رقابت در اخذ صلوات! منده اوچ دانه صلوات ایستیرم؛ بقلم دکتر اسکندر دلدم

0
577

تا سال 1356 کمتر کسی  بویژه نسل جوان سراغی از روحانیت می‌گرفت و عده معدودی نظیر کهن‌سالان بازار و مؤمنین سنتی برای پرداخت وجوهات شرعیه و خمس و ذکات و پاک کردن مال خود قبل از رفتن به سفر حج به علمای قم و مشهدمراجعه می‌کردند.

جامعه ایران چیزی از فرهنگ جوامع غربی کم نداشت و تهران بزرگ شهری مشابه پایتخت‌های غربی بود که دیسکوتک ها، کاباره ها و بارها پرتراکم و مساجد و حسینیه ها کم رونق بود.

بازار زیارت اماکن مذهبی و رفتن به شهرهای مقدس قم و مشهد در ایام بعد از برداشت محصول کشاورزان گرم می‌شد و قاطبه مردم به پلاژهای مختلط سواحل دریای مازندران و کاباره شکوفه نو ساحلی و مراکز لهو و لعب کنار دریا هجوم می‌بردند!

رونق این‌گونه مراکز مختص تهران نبود و در اکثر شهرهای ایران حتی شهر کوچکی مثل مراغه مراکزی تأسیس‌شده بود.

تا قبل از درگذشت فرزند ارشد امام امت (مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی ) و چاپ مقاله تحریک‌آمیز احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات  که در آن امام را سید هندیخوانده بود و منجر به بروز شلوغی و کم‌کم تظاهرات مذهبیون و کلید خوردن انقلاب اسلامی شد، فقط در ایام عزاداری محرم و یا ایام سوگواری ماه رمضان مجالس مذهبی برگزار و اسمی از روحانیون و وعاظ برده می‌شد.
روحانیون برجسته یا در زندان بودند و یا در سکوت خبری.

یک آقای شیخ حسینعلی راشد بود که شب‌های جمعه از رادیو ایران صحبت‌های شیرینی می‌کرد و مردم را به رعایت اخلاق و تعقیب صفات حسنه دعوت می‌نمود.
بقیه هم مثل حاج‌آقا امامی امام‌جمعه تهران دعاگو و ثناگوی شاهنشاه و خاندان جلیل سلطنت بودند!

21034168_1730708017234657_3769677127526164625_n

اما با شروع تظاهرات از سال 56 به بعد که نهایتاً منجر به سقوط رژیم شاهنشاهی شد روحانیون ققنوس وار از زیر خاکستر حادثه 15 خرداد 42 سر برآوردند و نام علما و مراجع برجسته بر سر زبان‌ها افتاد.

در دوران شاه سازمان اوقاف با تزریق پول و دادن امکانات روحانیون زیادی را به طرفداری از رژیم شاهنشاهی تشویق و ترغیب کرده بود که بعدها خمینی آن‌ها را وعاظ السلاطین نامید.

من همین الساعه که دارم این متن را می‌نویسم  روزنامه اطلاعات ایام تولد رضا پهلوی را در دست دارم که آگهی تبریک جمعی از روحانیون به مناسبت تولد رضا پهلوی در آن چاپ‌شده است!

آیت الله آسید کاظم شریعتمداری یکی از مراجع عظام قم بود که در زمان شاه مورد وثوق شاه و دربار و ساواک قرار داشت و تا بحرانی شدن اوضاع و قطعی شدن سقوط رژیم شاهنشاهی موضع تندی در برابر رژیم شاهنشاهی نگرفت و حمایت قاطعی از رهبر انقلاب اسلامی به عمل نیاورد.

در آن ایام  آیت الله العظمی نجفی مرعشی ـ آیت الله العظمی گلپایگانی ـ آیت الله العظمی روحانی و یکی دو نفر دیگر از روحانیون طراز اول حوزه علمیه قم بودند که آقایان گلپایگانی و مرعشی، بخصوص آقای مرعشی، وارد فعالیت سیاسی نشده و ندای ” انا شریک ” سر ندادند.

اما عده‌ای اطراف آیت‌الله‌العظمی آسید کاظم شریعتمداری را گرفتند و به وی قبولاندند که یکی تویی و یکی آقای خمینی!

یک عده از مطبوعاتی‌های زمان شاه هم به هم اطلاع دادند که از دفتر شریعتمداری بوی پول و کباب به مشام می‌رسد!

بعضی نویسندگان جراید به حوادث 15 خرداد سال 42 نقب می‌زدند و می‌نوشتند که پس از دستگیری آیت‌الله خمینی در سال 42 رژیم شاه قصد داشت آقای خمینی را اعدام کند و اگر مداخله آقای شریعتمداری نبود آقای خمینی اعدام‌شده بود!

