از زمانی که اهریمن در ایران حکومت می کند »! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
525

ای کاش در ایران، در سرزمینی قرار گرفته بر اقیانوسی از طلای سیاه و بسیاری دیگر از نعمت های طبیعی، و کهندیار نامداری که بهره مند از سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون می باشد. اکنون فقط فقر مالی داشتیم. ولی هیچگاه دچار فقر فکری و معنوی نبودیم و نمی شدیم!

هم میهنان گرامی، دوستان ارجمند، بدون تردید این رهی که بعضی از ما می رویم؛ فقط و فقط به « ترکستان » ختم خواهد شد!

شاید جوان ترها ندانند؛ ولی کسانی که هم مسن تر و هم آگاه تر به رویدادهای گوناگون « صد ساله » اخیر در کشور خود می باشند. می دانند که میهن شان در طول قرن ها و داشتن تاریخ مکتوب چند هزار ساله، چه نشیب و فرازهای متفاوتی را طی نموده؟ و به خصوص در قرن جاری، و به ویژه در جریان روی دادن « جنگ دوم جهانی » ، چگونه با تمهیدات مزورانه دو کشور انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی( روسیه ) در خطر تجزیه و تکه پاره شدن قرار گرفته بود؟!

در همان آغاز جنگ دوم جهانی، با آنکه پادشاه دور اندیش میهن مان اعلاحضرت همایونی « رضا شاه کبیر » اعلام بی طرفی ایران در آن جنگ را نموده بود؛ و نه جانب متفقین را گرفت و نه از متحدین حمایت کرد. ولی دو کشور از گروه متفقین ( روسیه و انگلستان ) به این موضوع توجهی نکردند؛ و ایران را اشغال نمودند !

اما متفقین ( آمریکا و انگلیس و روسیه و فرانسه و لهستان و چند کشور دیگر اروپائی ) ، برای مقابله با متحدین قدرت پرست و جنایتکار( دست اندر کاران پدید آوردن آن رویداد جهنمی مهیب و خانمانسوز « آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی » )، جهت مقابله با آن دو بیمار روانی، و پیش بردن مقاصد مبارزاتی خودشان علیه متحدین، نیاز فراوانی به استفاده گردن از سیستم « ترابری » ایران را داشتند. تا از طریق راه آهن سراسری کشور ما، بتوانند ملزومات جنگی خودشان را در اختیار داشته باشند. به همین خاطر کشور بی طرف ما را هم از شدائد آن رخداد قدرت پرستانه انباشتند!

متاسفانه در همان شرایط ناگوار، روس ها شمال ایران و انگلیسی ها نیز جنوب میهن ما را اشغال نمودند. تا ضمن استفاده کردن از امکانات سرزمین ما، مانند راه آهن سراسری ایران از شمال به جنوب و از شرق به غرب، بتوانند خوراک و پوشاک کافی برای نظامیان شان را، از طریق کشتی های مستقر در سواحل دریای مازندران و بندر بوشهر و بندر عباس در خلیج پارس بهره مند گردند!

از اواسط قرن جاری هم، کژ اندیشان و سود جویان خبیث و قدرت پرستان جهان، با طراحی و به اجرا گذاشتن نمایشنامه وقیحانه « تراژدی – درام » روی دادن انقلاب سیاه و شوم اسلامی آخوندی در ایرانزمین، میهن ما را به مشتی از نوکران و دست نشاندگان خودشان تقدیم نمودند. تا کشور ما و ملت آن را، طعمه دیوان و ددان باز مانده از اعراب بادیه نشین گردانند!

در این رابطه نیز تعداد زیادی از مردم کشورمان، ناگزیر به خارج شدن از خانه پدری و رها کردن مام میهن شان گشتند و از ایران گریختند!

بسیاری از آنها با رفتن به ممالک دیگر در دیار بیگانگان، اسیر غربت و اندوه فراوان گشتند؛ و از عدم حضورشان در میهن خویش دچار حزن و اندوه مضاعف نیز گردیدند!

هیچیک از ایراندوستان واقعی، هرگز نمی خواهند که از ارائه نمودن خدمتگزاری به مام میهن و هموطنان خویش محروم بمانند؛ و آنان را در چنین شرایط آزار دهنده ای تنها بگذارند و جلای وطن بکنند!

ولی متاسفانه، به دلايلی که همگی مان می دانیم؛ ناچار شده اند؛ که از همه دلبستگی های خود در کشورشان دل بکنند و دست بردارند؛ و ناخواسته راهی دیار غربت گردند!

اشغالگران ایران و غارت کنندگان دارائی های ملت ستمدیده آن، هر چه بر تعداد مهاجران افزوده شود؛ به همان نسبت سازشان کاملا کوک گشته و شادتر می شوند. چرا که می توانند، سهم آن ایرانی مهاجر و گریخته از خطرات حضور آخوندهای وحشی را هم غارت کنند؛ و بر دزدی های مداوم خویش بیفزایند!

