از فروپاشی تا سرنگونی رژیم اهریمنی اسلامی!

0
387

چندی است که سران دو قوه قضائیه و مجریه(صادق آملی لاریجانی و حسن فریدون = روحانی) ، با گوشه و کنایه زدن به یکدیگر، فضای سیاسی درون این حاکیمت نالایق را از همیشه مشوش تر کرده اند. هر کدام از این شیوخ، با پیچیدن به پر و پای همدیگر تلاش می کنند؛ تا موجبات تضعیف نمودن آن دیگری را فراهم بیاورند. کسانی از خودی های فرصت طلب ایشان، از جمله جواد کریمی قدوسی که نماینده مشهد در مجلس شورای اسلامی، و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس نیز هست؛ و احمد توکلی نماینده تهران در مجلس و صاحب امتیاز سایت حکومتی ” الف “، به اضافه دیدگاه های اندرزگونه رهبری انقلاب شوم اسلامی، با سخنانی که در بیت رهبری، و در مجلس آخوندی، و نیز مطالبی که در رسانه اینترنتی خودشان منتشر می کنند؛ در حال صید نمودن ماهی، از آب گل آلوده رودخانه به لجن نشسته رژیم منحط و رسوای حکومت شان می باشند. تا جای پای خود فرصت طلب شان، برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده(دو عضو مجلس)، و (موروثی نمودن رهبریت انقلاب در بیت خامنه ای) را محکم کنند. به همین بهانه، با دمیدن بیشتر بر آتش جنگ لفظی میان رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه می کوشند؛ تا که در جریان این مخاصمات، یک جوی باریک از نهر اختلافات آنان را، با رساندن نیروهای کمکی از رودخانه های همیشه جاری دو به هم زنی های خودشان، با تلاطم بیشتری مواجه گردانند؛ و در این رابطه، کاری را به انجام برسانند، که منافعی نیز نصیب خودشان بشود!

 اما، از آنجائی که سرشت چنین اعمالی هیچگاه به نتیجه مثبت گرایش ندارد؛ می آیند که با افزودن هیمه های خشک و زود شعله ور شونده، با دو به هم زنی های مرسوم میان خودشان، آتش بیار معرکه جنگ قدرت، در آشفته بازار دشمنی این دو شخصیت نطام همواره بدون نظم جمهوری آخوندی بشوند؛ و شراره های آن را تیزتر نمایند. ولی خودشان را از موهبت همینی که اکنون هستند هم بی نصیب می سازند. چرا که اگر قرار باشد، قضیه این بگو مگوهای بی مایه و سودجویانه، به فروپاشی نظام کنونی ایشان بی انجامد؛ تا که بتوانند باری دیگر مردم ساده انگار ایران را، به پای صندوق های رأی گیری بکشانند؛ که از آنها با گرفتن آراء ” آری یا نه ” ، این دفعه یک جمهوری اسلامی دیگری به وجود بیاورند؛ که مطابق منویات اصلاح طلبان(مانند زمان زنده بودن امام ملعون شان، خمینی جنایتکار) باشد. به امید اهورای یگانه ایرانزمین، آن را تا برزخ سرنگونی هم دچار خواهند کرد!

 به این مورد از سخنان حسن روحانی علیه صادق لاریجانی توجه بفرمائید: ” هر دستگاه باید، در حیطه اختیارات و وظایف خود عمل کند؛ و به افکار عمومی مردم پاسخگو باشد. با فرا فکنی و بی تدبیری، منافع مردم حراست نمی شود. ” !

اظهارات صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه علیه حسن روحانی: ” ما حرفی نداریم که هم در قوه قضائیه، و هم در نهاد ریاست جمهوری، معلوم شود که این تجهیزات بسیار فنی و مربوط به امنیتی را، که بدون اطلاع نیروهای امنیتی به داخل ریاست جمهوری برده اند؛ با اجازه که بوده است؟ به چه وجهی بوده است؛ پولش از کجا آمده است؟ ” !

