انحطاط فکری مردم در حکومت منحط اسلامی در ایران!

0
405

” دختری که تا کلاس پنجم ابتدائی درس خوانده، انگار لیسانس گرفته”! این عبارت، دیدگاه و درفشانی دهیار < پسک سفلی > = < پسک پائین > از توابع شهرستان خوی در استان آذربایجان غربی است. اهالی این روستا(احتمالا دیگر روستاهای این استان یا استان های دیگر نیز در ایران کنونی)، اجازه نمی دهند که دختران شان، پس از تمام کردن دوره دبستان(مقطع ابتدائی) آموزش و پرورش کشور، در مقاطع آموزشی راهنمائی تحصیلی و دبیرستان ادامه تحصیل بدهند؛ و برای زندگی آینده خودشان بیشتر بیآموزند؛ تا باسواد تر و داناتر بشوند!

بعید به نظر می رسد، که پدران و مادران آنها، از مفهوم سوادآموزی و تجربه اندوزی، جهت مواجهه فرزندان خودشان در پیچ و خم های زندگی ایشان چیزی ندانند. یا از اهمیت آموزش در زندگی آدمی بی خبر باشند. اگر چنین است، و اگر این خانواده ها با دختران شان همچون یک موجود اضافه در حریم خانواده برخورد نمی کنند؛ چرا این خانواده ها در این مناطق ایران، دختران 5 و 7 ساله خودشان را به عقد ازدواج با مردان بیست سال به بالا در می آورند؟ آیا یک دوشیزه پنج تا ده ساله، به عنوان همسر شوهر خویش، و یا مادر فرزندان یک زن درون یک زندگی مشترک، به مقدمات رمز و رازهای یک زندگی خانوادگی آشنائی دارد؟ آیا چنین امر مهمی، فقط به آشنائی آنها با زیر و بم های یک زندگی مشترک نیاز دارد؟ حتی دخترانی که در سنین بسیار بالاتری از این کودکان هستند، وقتی که به خانه بخت می روند و به همسری مردی در می آیند؛ نیز زندگانی های موفق ندارند. چه رسد به این دختربچه های زیر سنین دوره نوجوانی، که هنگام بازی کردن با عروسک های خویش، و موقع جست و خیز کردن های کودکانه، و زمان نشستن بر روی نیمکت واحدهای آموزشی در محل سکونت خانواده شان، باید به همسری مردی( هر چند جوان ) در بیایند؛ و برای اداره نمودن یک شرکت سهامی مشترک، که مسؤلیت های فراوانی دارد؛ پای به عرصه این میدان وسیع و ناشناخته بگذارند؟ا

خیلی خیلی دردناک است، کودکی که باید با دوستان همسن و سال خودش، یا بر روی نیمکت های مدرسه درس بخواند؛ و یا در خانه ی یکی از آنها به بازی و شیطنت های کودکانه بپردازد؛ طبق خواسته پدر نادان و گمراه خودش، راهی یک دیار ناشناخته بشود، که کم ترین وظیفه اش همخانه شدن با یک مرد بی وجدان( که به خودش اجازه همسری با یک کودک را داده است)، و نیز احیانا با پدر و مادر و… خانواده شوهرش باشد. چگونه می تواند به مسؤلیت هائی که بر عهده یک بانوی خانه دار با تجربه  است بپردازد؟ به کارهائی مانند، یک همسر، که باید ” یاری موافق ” در زندگی با شوهرش باشد؛ و نقش بسیار مهم یک زن کامل را ایفا کند؛ یک مادر با تجربه، که بتواند فرزندان خوبی را تربیت کند و بپروراند؛ تا که افراد مفیدی را به جامعه تحویل بدهد؛ یک کدبانوی مجرب و توانا، که بتواند اعضای خانواده اش را، با آگاهی و درایت کامل و کافی اداره نماید. به انجام دادن اموری تن بدهد، که حتی از مادر جوان خودش، که او هم به همین شیوه در دوران کودکی خویش، به همسری با پدر وی درآمده نیز یاد نگرفته و نیآموخته است؟!

