از هگمتانه تا تهران، از تهران تا کجا؟!

0
152

ایران، با بیش از پنجاه بار عوض کردن پایتخت، به احتمال زیاد در این رابطه در میان سایر کشورهای جهان رکورددار تاریخ است. هگمتانه، همدان امروزی یا به قول یونانیان ” اکباتان ” ، شوش، تخت جمشید، شیراز، نیشابور، آمل ، قزوین ، اصفهان ، تبریز، رامسر و دهها شهر دیگر میهن مان در روزگاران گذشته، محل استقرار دستگاه حاکمه در کشور، و پایتخت سیاسی سرزمین ما بوده اند. شماری از این پایتخت ها مانند ” مرو” که امروزه با نام ” ماری ” در جمهوری ترکمنستان واقع شده است؛ غزنین و هرات در افغانستان، لاهور در پاکستان، و تیسفون در حوزه فرمانداری بغداد در عراق، که همه اینها امروزه در بیرون از مرزهای ایران قرار دارند؛ به سبب حکومت پادشاهان قدرتمند سلسله های گوناگون در کشور شاهنشاهی ما، دارای رونق و شهرت جهانی و اعتباری فراگیر بوده اند؛ پایتخت های ایران، نزد ساکنان این کره خاکی، به ویژه بازرگانانی که بسیاری از کالاهای گرانقیمت و ارزشمند خودشان را از ایران تهیه می کردند و برای به فروش رساندن آنها به سایر نقاط دنیا می بردند؛ از شهرت فراوانی برخوردار بوده اند.

تهران به عنوان پایتخت ایران، پیشینه دیرینه چندانی در این رابطه ندارد؛ شهر پر آوازه ” ری ” ، که پس از حمله اعراب به ایران در سلطه سلاطین خونخوار و اقوام بدوی و تازی تباران وحشی، مانند بنی امیه و بنی عباس قرار داشت؛ در هزار و چهار صد سال پیش، از نقاطی بود که اعراب بادیه نشین تازه مسلمان شده آن موقع، به ویژه خاندان قوم قریش که پیامبر اسلام از میان این طایفه به رسالت برگزیده شد!! یکی از آرمان های بزرگ شان تسلط بر ملک ری در ایران بود. در آن روزگار، تهران بخش کوچکی از این شهر شهیر به حساب می آمد؛ در حقیقت تهران به خاطر منتهی شدن به کوهسار سلسله جبال البرز، و داشتن آب و هوای بسیار دلچسب و فرح انگیز، محل ییلاقی اهالی ملک ری بود.

پس از به حکومت رسیدن ایل قجر در ایران، پادشاهان این سلسله ترجیح دادند که پایتخت حکومت خودشان را، از شهر ساری در استان زیبای مازندران، به اراضی خوش آب و هوای تهران منتقل بکنند. آنها تهران را به دلیل سکوت و خلوتی منحصر به فرد آن، محل مناسبی برای در آرامش زیستن خویش یافتند. از اینرو از زمان به حکومت رسیدن سلسله قاجار، تهران به عنوان پایتخت کشور انتخاب شده بود.

البته پیش از قجرها، کریم خان زند نیز در صدد بود که تهران را پایتخت خویش قرار بدهد؛ به همین دلیل بر روی ساختمان تاریخی ” ارگ ” که از زمان حکومت شاه طهماسب صفوی بنا شده است؛ پایه های قصری را بنا نهاد، که امروزه به نام ” کاخ گلستان ” از کهن ترین بناهای شهر تهران می باشد.

اما بعد، کریم خان زند، شیراز را به خاطر آنکه قبلا نیز پایتخت بوده به تهران ترجیح داد و در شیراز اقامت گزید. همچنانکه آغا محمد خان قاجار هم تهران را بر ساری که پایتخت موقت ایشان بود ترجیح داد و تهران را برگزید. از آن زمان تا کنون، دویست و هژده سال است که تهران به پایتخت ماندن خود می نازد !

غلامحسین کرباسچی شهردار خبرساز تهران، نخستین کسی از حکومت آخوندی است، که برای اولین بار پیشنهاد تغییر دادن پایتخت از تهران به جائی دیگر را داد. وی می گفت هیچ لزومی ندارد که کالاهای مورد نیاز مردم را، از هزاران کیلومتر دورتر، به بازار تهران بیاوریم و سپس از تهران به سراسر ایران بازپخش بکنیم!

ولی در همان موقعی که کرباسچی این پیشنهاد را داده بود؛ بسیاری با وی مخالفت نمودند و گفتند، اگر تهران مشکلاتی دارد؟ که دارد، باید در فکر حل نمودن مشکلات بود؛ وگرنه هیچ تضمینی وجود ندارد، که پس از جا به جائی پایتخت کشور از تهران به شهری دیگر، مشکلات تهران حل شوند؛ و مشابه مشکلات مورد نظر در پایتخت جدید به وجود نیایند!

اخیرا که دوباره ایده تغییر پایتخت از تهران به شهری دیگر مطرح شده است؛ بسیاری از مردم دیدگاههای خودشان در این باره را بیان نموده اند. طبیعی است که هر کسی در هر شهری که زندگی می کند؛ ترجیح بدهد که آنجا پایتخت کشور بشود، تا او و دیگر ساکنان آن شهر، بتوانند از امکانات فراوان مرکز شدن محل سکونت شان استفاده نمایند. اما چنانچه در بالا مختصری از پیشینه تاریخی تهران بزرگ کنونی، و تهرانی که محل ییلاقی اهالی ملک ری بود آورده شد؛ همین شهر بزرگ با همین آلودگی هوای نامطبوع و همین شلوغی و ازدحام سرسام آور، روزگاری نه چندان دور، منطقه زیبا و آرام و امنی بوده؛ که هر کسی که به ری می آمده، ترجیح می داده به شمال ملک ری برود و از منطقه زیبا و خوش آب و هوای تهران هم دیدن بکند!

تهران آلوده کنونی، خود به خود دچار چنین معضلاتی نگشته است؛ مشکلات فراوان شهروندان تهرانی در شرایط کنونی، ثمره نا کارآمدی مسؤلین بی لیاقت و دولت های بی کفایت این رژیم واپسگرای اسلامی است؛ که اجازه داده اند در ظرف کوچکی مانند یک لیوان بلورین، که گنجایش بسیار کمی دارد؛ یک بشکه آب ریخته بشود. بدون تردید آبهای اضافی که به همه اطراف لیوان سرازیر می شوند؛ ابتدا به خاطر سنگینی وزنی که دارند، آن ظرف کوچک را می شکنند؛ سپس به هر سوی که سرازیر شوند هزاران خرابی به بار خواهند آورد!

سران حکومت دیکتاتوری جمهوری خونخوار اسلامی، و دولت توخالی و پوشالی این رژیم منفور، بهتر است قبل از منتقل نمودن پایتخت سیاسی حکومت ناشایست خویش به محلی دیگر، ابتدا اندیشه های اهریمنی و خوی و خصلت جنایتکارانه خودشان را با صفات نیکو جا به جا بکنند؛ تا در این رهگذر بفهمند و دریابند حکومت بر ملک ری را، نمی توان با روشی که نماینده امام علی ایشان ” مالک اشتر” که از سوی علی و در دوران خلافت او والی ری شده بود اداره بکنند!

زمستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیاولین استعفا در دولت حسن روحانی کلید خورد
مقاله بعدی«90» در شبی که نوستالژیک شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.