وقتی که « دروغ آشکار دوازدهم فروردین ۱۳۵۷» (سخنان بی محتوا و هرگز عمل نشده ی سید روح الله الموسوی الخمینی!!! ، در بهشت زهرا)، که با مضمون متن زیر خطاب به مردم ایران، همچنین دولتمردان آن موقع کشورمان، شاید هم به دولت هائی که او را برای برپا نمودن انقلاب شوم اسلامی تعیین کرده بودند بیان گردید. مردم ایران چنان مسخ به وقوع پیوستن آن رویداد غیر قابل تصور شده بودند؛ که هیچگاه نمی توانستند تصور کنند. امام و رهبر و زعیم همام شان، نه به وعده هائی که در « نوفل لوشاتو » داده بود عمل خواهد کرد. و نه آنچه را که در بهشت زهرا مطرح ساخت : « …. من تو دهن این دولت می زنم؛ من دولت تعیین می کنم؛ من شما را به مقام انسانیت می رسانم؛ آب را مجانی می کنیم؛ برق را مجانی می کنیم؛ اتوبوس را مجانی می کنیم. آقای سرهنگ، شما نمی خواهی آقای خودت باشی؟»!!
چنین پیامی در آن برهه زمانی، و در غوغای شکل گرفتن انقلاب سیاه اسلامی در کشورمان، نزد شنوندگان ساده لوح آن، که این لاطائلات را به مانند « وحی منزل » تلقی می کردند. و آن را جملاتی برخاسته از صداقت یک نجات دهنده صادق بر شمردند. تا جائی که هدف های امید بخش خودشان را، در تحقق یافتن آن دروغ واضح تشخیص داده بودند. مردم از سخنان پوچ و انجام نشدنی خمینی جنایتکار، استنباطی از حقیقت را در حافظه ی خودشان به وجود آوردند؛ بر همین اساس نیز اعتماد کاذبی نسبت به او یافته بودند؛ که رونق یافتن و شکل گرفتن آرمان های شان را، در ذهن ایشان نهادینه می کرد!
مردم پس از شنیدن دروغ های به هم بافته شده خمینی فریبکار، جهت دادن فضای کامل و آماده به خویشتن و اسلام پناهانی مانند خودشان، از هرچه که در مملکت بزرگ و زیبا و ثروتمند و باستانی مان داشتیم در این مورد سرمایه گذاری کردند!
اما عوامل خودخواه حکومت اشغالگر اسلامی، به جای پرداختن به عملی کردن سخنان آن دروغپرداز شیاد و انتقامجو، جنگ هشت ساله میان ایران و عراق را به وجود آوردند. که می دانیم در طول آن، چه تعدادی از مردم ایران، به ویژه جوانان فریبخورده میهن مان، جان شیرین شان را در آن جنگ تحمیلی به دو ملت ایران و عراق از دست دادند؛ و دست اندرکاران رژیم جهنمی اسلامی، چه اندازه زیان های جبران نشدنی اقتصادی را بر ایران و ملت آن وارد آوردند؟ که بعدها با نقشه های ضد ایرانی شان، فقط و فقط به خاطر حفظ این حاکمیت مستبدانه و جنایتکارانه و کاملا بری از هرگونه منطق اجتماعی و سیاسی، بلاهای دیگری را نیز بر سر ما و میهن بی همانندمان آوردند؟!
بخش وسیعی از دریای کاسپین یا مازندران را، به روس های فرصت طلب فروختند. شاخاب = خلیج پارس را نیز، برای مدت نیم قرن(پنجاه سال !! ) به چینی ها واگذار کردند. خاک کشورمان را به امارات می فروشند، برق آن را به افغانستان، آب آن را به عراق، گاز اش را به ترکیه، و از همه بدتر و شرم آورتر، ناموس ایران را، به عرب های پایتخت امارات « دبی » و نیز مسافران عراقی و زوار امام هشتم شان می فروشند. پول و دارائی مردم کشور را هم، به لبنان و سوریه و یمن و فلسطینی ها و برخی از کشورهای آفریقائی تقدیم می کنند. آنگاه هر کدام از این اراجیف پردازان وقیح و حرفه ای، حتی رهبر بی خردشان هم، که در هر کجا راجع به هر موضوعی که سخن می گویند. به دروغ و به طور ظاهری، چنان از ایران و ایرانی دم می زنند. تا خود منفور و تازی تبار و اشغالگرشان را نیز به دیگران ایرانی های میهن پرست نشان بدهند و جا بزنند. اصولا آیا آخوند و ملا و رمال و هر فالگیر و دعانویس و سرکتاب باز کنی، کی و چگونه می توانند ایرانی قلمداد بشوند؟!
اینها از نظر میهن پرستان ایرانی، فقط اشغالگرانی دزد و وحشی و جنایتکار می باشند؛ که برای انتقامجوئی از پادشاه واقع بین و ایرانی نمونه و میهن پرست کشورمان اعلاحضرت رضا شاه بزرگ پهلوی اول، ننگ نوکری قدرت های بزرگ جهان مخصوصا ایالات متحده را به جان خریدند. تا با شوریدن بر حکومت فرزند خلف و میهن پرست وی، اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی، عقده هائی را که از ضد آخوند بودن پدر تاجدار و حقیقت نگر وی در دل داشتند. را بخوابانند و حکومت پادشاهی پهلوی را فرو بپاشند!
در فروپاشی یک حکومت، بنیان و قامت آن از پایه تکان می خورد؛ و با لرزشی که بر طول تا امتداد آن بر پیکره اش می افتد. با تکان تندی که بر آن وارد می گردد. اندام ظاهری آن فرو می پاشد و تخریب می گردد. اما از همان نوک ارتفاع اش تا پایه آن، اجزائی هستند که فرو می ریزند اما از بین نمی روند و باقی می مانند تا باری دیگر، با به وجود آمدن موقعیتی مقتضی، حکومت افتخار بر انگیزشان را برپا نمایند. اما در موقعیت سرنگون شدن یک حکومت، آن هم از نوع حاکمیت استبدادی ملاها در ایران، شرایط رسوائی و ندانم کاری و جنایت پیشگی زعمای امور در جای جای آن، به حدی واضح و آشکار است؛ که موجودیت ناکارآمد و غیر قابل تحمل بودن و بی خردی های مسؤلان آن در اندازه ای است؛ که مردم آن سرزمین، جز به سرنگونی چنان حاکمیتی نمی اندیشند؛ و رضایت شان زمانی تامین می شود. که کل موجودیت و قامت منحوس و پیکر زشت و پلید آن، چنان بلرزد و نابود گردد؛ که حتی یک سلول هم از پیکره ی بد نام آن زنده باقی نماند!
تخریب شدن کلیت نظام پوشالی جمهوری ننگین آخوندی در ایران آرمانی ملی است؛ که به زودی هم تحقق خواهد یافت. هر چه که ملاها و اعوان و انصارشان هم تلاش کنند. برقراری و ماندگاری این حکومت افعی پرور، دروغ آشکاری است؛ که همانند دروغ های اول انقلاب کثیف شان، که رهبر نخست حاکمیت منفور ایشان وعده می داد. پایدار نخواهد ماند؛ حتی سردمداران آن را هم، در کمال خواری و زبونی، از اوج عزت به حضیض ذلت خواهد افکند!
محترم مومنی