21034465_1730707833901342_301397928483170025_n

من در بحبوحه روزهای انقلاب به دیدار آسید کاظم شریعتمداری رفتم تا با وی مصاحبه کنم و در حین گفتگو ایشان به همین مسئله اشاره کرد و گفت که پس از دستگیری آقای خمینی قصد اعدام ایشان را داشتند اما من و آقای میلانی و فلان آقا (اسمش را فراموش کرده‌ام) برای جلوگیری از اعدام آقای خمینی شهادت بر مرجعیت ایشان دادیم تا اعدام نشود، زیرا در قانون مراجع از اعدام مصون بودند!

تا شاه نرفته بود و بختیار سقوط نکرده بود موضع آقای شریعتمداری محافظه‌کارانه و حتی حمایت و همراهی از بختیار بود اما چون: ” کشتیبان را سیاست دگر آمد! ” آسید کاظم شریعتمداری هم شروع به مطرح کردن خود کرد.

پس از پیروزی اسلام در ایران هرروز گروه‌هایی از مردم به دیدار رهبر انقلاب در قم می‌رفتند و آقای خمینی برای آن‌ها سخنرانی می‌کرد.

20994192_1730708503901275_641151505743050962_n

چند روزی که از شروع این ملاقات مردمی گذشته بود یک روز یکی از روزنامه‌نویس‌های ابن‌الوقت که می‌کوشید خود را به حلقه نزدیکان شریعتمداری نزدیک کند در حضور من و داماد آقای شریعتمداری به آقا پیشنهاد کرد تا ایشان هم هرروز با اقشار دیدار مردمی داشته باشد تا از آقای خمینی عقب نماند!

این فکر فوراً با به‌به و چهچه حضار (پاچه‌خواران) مواجه شد و تصویب گردید.

فوراً با قراء و قصبات آذربایجان تماس گرفته شد تا به هر ترتیب روستائیان و مقلدین آقا را برای زیارت معظم له به قم بیاورند!

از فردا دسته‌دسته اقشار به حیاط بیرونی منزل آقا آورده می‌شدند و پس از سامان گرفتن حاج‌آقا از سالن طبقه دوم که ما دسته‌جمعی در آن نشسته بودیم به ایوان نزول اجلال فرموده و به سبک امام برای حضار دست تکان می‌دادند و بعد روی صندلی نشسته مطالبی بیان می‌داشتند.

دو سه روز اول حضار با دیدن آقای شریعتمداری یک صلوات در موقع مشاهده جمال نورانی آقا و یک صلوات هم ته کار می‌فرستادند و پی کار خود می‌رفتند که خبر آمد حضار برای امام امت سه صلوات می‌فرستند!

تلویزیون داشت مراسم سخنرانی امام امت را پخش می‌کرد و چند نفر از اطرافیان آقای شریعتمداری هم کنار ایشان سرگرم مشاهده مراسم بودند و وقتی آقای شریعتمداری مشاهده کرد حضار برای امام خمینی سه صلوات می‌فرستند رو به دامادش کرد و گفت از فردا که اقشار به دیدن من می‌آیند به آن‌ها توصیه کنید که حتماً سه صلوات بفرستند! (منده اوچ صلوات ایستیرم!)

من از این حرف بسیار جا خوردم که چطور یک روحانی برجسته در مقام مرجعیت با یک مرجع دیگر حسادت و رقابت می‌کند تا حدی که به تعداد صلواتی هم که برای آقای خمینی می‌فرستند حساس است!

همان‌طور که آسید کاظم خواسته بود از فردا به‌محض آنکه اقشار وارداتی از قراء و قصبات آذربایجان را در کوچه منتهی به بیت آقای شریعتمداری خالی می‌کردند به آن‌ها در مورد سه صلوات فرستادن تأکید می‌شد و توصیه‌های لازم را گوشزد می‌کردند!

آقای شریعتمداری همیشه زیر پتوی ملافه شده سفیدی که روی آن می‌نشست تعدادی هزارتومانی تا نخورده که در آن موقع پول زیادی محسوب می‌شد، داشت که پس از مصاحبه به خبرنگاران می‌داد تا عکس و مصاحبه او را برجسته کنند!

روزنامه اطلاعات هم از سال‌ها قبل در هتل ارم قم یک اتاق اختصاصی برای استفاده اختصاصی خبرنگارانش در اجاره سالیانه داشت که یکی از نویسندگان و خبرنگاران زبل اطلاعات به تصرف شخصی درآورده و ازآنجا تکان نمی‌خورد و مشیر و مشار آقای شریعتمداری شده بود (!) و همین افراد آن‌قدر آقای شریعتمداری را باد کردند که نهایتاً منجر به رویارویی او با حکومت جدید و همکاری در کودتای قطب زاده گردید و به قیمت خلع لباسش تمام شد!