به همین خاطر در رساندن هرگونه آزاری به مردم کشور ما ابائی ندارند و می کوشند؛ تا خود را به اهداف پلیدشان برسانند!

اما چون از گدائی و پستی به اینهمه ثروت و دارائی مفت رسیده اند. حرص و طمع شان افزون تر گشته، و با ایجاد نمودن محدودیت های بیشتر برای ملت ایران، بقیه را هم ترغیب به فرار از کشورشان نمایند. تا « عذر موجهی » برای چپاول اموال مردم غارت شده را داشته باشند!

به همین دلیل و به عناوین مختلف و بی اساس، جوانان دلیر و شجاع ما را دستگیر نموده و می کشند. تا کسانی که دچار رعب و وحشت از دست دادن عزیزان خویش می باشند. برای دور نمودن فرزندان شان از دست ضحاک زمانه، غم دوری از آنان را به جان بخرند؛ و آنها را به ممالک آزاد رهسپار کنند. تا خیال خویش را آسوده، و جلاد تبهکار زمانه را، از دسترسی به عزیزان شان ناکام سازند!

دلیل بیشتر در تنگنا قرار دادن ملتی، که در یکی از ثروتمندترین سرزمین های دنیا هستی یافته و زندگی می کنند. شگرد جدید سران خودکامه حاکمیت خونخوار آخوندی است. تا مردم ایران برای نجات دادن عزیزان شان، از گرفتار شدن به دست مزدوران جنایتکار خامنه ای جلاد، رنج فراق آنها را به جان بخرند؛ ولی جگر گوشه شان را، از خطر حتمی مرگ به دست دژخیمان حکومتی در امان بدارند!

تا کی باید این شقاوت ها را تحمل کرد و لب از لب نگشود؟ می دزدند، غارت می کنند و می کشند. اما غیر از تعداد معدودی از مصیبت دیدگان میهن اشغال شده ما، برای ستاندن حق شان از ستمگران بر نمی خیزند؛ و علیه اهریمنان حکومت آخوندی بر دیارشان به یک قیام ملی نمی پردازند!

در کشور اشغال شده تان، فرومایگانی حاکم هستند؛ که در قبل از شورش ننگین نا بخردان انقلاب پنجاه و هفت، یا در خانه های مردم « روضه خوانی » می کردند؛ و حد اکثر پانزده ریال از بانی روضه شان می گرفتند. و یا در امامزاده ها برای زوار نادان آن مکان های متعلق به بت پرستان مسلمان « زیارتنامه » می خواندند. تا گرفتار شدگان به « دگماتیسم » مذهبی، که به زیارت آن مکان های ساخته شده از سوی همین دروغ پردازان اهریمن تبار شیاد می رفتند. از زوار بی خرد و خرافه پرست زیارتگاه های دروغین، که متاسفانه تعدادشان در ایران حدود پنجاه هزار تخمین زده می شود. مردم را « سر کیسه » نموده و امورات شان را می گذراندند!

ولی اکنون به مدد صبر و تحمل غیر منطقی اسیران خود، که به میهن اهورائی و باستانی ایشان تجاوز کرده اند. میلیاردها تومان از دارائی های شما را می دزدند و به یغما می برند. اما شما همچنان، ضمن تنگناهای فراوانی که اینها برای تان پدید آورده و می آورند. حتی از تداوم اعتراضات خویش برای کشتار وحشیانه عزیزان تان به دست این اهریمنان جنایتکار، مصرانه در برابر ظالمان نمی ایستید؛ که با سرنگون کردن ستمگران از قدرت، آزادی و رفاه نسبی که قبل از این رویداد شوم داشتید را باز یابید. تا خود و عزیزان و خانواده تان را، از چنین مصیبت جانکاهی نجات بدهید!

آنانی که شما را در غم جانکاه از دست دادن جوانان دلیر ایرانزمین به ماتمی ماندگار و فراموش نشدنی مبتلا کرده اند. تا زمانی که سکوت غیر متعارف مردم زیر سلطه شان را مشاهده می نمایند. با سوء استفاده از این شرایط غم انگیز ملت ایران، بر شدائد خویش علیه مردم می افزایند!

متاسفانه آخوندها، تعداد زیادی از زنان و مردان به ظاهر ایرانی، ولی در حقیقت مزدوران رژیم اشغالگر تازی تبارشان را، چنان از مسیر هوشمندان و میهن پرستان واقعی منحرف ساخته اند؛ که این نابخردان و فریب خوردگان، با وقاحت بسیار در مشاغل خدمتگزاری به سران قدرت پرست حکومت ددمنش اسلامی، و همدستی با مزدوران ایشان می باشند؛ و در کمال بی شرمی، با افتخار از چنین حقارت و فرومایگی تاریخی خودشان دم می زنند؟!

