزمین اهورائی خویش داریم؛ نباید که ” علاج واقعه را قبل از وقوع ” آن بنمائیم؟ حتما باید مانند ملت های اسیر و آسیب دیده و زجر کشیده دو کشور سوریه و عراق، اجازه بدهیم که مردم میهن ما نیز به سرنوشت شوم آنها دچار بشوند؟!

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیاسناد جدید: تاچر به شاه ویزا نداد
مقاله بعدیتحلیلی از پشت پرده رویدادهای ترکیه؛ ترکیه، کودتا یا انقلاب یا صحنه سازی!؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.