اندام تروریسم در جهان!

0
239

هر موردی، چه منقول و متحرک باشد و چه نه، چنانچه با حس بینائی قابلیت دیدن و تشخیص را داشته باشد؛ دارای حجم و اندام خاص خودش است. به همین خاطر، مواردی با عنوان تروریسم، هرچند که شکل و شمایل یکسانی ندارند و شبیه به هم نمی باشند؛ اما از آنجائی که نفس اعمال همگی شان، به قتل رساندن افراد خاص، و یا کشتارهای دسته جمعی انتحاری در برخی از مکان های دنیا می باشد. می توان تصور کرد و پذیرفت، که این پدیده خطرناک نیز، دارای اندام و هیکلی مخصوص خودش است!

گروه های تروریستی کنونی در سراسر گیتی، تا آنجائی که اکنون به یاد می آورم؛ القاعده، ابوحرام، الشباب، حوثی ها، طالبان، دولت اسلامی عراق و شام(داعش) و …. می باشند. یک نگاه سطحی به این نام ها، ویژگی مشترک میان این ددمنشان را مطرح می سازد؛ و آن نیز چیزی نیست، مگر متدین بودن این جنایتکاران، به یک قائله هزار و چهارصد ساله به نام دین اسلام، و تطبیق دادن همه وجود خودشان، با احکام ضد بشری و دور از انسانیت آن است!

بنا بر این، پیکره ی جسمی این اشرار و جانیان در جهان، تعداد افراد و نوع عملکردهای این وحشی های جنایت پیشه است؛ و روح شرارت آفرین شان، امتزاجی از تبلور اعتقادات جنایت آفرین این آئین، در اندیشه های ضد بشری و مزدوری شان در خدمت اهریمنی به نام اسلام است. اگر چنین نبود، اینهمه جنایاتی که به بهانه های صدور منویات و دیدگاه های اسلام در همه دنیا در چهارده قرن اخیر رخ داده اند. هیچگاه شکل حقیقت به خودشان نمی گرفتند؛ و هرگز اتفاق نمی افتادند!

پس، روح کردارهای تروریستی این جانیان، گرایش و سرسپردگی بی خردانه تروریست ها، و میزان خرافه پرستی های ابلهانه ایشان، درون یک اندام زشت و کریه و وحشت آفرین، به نام ” تروریست های اسلامی ” است. لازم به بیان نیست و همه می دانیم؛ که اجزاء این اندام منحوس، سرش در یک جا و پاهای ایشان در جائی دیگر، و دست های جنایت آفرین شان نیز، در مکان هائی دورتر از آنها قرار دارند!

 همانگونه که اجزای بی ارزش تری از این اندام خطرآفرین مانند حوثی ها در یمن و طالبان در افغانستان و پاکستان، الشباب در سومالی و ابوحرام در نیجریه می باشند؛ بقیه شان که اعضای اصلی این اندام وحشی و خودکامه و جنایت پیشه هستند؛ به ترتیب اهمیت در ممالکی دیگر حضور دارند. اما دامنه های فعالیت های تروریستی و جنایتکارانه این اعضای اصلی، به سراسر گیتی کشانده می شوند؛ و در به پا کردن آتش های خانمانسوز در همه جای دنیا، به فعالیت های تروریستی خودشان ادامه می دهند!

فراموش نکنیم که در این باره، سر پیکره این اندام منحوس و منفور، همان جمهوری شیاد و قاتل و دزد و جانی اسلامی در ایران است؛ که با به وجود آوردن زائده هائی در اطراف خویش، و ارائه آموزش های تروریستی و اعمال ضد بشری به ایشان، یک دست و یک پایش که گروه تروریستی القاعده است که در عربستان تمرکز دارد؛ ولی هم گروه های جنایتکار خویش را، به سراسر گیتی گسیل می دارد؛ تا طبق دستورات ارباب های بی رحم شان، به کشتار دیگران دست بزنند. یک دست و یک پای دیگر آن نیز، طالبان وحشی هستند؛ که در افغانستان و پاکستان فعال می باشند؛ تا که با بدترین و مشمئز کننده ترین روش های جنایتکارانه، اسیران خودشان را به قتل برسانند. اما مغز ” خرمقدس ” و وحشتی تر از همه آنها، داعشی های بسیار خطرناک و وحشت آفرین و جنایتکار می باشند؛ که جایگاه نخستین شان سوریه و عراق است. ولی جهت اشاعه تنفر برانگیز کنش های وحشیانه و ددمنشانه شان، به دیگر نقاط جهان نیز نفوذ می کنند؛ تا مردم گیتی را به قتل برسانند!