در روستای ” پسک ” ، که مرکز دهستان ” پسک سفلی ” است؛ تعداد دو هزار و سیصد و پنجاه تن در هفتصد و پنجاه خانوار زندگی می کنند. دو مدرسه ابتدائی و راهنمائی تحصیلی وجود دارد؛ که مدرسه ابتدائی آنجا مختلط  است؛ ولی مدرسه راهنمائی تحصیلی آن مختص پسران این روستا می باشد. چونکه والدین دختران، به آنها اجازه نمی دهند؛ که ایشان در مقطع راهنمائی تحصیلی، با پسرها در یک مدرسه به آموختن سواد مشغول باشند؛ و نیز چون فرستادن دختران شان به روستاهای دیگر جهت رفتن به مدرسه راهنمائی تحصیلی در آنجا را صلاح نمی دانند. براساس یک عقیده موهوم، که خودشان هم نمی دانند از کجا آمده است؛ دختران خردسال خودشان را، در سن 5 یا 7 سالگی، طی برگزاری مراسم ” قندشکنی دختران ” (برنامه ای که همه ساله در آن، دخترانی که هنوز کودکی بیش نیستند؛ توسط روحانی روستا، برای پسران آنجا صیغه می گردند.) تا در دو سه سال بعد، به عقد ازدواج ناخواسته تن می دهند. و چند سال بعد، در سنین ده تا پانزده سالگی، زندگی مشترک خویش با آن مرد را آغاز می کنند!

ساکنان روستا می گویند: ” نمی توانیم به خودمان اجازه بدهیم؛ که دختران را برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمائی به دهات دیگر بفرستیم. ” ! آقای مرادلو دهیار روستای پسک می گوید: ” در همایش های سالیانه که مشاوران آموزش و پرورش شهر خوی در استان آذربایجان غربی، به همراه پزشک روستا، و شاید روحانی آنجا نیز برگزار می کنند؛ از خانواده ها می خواهند که مانع تحصیل دختران خویش نشوند. اما خانواده های روستا هم، به دلیل عدم بودن مدرسه راهنمائی تحصیلی مختص دختران در روستا، هیچوقت چنین نمی کنند(نه به دختران خودشان اجازه درس خواندن در یک مدرسه مختلط با پسران ده را می دهند. و نه ایشان را به مدارس راهنمائی تحصیلی مختص دختران در روستاهای دیگر می فرستند.) مردمی هم که برای احداث یک مدرسه راهنمائی برای دختران در روستا همیاری نموده و پول جمع کرده اند؛ به خاطر سرما زدن محصولات شان، تا به حال نتوانسته اند  که بیش از هفده میلیون تومان، برای ساخته شدن مدرسه مورد نظر جمع بکنند.”!

دهیار مرادلو هم مبلغ جمع آوری شده را به روحانی ده داده، تا صرف توسعه ” خانه بهداشت ” آنجا بشود. دردناک تر اینکه، آموزش و پرورش استان، در پاسخ درخواست اهالی این روستا، که طی ارسال نامه ای به آنها، از ایشان درخواست ساخته و آماده شدن چنین مدرسه ای را داشته اند گفته: ” که تأمین هزینه مورد نظر، جهت ساخته شدن یک مدرسه راهنمائی تحصیلی برای دختران روستا را نداریم. !

چگونه است که دولت نالایق و بی کفایت حکومت ننگین جمهوری پلید اسلامی، می تواند برای پرداخت شدن حقوق های ماهیانه میان دویست تا ششصد میلیون تومان سران سپاه پاسداران و …. بودجه لازم را اختصاص بدهد؛ اما برای ساخته شدن یک واحد آموزشی در یک روستای کشور، نمی تواند مبلغ ناچیزی(با توجه به دریافتی ماهیانه میان پانصد تا ششصد میلیون تومان آقای جعفری فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) را برای هزینه یک مدرسه به اهالی روستای پسک در دهستان ” پسک سفلی ” در شهرستان خوی در استان آذربایجان غربی را بپردازد؟!

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیاضافه شدن ۵۰ هواپیمای دیگر به لیست خرید ایران
مقاله بعدیمرخصی محمدعلی طاهری برای شرکت در مراسم عروسی فرزندش
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.