« از کوزه برون، همان تراود که در اوست»!!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
174

در روز آدینه دوم اسفند ۱۳۹۸خورشیدی، مراسم برگزاری انتخابات دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی در سراس کشورمان برگزار گردید. مراسمی که منعکس کننده رسوائی عظیم سران جمهوری اسلامی شد؛ و در این رهگذر به جهانیان نشان داد؛ که مردم شجاع ایران، از پائین ترین تا بالاترین طبقات اجتماع، با رشادت کامل و بدون کم ترین واهمه ای از این جنایتکاران، تقریبا در هیجیک از حوزه های محل استقرار صندوق های رای گیری، جهت گزینش نمایندگان خود برای دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی حضور نیافتند. دلیل شان هم برای به انجام رساندن چنین کار زیبای ملی، این بود؛ که ضمن نشان دادن اعتراض چهل و یک ساله شان به این اشغالگران، به نمایش گذاشتن جلوه های معترضانه عمیق خویش، به عملکردهای ماموران بسیج، نیروهای انتظامی، سپاه و یگان های ویژه امنیتی و سایر « آتش به اختیارهای » خامنه ای جنایت پیشه، در کشتار بی گناهان و آزادیخواهان و حق طلبان قیام مردمی، در روزهای آبانماه سال جاری بود!

اینبار قضیه چنان جلوه ای داشت؛ که گوئی نوکران و مزدوران رژیم نیز نتوانسته بوده اند؛ که دست کم چند اتوبوس را از ساکنان چند روستا، که در حوزه های رای گیری محل سکونت شان، که آراء خود را به صندوق ها می ریزند. با خود به دیگر مناطق محل حضور این حوزه ها و صندوق های رای گیری ببرند. تا آنها باری دیگر جلوی دوربین های خیانت کاران « صدا و سیمای ایشان » ، باری دیگر رای خویش را درون صندوق های دیگر بی اندازند. زیرا در بیشتر روستاهای کشور نیز، محل حوزه های رای گیری کاملا خلوت و بدون مراجعه کننده بودند!

تا پیش از برگزاری مراسم انتخابات نمایندگان در این دوره از مجلس شورای اسلامی، کاندیداهائی که با پرداخت کردن رشوه های گزاف به برخی از اعضای شورای نگهبان توانسته بودند؛ که از ننگ « رد صلاحیت » شدن شان رهائی یابند. تا آخرین ساعات شامگاه پنج شنبه یکم اسفند وقت داشتند؛ که در محل حوزه انتخابی خودشان، جهت معرفی نمودن بیشتر خود به کسانی که قصد گزینش آنان را داشته باشند سخنرانی کنند!

از یکی از این آقایان که برای مردم حوزه انتخابیه اش سخن می گفت؛ فیلمی پخش شده است، که ایشان را در حال فریاد زدن و رسوا نمودن یکی از رقبای خودش در آن حوزه رای گیری نشان می دهد. او در این فیلم، ضمن نام بردن از رقیب احتمالی خویش می گوید: « او در دوره های پیشین، با پخش کردن « هروئین » میان عده ای معتاد، آنها را به داخل حوزه های رای گیری می کشانده، تا رای شان را به وی بدهند؛ و آقای وکیل را به داخل مجلس بفرستند. »!

یا به زبانی دیگر، این قاچاقچی سپاهی را، که به امر رؤسای خود و جهت حفظ کردن منافع سپاه پاسداران درون هر مجلسی، یا با هزینه کردن از جیب خودش، و یا با ولخرجی کردن « برادران قاچاقچی » در این رابطه، هروئین مفت و مجانی میان معتادان کشور، که شوربختانه تعدادشان هم کم نیست. تلاش می کنند که خودی ها را برای تحقق بخشیدن به آرمان های پلید خویش، راهی مجلس نمایند. تا که هرگاه نیاز به مساعدت او دارند در خدمت شان باشند. و این قاچاقچی های صاحب قدرت، هر چه که بخواهند بر سر این ملت بی آورند. در اینجاست که باید گفت: « از کوزه برون، همان تراود که در اوست. » !

و این تقریبا شبیه همان شیوه ای است؛ که به وسیله آن توانستند. با ارسال چند گونی رای آماده به تمامی حوزه های رای گیری در انتخابات گزینش ریاست جمهوری در سال های ۸۴ و ۸۸ خورشیدی، با گذاشتن چنان کلاه های بزرگی بر سر سایر کاندیداها، محمود احمدی نژاد سپاهی را، از انتهای لیست مربوطه به بالای آن ارتقاء بدهند. تا که پس از به ثمر رسیدن نتایج این حیله بزرگ بتوانند؛ برای خودشان اسکله خصوصی و فرودگاه خصوصی و امکانات دیگر جهت وارد و خارج نمودن اجناس قاچاق از داخل به خارج و عکس آن را، برای خودشان تدارک ببینند؛ و به استفاده کردن های مطلوب از آنها بپردازند!!

تصور بفرمائید، وکیل مجلس که خودش قاچاق فروش و توزیع کننده مواد مخدر درون جامعه باشد. آنگاه از درون چنین مجلس با شکوهی، چه تحفه هائی به عنوان لایحه های سودمند برای ملت ایران بیرون خواهند آمد؟!

به پندار نگارنده ، ما برای نجات دادن مملکت بزرگ و باستانی و بی نظیر خودمان از شر حضور این اهریمنان در میهن مان، می بایست که همزمان به انجام دادن دو کار مشغول شویم. درونمرزی های مان همانگونه که در انتخابات اخیر به نمایش گذاشتند؛ و همه برونمرزی ها را روسپید نمودند. با حضور چند میلیونی خودشان در جای جای کهندیار شان، اسباب سرنگونی این حاکمیت ضد ایرانی را فراهم بی آورند. البته همزمان با حضور آنان در خیابان های میهن مان، ما برونمرزی ها نیز، در همان تاریخ معین، در برابر سازمان ملل متحد یا هر سازمان دیگری، که اساتید بزرگوار و صاحب نظر پیشنهاد بفرمایند حاضر شویم. یا دست کم همگی مان در هر کجای این جهان بزرگ که به سر می بریم. یا جلوی « پارلمان » های آن سرزمین، و یا جلوی سفارتخانه شرم آور این رژیم اهریمنی تجمع نمائیم. تا که بتوانیم، همصدا و در یک تاریخ مشخص، نوای دادخواهانه خویش را به مردم سایر نقاط دنیا برسانیم. حتی به افلاک در سایر سیارات و کهکشان ها نیز برسانیم. زیرا که : « بی مایه فتیر آید. » !

محترم مومنی

مقاله قبلیحسنی مبارک درگذشت
مقاله بعدیآخوند جنتی: « آمریکا خر است » ، آخوند خمینی: « اقتصاد مال خر است » !!! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.