در روزگاران گذشته گفته می شد؛ برای کشتن یک اژدها یا حتی یک مار، به طور حتم و یقین می بایست، که سر این حیوانات را از بقیه اندام شان قطع نمود؛ و در حد امکان آنقدر به زمین کوبانده شود؛ تا همه جان شان تمام بشود. چون که اگر این دو را بدون بریدن کامل سرشان تکه تکه کنید؛ از نقطه گردن شان که به سر آنها وصل است؛ دوباره و به آهستگی، بقیه اندام خطرناک شان روئیده می شوند. تا به شکل قبلی شان یک مار یا اژدهای کامل گردند!

به همین دلیل، جهت رهائی یافتن از همه خطرهای احتمالی این تروریست های وحشی، بریدن سر این اندام متعفن و جنایتکاران وحشی، و صد بار کوباندن آن بر زمین، جهت اطمینان خاطر از مرگ آن، و عدم روئیدن همگی زیرمجموعه های این پیکره جهنمی، کاملا منطقی به نظر می رسد و شدنی نیز هست!

بر همین اساس، بریدن سر پدیده تروریسم در جهان، که همان جمهوری پلید و جنایتکار اسلامی در میهن ما است؛ از مهم ترین بخش های الزام مبارزه با تروریست ها در دنیا می باشد. بدیهی است که انجام پذیرفتن هیچ ایده و کاری در این دنیا، بدون زحمت و تحمل زیان های اجتماعی و اقتصادی و جانی و مالی مربوط به آن نیست. ولی مهم تر از این چند مورد، احتمال آسیب دیدن مبارزان با این پدیده جنایت آفرین و خطرناک نیز وجود دارد. اما اگر قرار باشد، که از بام سقوط کنیم و هیچ آسیبی نبینیم؟ بهتر است که در این رابطه هیچ اقدامی را عملی ننمائیم. ولی نباید فراموش کنیم، که این جهان و آنچه که بدان تعلق دارد؛ و این کره خاکی و هر چه که در آن هست و به وجود خواهد آمد؛ فقط متعلق به ما نیستند؛ که در این رابطه کوتاهی کنیم!

میلیاردها سال از پیدایش آفرینش می گذرد. چه بسا که هرگز هم به پایان نرسد و همچنان ادامه داشته باشد؛ بر همین اساس نباید اجازه بدهیم؛ که این اقوام وحشی و تروریست پرور و باکتری های مخرب کره زمین و آنچه که درون آن است. بیش از این هستی بیابند؛ و به تولید نسلی خطرناک تر از خودشان بپردازند؛ و آیندگان ما را، که نسل های بعد از ما و فرزندان نواده ما می باشند. را به خطرهای حتمی تهدید نمایند!

هر کاری سختی خودش را دارد، هر قوم و قبیله و ملتی، می بایست که پلیدی های موجود در میان خود را، با یک اراده ی قوی و هدفمند پاکسازی کنند. تا بتوانند با هر امکاناتی که دارند؛ و با هر موقعیتی که در سرزمین شان رو به رو هستند. جز به زدودن ناپاکی های آن و تشخیص دادن ” سره از ناسره ” منتهی نگردد!

در غیر این صورت، نه خودشان در زندگی خویش رنگ آسایش را خواهند دید؛ و نه نسل های بعدی که فرزندان همین اقوام و قبیله ها و ملت ها هستند. حتی یک روز و چه بسا یکه لحظه نیز نخواهند توانست؛ سایه آرامش را درون زندگانی شان داشته باشند؛ و در سایه آن بتوانند از هستی خویش لذت ببرند. تا با طیب خاطر و احساسی بدون واهمه از تروریسم و تروریست ها، به زندگی انتخابی خودشان ادامه بهدند!

” سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد” !!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیدبیر شورای المپیک آسیا متهم به فساد مالی شد
مقاله بعدیجانشین فرمانده سپاه: سپاه عادت دارد به مسائل کوچک نگاه نکند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.