از کرکره های پائین ایستاده مغازه داران چه بیاموزیم؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
256

در یکی دو هفته پیش، فراخوانی مبنی بر اعتصاب سراسری بازاریان کشور، در بیشتر رسانه های مجازی پخش گردید. قرار بر این بود، که از روز شانزدهم مهر ماه ۱۳۹۷ خورشیدی، بازاریان کشور و مغازه داران مستقل سراسر ایران، جهت پشتیبانی کردن از اعتصاب رانندگان وسایل نقلیه سنگین(کامیونداران و تریلی رانان ) به حمایت از این صنف زحمتکش ایران بپردازند. درخواست انجام گرفتن این حرکت ملی، بر اساس پیشنهاد تعداد زیادی از کسبه ی داخل بازارهای بزرگ میهن مان، و سایر مغازه داران مستقل و پراکنده در بقیه شهرهای بزرگ و کوچک ایران ارائه شده بود. اما از دیروز که قرار بود این امر تحقق بپذیرد. خبرها حاکی از آن بود؛ که تا شامگاه دیروز فقط دو صنف طلا فروشان و فرش فروشان در شهرهای تهران، مشهد، برازجان، تبریز، ایرانشهر، مریوان، بانه، سنندج، کرمانشاه، رفسنجان، هیرمند، چابهار، میاندوآب و زنجان به این مهم پرداخته اند. تا همآوائی خویش با کامیونداران اعتصابی را به گونه عملی نشان بدهند!

ظاهرا می بایست از شنیدن خبر مربوطه شادمان می شدیم؛ اما مانند همیشه، با تعجیلی که در نتیجه گیری از این موضوع به کار بردیم. دست کم برای خود من به عنوان نگارنده این نوشتار، کمی سنگین و حزن آور گردید؛ که از میان بیش از سی و هشت استانی که در سراسر ایرانزمین داریم؛ و هر یک از این استان ها دارای دهها شهر کوچک و بزرگ در دل خودشان هستند. چرا فقط چهارده شهری که در بالا نام برده ام. به این امر بپردازند؛ و شهرهای دیگر مملکت مان، آن هم در شرایط کنونی میهن اشغال شده مان، هنوز به همکاران و همیاران میهن پرست خویش نگرویده اند؟!

آنچه که می تواند یک ایده و برنامه از پیش تعیین شده ملی را، به هدفی که برنامه ریزان معین کرده اند برساند. همآهنگی و اتحاد و یکنواختی میان کسانی است؛ که جهت محقق نمودن آرمانی سازنده، برای بهبود بخشیدن به شرایط نامساعد موجود در زندگی ایشان، و تغییر دادن نوع زندگانی ناخوشآیند آنان، به آنچه که مورد نظر شان بوده، و جهت همین هدف نیز برنامه ریزی کرده اند به پا خیزند!

دور هم نشستن و موضوعی را با همدیگر در میان گذاشتن، و مطرح کردن راه هائی برای حل نمودن مشکلات موجود، نه فقط بسیار آسان است؛ بلکه اصلا سخت و نشدنی هم نیست. موقعیت از هنگامی سخت می گردد؛ که نشستگان تصمیم گیرنده ندانند. چگونه به پا خیزند تا نقشه و برنامه شان سریع تر به نتیجه دلخواه آنان برسد؟!

البته که با گام های استوار می توانند خود را به طرف مقصد و هدفی که دارند رهسپار نمایند. اما این به تنهائی کافی نیست. زیرا میان یک انتخاب فردی و یک اجماع و حرکت گروهی، برای شکل گرفتن یک موضوع یکسان، تفاوت های زیادی وجود دارد. کسی که به تنهائی و انفرادی به پیگیری امری می پردازد. هیچ ضرورتی ندارد؛ که به دیدگاه های دیگران نیز توجه داشته باشد. اما هنگامی که قرار است یک کار گروهی شروع گشته و پیگیری بشود تا به نتیجه ایده آل برسد. قضیه کاملا متفاوت می شود. هر کار گروهی مستلزم رعایت کردن امور خاصی است؛ که شرکت کنندگان را، ملزم به رعایت نمودن فرهنگ « گروه محوری » می نماید. گروه می تواند از دو تن آغاز شود و تا بی نهایت برسد. بنابراین، هر چه گروه بزرگ تر باشد؛ انجام گرفتن فرهنگ گروه محوری الزامی تر می شود !

خوشبختانه امروز که طبق سنت روزانه ام، به پیگیری اخبار مربوط به ایران پرداخنم. در کمال اعجاب خواندم و دیدم و شنیدم؛ که حتی بازارها و مغازه داران مستقل زیادی در سراسر کشور اشغال شده مان، در رابطه با پشتیبانی نمودن از خواسته کامیونداران میهن مان، که حدود هفده روز در حالت اعتصاب سراسری به سر می برند؛ با پائین کشیدن کرکره های حجره ها و مغازه های خودشان، و پیوستن به بقیه اعتصاب کنندگان، باری دیگر به آخوندهای دیکتاتور حاکم در ایران، و نیز به سایر مردمان بقیه کشورهای جهان نشان داده اند؛ که …. « به عمل کار بر آید به سخندانی نیست » !