جواد کریمی قدوسی نماینده مشهد در مجلس: ” مهدی هاشمی در سال 88 جهت اخلال در شبکه های صدا و سیما، این تجهیزات را با کمک دولت بریتانیا وارد کشور کرد. و قوه قضائیه نیز، باید در حال حاضر پیگیر این قضیه باشد. ” !

نوشته احمد توکلی در سایت حکومتی الف: ” جریان سیاسی سکولار در کشور، که اوج فعالیت و نظریه پردازی آنان، در طی دولت اصلاحات بود؛ نظام سیاسی یکپارچه، تحت عنوان ” جمهوری اسلامی ” را بر نمی تابد. آنها اعتقاد دارند، که تلفیق دو نظام، ” جمهوری ” و ” اسلامی ” ، در قالب یک نظام سیاسی امکان پذیر نبوده، و منجر به ” یک حاکمیت دوگانه ” در یک نظام سیاسی می شود. که بدین ترتیب مستمرأ نزاع و نقار درون دستگاه های وابسته به ” جمهوریت ” و ” اسلامیت ” نظام به وجود می آید. و این چالش منجر به فروپاشی درونی نظام می گردد. ” !

سخنان سید علی خامنه ای در مورد اختلافات سران دو قوه:” اینکه امام مکرر تکرار می کردند؛ که هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید؛ به خاطر این است، بر سر یکدیگر کمتر فریاد بکشیم. نمی گویم انتقاد نکنیم؛ نه، بالاخره جامعه، جامعه آزادی است؛ افکار آزادند، حق انتقاد وجود دارد، انتقاد هم مایه پیشرفت می شود. دشمن اصلی را، با دوستانی که با آنها اختلاف نظر داریم اشتباه نگیریم؛ دشمن جای دیگری است. ” !

شاهد هستیم که تا چه اندازه در این حکومت عقب مانده، و در دیدگاه های ” صد من یک قاز ” رهبر و مسؤلان سفسطه گر حکومت ابلهان زورگو در ایران کنونی، چقدر حق آزادی بیان، و ارائه انتقاد های پیشرفت به وجود آورنده موجود هستند؟ فقط یک نمونه از آن، جوان زندانی سیاسی علی شریعتی است؛ که به سبب انتقاد های آشکار به اسیدپاشی های سال های اخیر دستگیر و زندانی شده، و در حاضر در اعتصاب غذای نزدیک به دو ماه به سر می برد است. یا بقیه زندانیان سیاسی، که هر یک به دلائل پوچ و واهی در سیاه چال های این رژیم جانی، در دام دژخیمان جمهوری خودکامگان، با شرایط گاها سخت تر از آرش صادقی و علی شریعتی، و با لب های دوخته شده می باشند هستند. که فقط و فقط به خاطر برخوردار شدن از موهبات اسلام ناب محمدی، و به جهت مجاز بودن شان به انتقاد کردن، همینطور به دلیل زندگی کردن در جامعه آکنده از آزادی درون رژیم خونخوار آخوندی، در شکنجه گاه های این ددمنشان خون آشام به سر می برند. در مملکئی که هر یک از آحاد ملت، بسیار فارغ البال و آسوده از هر مشکلی، و در نهایت لذت بردن از زندگی زیر چتر حکومت مزدوران اهریمن، و کلّاش ترین موجودات هستی به زندگی خویش ادامه می دهند. چه اندازه آرامش و آسایش و عدم نگرانی، از هر چه که هستند و هر اندیشه ای که در سرشان هست وجود دارد؟ ” یا رب روا مدار، گدا معتبر شود*** گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود” !

محترم مومنی

مقاله قبلیترکیه درآتش تروریسم، ضعف های امنیتی ترکیه؛ فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی
مقاله بعدیحرکات درست بعدی در شطرنج سوریه چیست؟ بازی های درست شطرنج، مهمتر از عملیات نظامی کوبنده
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.