تاسف بر انگیز است، که این خود فروختگان به حاکمیت شیاد آخوندی، چنان از داشتن وجدان آگاه دور افتاده اند. که در کسوت نوکران خامنه ای جلاد و همدستان مزور وی، به انجام دادن چنین خیانت بزرگ تاریخی علیه ایران و ایرانی مشغول هستند و به آن افتخار هم می کنند!

در چنین موقعیتی، چه وظیفه مهمی بر عهده مردم کشورمان، اعم از مرد و زن و پیر و جوان می باشد؟ البته نیاز به بیان نیست، که ایراندوستان واقعی و میهن پرستان حقیقی، چه در داخل و چه در بیرون از مرزهای سرزمین خویش حضور داشته باشند. پیوسته در صدد یافتن راهی صحیح برای رهانیدن خود و میهن شان، از استیلای تازی تباران جنایت پیشه و مزدوران اهریمن هستند؛ که در این رابطه، جان گرانبها و شیرین خودشان را نیز فدای تحقق یافتن این آرمان ملی می کنند!

اما برخی دیگر از ساکنان کشورمان، که ظاهرا ایرانی هم قلمداد می شوند. به جای همکاری با بقیه ایرانیان میهن پرست، و پاک سازی کشورشان از ننگ حضور آخوند و شیخ و ملا، یا در بورس فروشندگان ارزهای خارجی، مشغول پیگیری نرخ جدید پوند و دلار و یورو و …. می باشند؛ و یا اوقات ارزشمند خودشان را، در تماس گرفتن با برنامه های نه چندان جالب بعضی از رسانه های دیداری و شنیداری پارسی زبان خارج از ایران ( همدستان برونمرزی دشمنان ما ) تلف می نمایند؛ که جز به منافع مادی و بهره برداری مالی برای خودشان، به هیچ مورد دیگری بها نمی دهند و نمی پردازند!

به کسانی متوسل می شوند؛ که نه فقط از مشکلات درون میهن شان هیچ آگاهی ندارند؛ حتی از مسائل جاری در گستره کشوری که در آنجا زندگی می کنند نیز بی اطلاع می باشند!

آنانی که شما ایرانی های داخل کشور را، به چنین قهقرای بی تفاوتی نسبت به میهن تان سوق می دهند. از اینکه شما را در انواع صف های تهیه ملزومات زندگی تان مشغول نموده اند. منظور شان این است؛ تا خود پست فطرت و همدستان نا انسان تر از خودشان، بخش بزرگی از دارائی سرزمین ما را به حراج بگذارند؛ و توبره های شان را از پول های شما پر بکنند؛ و در زیباترین و خوش آب و هوا ترین باقیمانده این خطه زرخیز، برای سکونت خود و اهل و عیال شان، قصرها و کاخ های زیبا و گرانبها بسازند؛ و باز هم به ریش همگی ما بخندند!

آوخ آوخ که گرفتار اهریمن و فرزندان و همدستان او شده ایم؛ و هزاران افسوس که نمی دانیم؛ خودمان این بلای عظیم را بر سر خویش آوار کرده ایم؛ و بدتر از آن، همچنان در این بلاهت تاریخی سرگردان هستیم!

و یاران شیطان صفت و بدتر از خود آخوندها نیز، قسمت بزرگی از کهندیار شما را، ماوای ددان پست و دیوان وحشی و یاران بدتر از خودشان کرده اند و به ریش همگی ما می خندند!

آنهائی که از جیره خواران رژیم منحط و فرومایه اسلامی آخوندی بوده و هستند. هنوز به این مشغولیت شنیع و ضد ایرانی اشتغال دارند و در حال مکیدن شیره جان و هستی میهن شما می باشند. مرادم فقط نیروهای انتظامی و بسیج و سپاهی ایشان نیست. بلکه به آنانی اشاره می کنم؛ که برخی شان در کسوت نوکری آخوندهای اشغالگر، در سراسر این کره خاکی، رسانه های گروهی راه اندازی کرده اند. تا شما را از راه به بیراهه سوق بدهند؛ و نگذارند از بلائی که بر سرتان آورده می شود آگاه گردید. و یا در نقش کثیف جاسوسان « دو جانبه » ، هم در مزدوری آخوندهای سلطه گر می باشند. و هم برای قدرت های به اصطلاح بزرگ جهانی، پایه های کشورگشائی آنان را آماده سازند؛ تا از دو « توبره » بخورند و باز هم به ریش همگی ما بخندند!

گیرم که خلق را به طریقی فریفتی

با دست انتقام زمانه چه می کنی؟!

مقاله قبلینتیجه « برداشتن لقمه بزرگ تر از دهان »!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیقانون شکنی ها! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.