کسانی که زبان سرخ را در دهان خویش به حرکت در می آورند؛ و بدون توجه به توانائی خود برای رساندن خویش به آنچه که نیازهای مبرمی به آن دارند. کاری جز ابراز فضل کردن و نمایش دادن دانائی شان نمی کنند. و اینها آنهائی نیستند که بتوانند؛ فرشته پیروزی و رسیدن به آرمان ملی – میهنی شان را، در آغوش خود بکشند. این دسته از افراد کسانی هستند؛ که از کل قضیه یک آرمان گروهی، فقط می توانند با دیگران همآوائی نمایند. حال آنکه رساندن خود به مرز پیروزی در هر زمینه ای، متعلق به آنهائی است؛ که با شهامت و دلاوری خاص خودشان فقط حرف نمی زنند. بلکه به کارهای بزرگ نیز می پردازند. تا که با رساندن خود به آرمان های بزرگ، مخصوصا هدف های ملی – میهنی خویشتن، تردید ندارند که چنین اموری مسایلی هستند؛ که صرف تلاش زبانی در آن رهگذر، هیچ کاری را پیش نمی برد. اما هنگامی که پای عمل نمودن و به اجرا گذاشتن مرحله به مرحله برنامه ریخته شده به میان کشیده می شود. تنها آنانی می توانند خود را به صف متعهدان برسانند؛ که در ادامه دادن مسیر انتخاب شده، جهت دسترسی به آرمان هائی که داشته و دارند. کم ترین تردیدی به خود راه نداده و نمی دهند. و به کاری که باید بکنند ایمان راسخ داشته باشند!

در ویدئوهائی که برخی از شهروندان میهن پرست کشورمان، از بازارهای سوت و کور و در حال اعتصاب شهرهای زیادی از سراسر ایران را تهیه کرده اند؛ و گزارش های تصویری خویش را، در بعضی از رسانه های مجازی منتشر نموده اند. دیدن کرکره های پائین کشیده شده حجره های فروشندگان نه فقط فرش و طلا در بازارهای شهرهای نامبرده، بلکه بازاریان و سایر مغازه داران مملکت، بسیار خوشحال کننده است. اما جهت دسترسی اعتصاب کنندگان به اهدافی که پیگیری می کنند. شایسته است که نه فقط فروشندگان سایر اقلام مورد خرید و فروش در ایران، بلکه کارمندان و کارگران سازمان های دولتی و مؤسسات خصوصی نیز، در این راستا پای به میدان مبارزه بگذراند. تا با چنین اتحاد چشمگیری به حاکمیت استبدادی و حکومت دیکتاتوری جمهوری جانی و دزد اسلامی نشان بدهند: این بار دیگر این « تو بمیری » از آن « تو بمیری » های پیشین نیست. زیرا مملکت بزرگی همچون ایرانزمین، که هر یک از شهرهای کوچک آن، به اندازه بعضی از کشورهای اروپائی وسعت و گنجایش دارند. با داشتن بیش از سی و هشت استان، چنانچه بقیه اقشار مردم نیز به بازاریان اعتصاب کننده بپیوندند. کم ترین اثری از این رژیم جهنمی باقی نخواهد ماند. اما اگر این مهم با بی توجهی مورد بی مهری سایر هم میهنان درونمرزی مان قرار بگیرد. ناگزیرم به این حقیقت تلخ اشاره بکنم؛ که …. « سالی که نکوست از بهارش پیداست» !

اما خوشبختانه بازاریان میهن مان، از هر بخش و صنف و گروهی که باشند؛ همگی شان در حد خودشان تاجرانی با تجربه هستند؛ که با خرید و فروش های روزانه در کسب و کارشان، نسبت به بقیه مردم کشور مشکلات مادی کم تری دارند. بر این اساس، چنانچه پای عرق ملی و میهن پرستی به میان بیاید. با توجه به این که هدف اصلی اعتصاب کنندگان از هر صنف و حرفه ای، مستاصل نمودن حاکمیت منفور و دولت بی کفایت این جورثومگان فساد و تباهی است، در صورت پیوستن کارمندان و کارگران و بقیه مردم کشور به گروه اعتصاب کنندگان، می توانند با کمک های مالی خودشان به اعتصاب کنندگان، مسائل و مشکلات اقتصادی مردم مبارز کشور را، از تنگنائی که در آن قرار می گیرند خارج سازند. که این اعتصابات به نتیجه ای که در انتظار آن هستیم برسد. تا حدی که در این رهگذر، دست حکومت چنان بسته و فکرش تا جائی آشفته شود. که از عهده اداره مملکت با چنین شرایطی بر نیاید!

محترم مومنی

مقاله قبلیتجلیل از جیم کری و امیلیا کلارک در جوایز بفتای لس آنجلس امسال
مقاله بعدیرونمایی از تندیس ابن سینا در دانشگاه مادرید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.