اجازه پوست اندازی به رژیم ملاها را نمی دهیم! محترم مومنی روحی

0
450

از آغاز حضور قهرمانانه بانو ویدا موحدی(دختر خیابان انقلاب) در یک چهار راه در همین خیابان، دستگیر شدن و آزاد گشتن ایشان، تابش نوری درخشان از تکرار این حرکت حق طلبانه توسط دیگر زنان دلیر ایرانزمین، و حمایت های مداوم مردان ایران از این ابتکار آزادیخواهانه، که در سراسر کشور جان گرفته و پیش می رود. سران مفلوک و بی خرد رژیم نیز، در نهایت نادانی، و وحشتی که این امر در همه وجودشان انداخته است. با محاصره کردن ابلهانه جعبه های برق در خیابان های شلوغ همه شهرهای مملکت، بر این پندار کاملا غلط اند؛ که با اینگونه روش های تمسخر آمیز می توانند؛ جلوی چنین اقدامات دادخواهانه از سوی مردم ایران، به ویژه زنان دلاور کشورمان را بگیرند. بدبخت ها نمی توانند درک کنند؛ وقتی که یک زن سالخورده عصا زنان، در حالی که یک روسری سپید را بر سر چوبی گذاشته و از آن بیرق آزادیخواهی را ساخته است؛ و همچنان خمیده از یک بلندی بالا می رود؛ تا که به رسائی اندیشه پر هیمنه و مبتکرانه خودش، صدای اعتراض هم جنسان جوان خویش را به گوش جهانیان برساند. نه فقط محاصره جعبه های برق، بلکه هیچ ترفند ابلهانه دیگری هم، که جهت جلوگیری کردن از این حرکت سراسری به کار بگیرند؛ بیهوده خواهد بود و کارساز نیست!
رهبر بی کفایت و رئيس جمهور حراف و نالایق، و همگی مقامات نابخرد این رژیم اشغالگر، به غلط و در کمال نادانی می پنداشتند؛ اکنون هم مانند زمان شروع انقلاب سیاه و شوم اسلامی شان، که مزدوران خود را به سوی زنان ایرانی در خیابان های کشور می فرستادند؛ که با توسری زدن به آنها روسری اجباری را بر بانوان و دوشیزگان ایرانی تحمیل نمایند. تا به ابد خواهند توانست، که این بخش بزرگ از جامعه را، خاموش و منفعل و بدون انجام دادن هیچ حرکت حق طلبانه ای، به سکوت کردن و خاموش ماندن وا بدارند؛ و آنان را به تحمل نمودن قوانین ضد بشری خود محکوم نمایند. اما اکنون که شاهد چنین نافرمانی مدنی مهمی از طرف زنان کشور هستند؛ و حمایت مردان جامعه از زنان میهن شان را نیز مشاهده می کنند. تقریبا فهمیده اند که دیگر: « این تو بمیری، از آن توبمیری » های پیشین نیست. و یک حرکت شجاعانه از سوی ملت همواره سرفراز کشورمان، در حال پایه گذاری براندازی کلیت این حکومت منفور و ضد بشری اسلامی در کشورشان هستند!
گیریم که چند زن قهرمان را هم به این بهانه دستگیر و زندانی کنند. با پشتیبانی گسترده ای که مردان جامعه از خواهران و همسران و دختران و حتی مادران خویش می کنند چه خواهند کرد؟ اکنون دیگر سال ۱۳۸۸ و فریب دادن مردم ساده انگار ایران نیست؛ که مزدوران دروغپردازشان به بهانه به حساب نیامدن آرای مردم در انتخابات، ایشان را به خیابان های کشور بکشانند؛ تا بتوانند با چنین ترفند موذیانه ای، رخت جدید « اصلاح طلبی و رجعت به دوران طلائی امام راحل شان را »، بر تن انقلاب کثیف و منفور اسلامی بپوشانند. و جان تازه ای به موجودیت بی رمق حکومت غیر انسانی خویش بدمند!
موجودیت یافتن گروه فرمایشی « اصلاح طلب » به خواست قدرت های غیر علنی درون حاکمیت آخوندی، از زمان ریاست شیخ مهدی کروبی بر مجلس شورای اسلامی، و حمایت سید خندان، آخوند محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق رژیم از اصلاح طلبان، و پیوستن چند تن از مقامات و نمایندگان مجلس آخوندی به این گروه معترض بر انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، با راهپیمائی های جناح موسوم به « سبز » به سرکردگی مهدی کروبی و میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، عکس ظاهر قضیه، هیچگونه ارتباطی به اصل موضوع(تقلب کردن سپاه پاسدارن در انتخابات مربوطه، و روی کار آوردن مهره ی خودشان محمود احمدی نژاد) نداشت. بلکه سوپاپ اطمینانی برای سنجش میزان درک مردم ایران از اتفاقاتی بود؛ که گروه های مخالف درون خود حاکمیت مستبد و غیر قانونی با همدیگر داشتند. و این شیادان قدرت پرست، با سوء استفاده از وضعیت عدم رضایت مردم از نتیجه آن انتخابات دروغین، کوشیدند که با ایجاد درگیری های ظاهری میان اصولگراها و اصلاح طلبان، جهت تقویت نمودن پایه های حکومت پلیدشان، کوشیدند که باز هم برای مدتی طولانی مردم را بر سر کار بگذارند؛ و با تراشیدن چنین فرصت ریاکارانه ای، پوست اندازی کنند و باری دیگر مردم ایران را به وجهی فریب بدهند؛ که دیگر هیچ امیدی برای ساقط شدن این رژیم جهنمی در کشورشان نداشته باشند!
