پرسشم این بود: چرا همه پاپانوئل ها سپید پوست هستند و همه حاجی فیروزها سیاه؟ چرا پاپانوئل به همه هدیه می دهد و حاجی فیروز به کمک دایره زنگی اش، می زند و می خواند و می رقصد؛ تا مردم شاد شوند و به او پولی بدهند؟ برای پاسخ دادن به این دو پرسش منطقی، یک لحظه نیز فکر نکردم. چون جواب شان کاملا مشخص و روشن است. دست کم برای خودم!
کسانی که پاپانوئل را طراحی نمودند؛ همان هائی بوده اند، که خودشان سپیدپوست آفریده شده اند. و از زمانی که به تجارت برده داری و برده فروشی پرداخته اند؛ سیاه چردگان را به نوکری و بردگی خویش درآورده اند؛ تا هرگاه که بخواهند از آنان بیگاری بکشند؛ و هر زمانی که بردگان قوی تر و چابک تر و جوان تری به دست آورند؛ قدیمی ها را به حراج بگذارند و به فروش برسانند!
اکنون که بخشی از پاسخ را می نویسم؛ در این فکرم، چرا این رنگین پوستان، در همه تاریخ با سکوت بیجا و تحمل غیر منطقی خویش، به این زورمداران و برده داران فرصت داده اند؛ که تا چنین رفتارهای ضدبشری را نسبت به ایشان اعمال بکنند؟ این ما هستیم که به دیگران فرصت زورمداری و انسان آزاری و اجرای بی عدالتی های اجتماعی را می دهیم. اگر چنین نبود؟ هیچ نیازی به داشتن حاجی فیروزهای سیه چرده نداشتیم. آنها خودشان با قرار دادن خویش در کسوت بلوز و شلوار و کلاه قرمز، صورت های دودمالیده سیه نموده، از جند هفته پیش از فرا رسیدن نوروز، با عنوان بسیار متشخص و کرامت آفرین ” پیک شادی ” به خیابان ها و کوچه های همشهری های خویش می روند؛ تا دلهای آنان را به شادمانی و شعف میهمان کنند!
اما، دلهای افسرده و چهره های غم انگیز خودشان را، در پشت قاب شادی آفرینی های تصنعی مخفی کرده اند؛ تا شاید مردمانی که در مسیر هنرنمائی های ” پیک شادی ” ، شاهد آفرینش های هنری آنان هستند؛ در ازای شادمانی که از آنها دریافت می کنند؛ سکه ای ناچیز را در پیاله حاجی فیروز محله شان بیندازند. و آقای ” پیک شادی ” هم ، بایستی که پیش از باز گشتن فرزند یا فرزندانش از مدرسه، با شتاب به خانه اش برگردد، و لباس های پیک شادی را از تن اش در بیاورد؛ و چهره مالامال از سیاهی اش را سپید گرداند. تا کسی بخصوص فرزندانش نفهمند؛ که حاجی فیروز محله ایشان پدر نیازمند آنها بوده است!
با پوزش از تمامی هم میهنان عزیزی، که هم اکنون در این اندیشه اند؛ که با پاسخی مطابق ایده و میل خودشان، به نگارنده این جملات معترض شوند و بگویند: ” این بخشی از فرهنگ دیرینه ما است ” پاسخ عرض می کنم؛ اگر چنین است؟ چرا هنگامی که غربی ها از عمونوروز شما الگوبرداری کردند و پاپانوئل دست و دلباز را جایگزین آن نمودند؛ به جای معترض شدن به آنان، اجازه دادید که فرهنگ دیرینه شما را بدزدند. و خودتان نیز با تقلید کردن از ” پیت سیاه ” غربی ها، که نوکر سیاه پوست ” سینت نیکولاس ” قدیس سپیدپوست اسپانیائی تبار بوده، الگوی حاجی فیروز سیاه پوست را، که کارش تقریبا شبیه نوعی از گدائی است به وجود آورده اید؟!
این یک ایراد فرهنگی بزرگ است. من ترجیح می دهم که حاجی فیروز نداشته باشیم و نبینم و از طریق وی شاد نگردم؛ تا هیچگاه شادمانی من، دلهای سیه چردگان دنیا را آزرده نسازد. تا فقیران جامعه مان یاد بگیرند، به جای ایفا نمودن نقش یک سیاه نوکرمآب و سفله، یا یک برده بی اعتبار و بدون ارزش معنوی، از ایجاد شادمانی های حقارت آفرین برای هم میهنان خودشان دست بردارند؛ و درعوض، با استفاده کردن از چند تکه وسایل ساده به ساختن عروسک های شاد و زیبا بپردازند؛ و با فروختن آنها به پدر و مادران کودکان جامعه، به آنها شادمانی را هدیه کنند؛ و از پدرو مادرشان دستمزد هنر ابتکاری خود را بطلبند!
شاید اینگونه، به مردمی که همه چیز را می بینند و با بی خیالی از کنار آن می گذرند؛ بیآموزند که به آنان به چشم گدایان جامعه ننگرند. و اعتبار و ارزش هم میهنان خودشان را گرامی بدارند.
محترم مومنی