دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
لحظاتی در تاریخ هست ماندگار و تصاویری کوچک از آن لحظات که گویای کاملی از روح هر دوران است و در دوران ما نیز.
عکسی از جنگ ویتنام که مقامی از ویتنام جنوبی را در حال شلیک به سر یک نوجوان ویت کَنگ دست بسته نشان می داد، گویای چهره واقعی آن جنگ بود که ماندگار شد. شویی کوتاه از مایکل جکسون خواننده که او را در حال حرکت در خیابان های مسکو نشان می داد، گویای انجماد زمان و زندگی در پشت دیوار آهنین بود و آن گونه وضعیت آنجا را انعکاس می داد که هزاران نطق آتشین و بیانیه های سیاسی هرگز نمی توانست بکند. داستان “قلعه حیوانات” جورج اورول از وضعیت در حال تغییر انقلاب های دنیا آنقدر دقیق و ظریف است که هنوز که هنوز است نه تنها گویای هر انقلابی که پیشگوی تحولات آتی هر انقلابی است. امروز اگر بخواهیم به بسیاری از تواریخ از دست رفته دست یابیم، روح حاکم بر آن دوران را از طریق برخی از رمان های بزرگ دنیای ادبیات درک می کنیم و نه بسیاری از کتب تاریخی.
در روزهای اخیر نیز دو تصویر از شرایط امروز حاکمیت رژیم ملاها را چنین یافتم که نه تنها گویای روشن شرایط واقعی رژیم که چهره واقعی و مزورانه پشت نقاب آن بود. اولی به سرعت و بدرستی توسط رسانه های مختلف جهان شکار شد و به روشنی انعکاسی وسیع نیز یافت. برگزاری همایش و در حقیقت نمایشی از وحدت مذاهب مختلف اسلامی توسط رژیم ملاها بود که به مضحکه کشیده شد. پس از آن همه شعار پیرامون وحدت شیعه و سنی، در همان روز از نماز جماعت سنی ها در تهران ممانعت به عمل آمد و عکسی دیگر که نشان می داد در وقت نماز در مسجد همان همایش به اصطلاح وحدت، سنی ها و شیعیان مجزا از هم نماز می خواندند! صدها مقاله، چندین کتاب و گزارش و حتی بارها همایش (که حتی اگر توسط به اصطلاح معاندان نظام هم برگزار می شد) نمی توانست آن گونه گویای عدم تطابق حرف با عمل رژیم مزور ایران باشد و این گونه روشن نشان دهد که منظور ملاها از “وحدت” چیست که رژیم با هزینه خودش همایشی را برگزار کرد که گویای همه چیز برای مردم و به خصوص مسلمانان خاورمیانه بود و در رسانه های بین المللی نیز با استناد به همان تناقض انعکاس یافت.
تصویری دیگر مربوط به حاکمان رژیم ملاها سر قبر خمینی گور به گور می شد. کسی که -نه فقط به واسطه اعترافات مأموران امنیتی رژیم (مشخصاً سعید امامی) که بر اساس شواهد متعددی که تمام خانواده خمینی امروزه از آن آگاه اند- قاتل احمد خمینی ملعون بود و با “تأثر” روی قبر وی و پدر ملعون ترش (خمینی کثافت) حاضر می شد، در حالی که پسر احمد خمینی و نوه دجال کبیر در جوارش با تبسمی دیده می شد (آن به وضوح نشان داد همان بازمانده ای از خمینی که تازه توسط ملاها به اعتدال در حکومت معرفی می شود -و مثلاً و به اصطلاح “آدم حسابی شان” شمرده می شد- برای قدرت به چه پستی ای تن می دهد تا همگان دریابد در پستی و ولع قدرت، همه عمال رژیم خمینی ملعون سر و ته یک کرباس اند؛ حال یکی تندتر و یکی کندتر!). این تصویر شایستگی آن را داشت که در حافظه تاریخی همه ما بماند که آن رژیمی که خمینی ملعون و شاگردان و فرزندانش بنا کردند، برای ماندن در قدرت حاضر است به چه “جنایات وهمزمان پستی” تن دهد و جانیان چگونه جانشینان و داغداران معرفی می شوند و “تزویر” روح حاکم بر هم رژیم ایران و هم مقامات و رهبران دلقک روی صحنه آن است که گرچه مدتی طول کشید، اما چهره واقعی رژیم اینک حتی نزد مزدورانش فاش شده است.
توصیه ام به عمال رژیم ملاها آن است که از این آخرین فرصت ها برای مرده پرستی شان استفاده کنند (و هر چه نظرسنجی های امنیتی شان بیشتر نشان می دهد که رژیم شان چقدر منفور مردم شده و نقاب از چهره خمینی و تیمی امنیتی –موساد- که او را به قدرت رسانده حتی نزد “مذهبیان و زیرمنبری های شان” برداشته می شود، بیشتر سر قبرش می روند و آن از نظر روانشناسی، خود گواهی روشن بر احساس خالی شدن زیر پایشان است)؛ چون چیزی نخواهد گذشت که نه تنها قبر خمینی و پسر ملعونش توسط مردم ویران می شود، که خاکی که مردار او و پسرش را به تن گرفته، از سرزمین ایران زدوده خواهد شد و در گونه ای سوار بر یک کشتی که آب های ایران زمین را ترک کند، به اقیانوسی دور دست ریخته خواهد شد و هیچ نشانی از آنان و رژیم فاسدشان به جز تَف و لعنت ابدی باقی نخواهد ماند…