اندیشه ای عبث را پی گرفته بودند؛ و مانند همیشه، از میزان میهن پرستی مردم ایرانزمین غافل بودند. که همه ملت ایران همان چند صد نفری که در نمازهای جمعه در کشور حضور می یابند نیستند. بلکه میلیون ها ایرانی راستین و میهن پرست، در هر لحظه و موقعیتی بر این آرمان می باشند؛ که با خیزش میلیونی خودشان، دستار و عبا و لباده و نعلین روضه خوان های حاکم را، از تن بی مقدارشان برکنند؛ ریش های کثیف شان در دست گرفته و اندام خوار گشته شان را بر روی زمین بکشانند؛ و با براندازی حاکمیت جنایتکارانه این روبهان ریاکار، کاخ ستم ایشان را فرو بریزند. تا مملکت اهورائی خویش را، از یوغ استثمار و استبداد رژیم پلید آخوندی نجات بدهند!
مردم به آشکارا می دانند؛ که اکنون به بهترین نحو ممکن زمان آن رسیده است؛ که با الهام گرفتن از خیزش عمومی و سراسری هم میهنان مان، که در دیماه جاری آغاز نمودند؛ و نیز با حرکت انقلابی زنان شجاع کشور در جهت گفتن یک « نه » جانانه به حجاب اجباری در میهن شان، رودخانه ای پر تلاطم از موج خیزش همگانی در کشور را به جریان بیندازند. تا به بلاهت پیشگان حکومت رو به زوال آخوندی نشان بدهند. که دست همگی شان برای ملت قهرمان ایران رو شده است. و مردم به پا خاسته کشور در این برهه کنونی از تاریخ کشورشان، فریب خوردگان ۵۷ نیستند؛ که به آسانی به همه سازی که آخوندهای دزد و جنایتکار در کشور ایشان می نوازند برقصند!
نگاهی اجمالی به رخدادهای پس از انقلاب نکبت اثر اسلامی در ایران، مشاهده جنابات گسترده رژیم و سود پرستی ها و بی عدالتی هائی که انجام داده و می دهند. فقط بخش کوچکی از بی کفایتی ها و ندانم کاری های ملاهای بی اعتبار و جانی و قدرت پرست در کشور است. ملت فهیم ایران به ماهیت پلید تک تک حکومتی ها پی برده اند؛ و بیش از این به این نامردمان اجازه نخواهند داد. که هر از چند گاهی، با پوست اندازی و تغییرات ظاهری در نحوه حکمرانی قرون وسطائی شان، باز هم کلاه گشاد دیگری را بر سر مردم بگذارند. و حاکمیت منفور و بی هویت خویش را ادامه بدهند!
حتی چنانچه وضعیت اقتصادی مردم و کشور را هم بهبود ببخشند(که کاری ناشدنی در شرایط کنونی است)؛ با موقعیت اسفناک سیاسی خویش، که در داخل و خارج از کشور برای خودشان پدید آورده اند چه خواهند کرد؟ جمعیت هشتاد و چهار میلیونی مردم ایران، با آنکه درصدی از ایشان، به سبب اشتباهات فراوان کارگزاران جمهوری ناکار آمد اسلامی، یا بی سواد مانده اند و یا معتاد و بیکار می باشند. به چنان بینش های اجتماعی و سیاسی دست یافته اند؛ که اگر آخوندهای بی خردی مانند خامنه ای و روحانی و بقیه این اشغالگران ضد ایرانی، در پی طراحی نمودن نوع جدیدی از یک جمهوری اسلامی دیگر هم که باشند؛ و بتوانند در این رهگذر، چهار پنج میلیون طرفدار بی خرد خودشان را فریب بدهند. هرگز نمی توانند نزدیک به هشتاد میلیون دیگر از قشر آگاه میهن مان را بفریبند. و به ابقای حاکمیت ابلهانه خود بکوشند!
چرا که اکنون، مردان و زنان جامعه در میهن مان، یکصدا و هم رای با یک هدف مشخص، جز به سرنگونی رژیم اهریمنی اسلامی نمی اندیشند؛ و تا زمانی که ایشان را از اوج به ذلت نکشانند از پای نخواهند ایستاد!

مقاله قبلیداریوش همایون: مقاله رشیدی مطلق به دستور شاه نوشته شد
مقاله بعدیدیوان عالی کشور جمهوری اسلامی حکم اعدام احمد رضا جلالی را تائید کرده است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.