اندرز غیر ضروری روحانی به اوباما!

0
156

آقای اوباما در روز دوشنبه نهم فوریه، هنگامی که به اتفاق خانم آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان فدرال، در شهر واشنگتن در یک نشست خبری شرکت نموده بود. با اشاره به چگونگی پیشرفت در مذاکرات هسته ای با جمهوری اسلامی بیان کرد؛ چنان سخن گفت که گوئی این نشست ها در حال به پایان رسیدن است؛ وی گفت که توافق دائمی با ایران، در شرایطی است که اکنون تهران باید تصمیم نهائی را بگیرد. انتشار خبرهای مبنی بر سخنان رئیس جمهوری آمریکا موجب گشت؛ که مقامات ارشد رژیم آخوندی در ایران، با تأکید بر اینکه حکومت اسلامی، گامهای لازم را در مذاکرات هسته ای با قدرتهای بزرگ جهان برداشته است. می گویند اکنون نوبت آمریکاست که قدم های بعدی را بردارد!

شیخ حسن روحانی هم در باره اظهارات همتای آمریکائی خودش، واکنشی نشان داد. او در روز سه شنبه در این ارتباط گفته که ایران در مذاکرات، گامهای لازم را برداشته است؛ اکنون نوبت طرف مقابل است که فرصت را مغتنم بشمارد. این عبارت بیان شده از سوی رئیس جمهور حکومت اسلامی ” فرصت را مغتنم بشمارد ” و آن عبارتی که رئیس جمهور آمریکا، قبل از روحانی بیان نموده بود ” اکنون تهران باید تصمیم نهائی را بگیرد ” ؛ در عین حالی که بسیار به هم شباهت دارند؛ معنای خاصز را نیز در نظر می گیرند. این دو سخن، مانند تعارفاتی است، که ما ایرانیان، هنگام ورود به جائی یا خروج از آنجا، به کسی که همراه با ما می باشد می گوئیم: ” اول شما بفرمائید ” و در پاسخ از آن فرد می شنویم: ” امکان ندارد که من پیش از شما داخل یا خارج بشوم ” !

با آنکه بسیاری از تحلیلگران مسائل سیاسی، به اظهارات حسن روحانی اشاره نموده و آن را تجزیه و تحلیل می کنند؛ اما چون فقط به سخن رئیس جمهور رژیم آخوندی بسنده نموده اند؛ و به گفته های رئیس جمهوری آمریکا در این باره توجه کامل را نداشته اند. به نظر می رسد، فراموش کرده اند، که چنین سخنانی می توانند دو خاستگاه داشته باشند. یا صرفا یک تعارف سیاسی میان ایشان باشد؛ و یا در حال چانه زنی دیپلماسی می باشند. که تا به یاد طرف مقابل بیاورند: ” آقای فلانی قولتان فراموش نشود.” و یا به نتیجه ای که خودشان از آن باخبر می باشند؛ و مورد رضایت دو طرف نیز هست رسیده اند. اما هیچیک شهامت علنی کردن آن را ندارند، و انجام شدن این امر را به یکدیگر پاس می دهند!

وقتی اوباما می گوید ایران باید تصمیم نهائی را بگیرد. به آن می ماند، که آمریکا یا همگی گروه پنج بعلاوه یک، پیشنهاد بسیار مهمی را به مذاکره کنندگان هسته ای جمهوری اسلامی داده اند؛ و منتظر تصمیم نهائی سران حکومت اسلامی، جهت پذیرفتن یا عدم پذیرفتن آن پیشنهاد هستند. و یا گفته حسن روحانی، که معتقد است طرف مقابل فرصت را مغتنم بشمارد. در ذهن تداعی می شود، که او در حال تأکید نمودن به قدرت های بزرگ مذاکره کننده است؛ که فلان امری که به شما قول داده ایم را دست کم نگیرید؛ پس پیشنهاد ما را هم بپذیرید، تا چنین فرصتی را مغتنم شمرده باشید!

مایلم در اینجا به شیخ حسن روحانی بگویم- آقای رئیس جمهور، آنها همه فرصت ها را به موقع مغتنم می شمارند. شما بروید تنبان جمهوری اسلامی تان را بالا بکشید؛ که دارید هم چوب را می خورید و هم پیاز را. آنها در سال نکبت آفرین 57 فرصت را مغتنم شمرده بودند؛ که در نهایت نامردی، حکومت پیشین ایران را برداشتند؛ و جمهوری جنایتکار اسلامی شما را جایگزین آن نمودند. آنها، هنگامی که سولیوان در حال موش دوانی در حکومت پادشاهی پهلوی بود؛ با همکاری و همفکری های مامان الیزابت شان، و بقیه سران وقت همین پنج قدرت بزرگ دنیا، شور انقلابی ابلهانه را، بر سر مردم ساده انگار ایران انداختند؛ تا نوکرانی همانند شما را، چنین مستبدانه بر سر ملت ایران آوار نمایند؛ تا هر چه بیشتر و بهتر، دارائی های همین ملت ناسپاس را، از طریق نوکری که خودشان به او قدرت بخشیدند چپاول کنند!

اکنون که شما نیز رندی ذاتی تان را به ارباب نشان داده اید؛ چون تصمیم گرفته اند، که تاریخ مصرف شما را هم پایان بدهند. یازده سال است، که با همین روش ” دیپلماسی = چانه زنی ” ، در حال کنار آمدن با شما می باشند. چه با آنها راه بیائید و چه نه؟ فاتحه تان خوانده شده است. برای سیای آمریکا، که کم و بیش به مدت بیست سال، جهت براندازی حکومت پهلوی نقشه می کشیدند؛ کاری ندارد که حکومت ننگین اسلامی شما را نیز، با انداختن همگی تان به جان یکدیگر، از حیطه اعتباری که فقط خودتان برای حکومت تان قائل می باشید؛ به حضیض ذلت و نابودی بکشانند؛ و از صفحه روزگار خارج تان کنند!

محترم مومنی

مقاله قبلیچگونه با بنیادگرایان بحث کنیم بدون اینکه… (بخش ششم و پایانی: خندیدن تخریبی)
مقاله بعدیدرخواست ۹۶ فعال مدنی ایران برای آزادی «سریع و بدون قید و شرط» سعید رضوی فقیه
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.