اجازه نمی دهیم با آزاد کردن خانم ستوده، به ملت ایران انگ بلاهت بزنند!

0
163

 تردیدی نیست که آزاد شدن چهل و یک زندانی سیاسی، که خانم نسرین ستوده هم یکی از آنها می باشد؛ نه تنها ملت ایران، نه فقط فعالین دفاتر بین المللی حقوق بشر در جهان، بلکه بسیاری از مردم گیتی نیز، از رویداد این اتفاق شاد بشوند، و از رفتن این افراد به خانه های خویش خرسند باشند. اما اگر در میان ما کسانی هستند، که به عمق این عمل جمهوری نفاق افکن و جنایت پیشه اسلامی توجه ننموده اند؛ باید بدانند و حواس شان جمع باشد؛ که چرا اکنون؟ چرا حالا که سران این رژیم پلید و خونخوار، در بدترین شرایط دوران سلطه خویش بر مملکت باستانی و ملت شریف ایران هستند چنین موردی جنبه عملی به خودش بگیرد؟!

 بارها به این نکته اشاره کرده ام، که بر سر زبانها انداختن موضوع غیر انسانی و ضد بشری سنگسار شدن خانم سکینه محمدی اسکندری، که مدتی بس طولانی مورد توجه هم میهنان ایشان، و نیز بسیاری از دست اندرکاران مسائل حقوق بشری در جهان بود؛ و خیلی از کوشندگان دفاع از حقوق انسانهای بی پناه، برای رهائی او از اجرای چنین حکم وحشیانه ای تلاش می کردند؛ سرانجام موضوع به دست فراموشی سپرده شد و آبها از آسیاب افتاد. و زندانی شدن افرادی صاحب نام از میان وکلا ، هنرمندان ، سیاستمداران فعالین دانشجوئی و دیگر اقشار جامعه، جز وسیله ای برای مشغول نگه داشتن مردم ایران نبوده و نیست!

ما به خوبی بر چگونگی رنجهائی که این دسته از هم میهنان ما متحمل می شوند آگاهیم؛ اما به این حقیقت آشکار نیز بی توجه نیستیم، که سران نیرنگباز این جمهوری متحجر و رسوا، جهت ماندگاری خودشان بر اریکه قدرت، و دست درازی نمودن به دار و ندار ملت اسیر و دربند ایرانی، به هر کاری که بتوانند دست می زنند. برای آخوند جانی حکومتی، تفاوتی نمی کند که زندانی( به ویژه زندانی سیاسی) مرد باشد یا زن؟ مشهور باشد یا گمنام؟ بسیار فعال باشد یا کم کار؟ ثروتمند و سرشناس باشد یا تهی دست و ناشناس؟ اما برای این بدترین مردمان گیتی، بسیار متفاوت خواهد بود، که شهروندان سراسر خطه ی دلاور پرور ایرانزمین، ساده انگار باشند یا موشکاف و دقیق؟ بینش کافی برای تشخیص دادن حقایق داشته باشند یا بی تفاوت و کم توجه به مسائل باشند؟ به هر چه که دارند قانع باشند یا حق طلب؟ رویدادهای پیرامون ایشان، برایشان مهم باشد یا بی اهمیت؟ شریف و آزاد منش باشند یا زبون و نوکر صفت؟ دانا و فرهیخته باشند یا نادان و بلاهت پیشه؟!

چون آخوند مایل است به هر وسیله ای که بتواند، در جایگاهی که حق او نیست بماند؛ در سرزمینی که او لیاقت آن را ندارد زندگی بکند؛ از هوائی استشمام نماید که متعلق به مردمان نیکو سرشت پارسی است؛ حال آنکه چنین تازی تبارانی شایستگی این موهبت عظیم را ندارند که از هوای سرزمین کوروش بزرگ، امیر کبیر بی همتا، و رضاشاه کبیر میهن پرست تنفس نموده و در این دیار اهورائی زندگی نمایند. و دستیابی مادام العمر ایشان به نعمت هائی که بیشترشان جز در ایران در هیچ کجای دیگری از دنیا یافت نمی شوند؛ موجب گشته که تصور باطلی در ذهن تاریک و مغز مفلوک شان خانه بکند!

نزد خودشان می اندیشند، حال که پیه بی غیرتی بر تن رهبر معظم انقلاب توسط خودش مالیده شد( چندی پیش، شاید یک سال یا در چندین ماه گذشته، خامنه ای بسیار پر شور و با جذبه، در حضور اعضای کابینه دولت دهم، تشر آسا و حکمرانانه گفت، هر کس با آمریکا مذاکره کند یا قصد آن را داشته باشد بی غیرت است.)! راهی بجویند تا هم مردم دنیا و هم ملت ایران را به موضوعی که همیشه به آن علاقمندی نشان می دادند سرگرم کنند. تا بتوانند به راحتی و با آسودگی خیال، جام زهر اعتراف نمودن رهبری به بی غیرتی خودش را، در قالب بیان ادیبانه ” نرمش های قهرمانانه ” بنوشند و واقعا قهرمان مسابقه انتخاب بدترین، شرور ترین، بی خردترین، منفورترین، …ترین…….گردند. نیاز اصلی و اساسی ایشان، فریب دادن مردم به هر شکل و با هر روشی است!

بر همین اساس، نیاز داشتند که مطلوب ترین موضوع مورد علاقه مردم ایران، که همان آزاد شدن همه زندانیان سیاسی، به ویژه خانم نسرین ستوده است را برگزینند؛ و کار مزورانه خودشان را با استفاده نمودن از این موضوع مورد توجه مردم به انجام برسانند. تا آنجائی که از خبرهای مربوط به آزادی این عزیزان از شکنجه گاههای موهن حکومت اسلامی را از طریق رسانه های عمومی می بینیم و می شنویم؛ از لحظات خروج از زندان، تا رفتن این گرامیان به خانه های خود و نزد عزیزان ایشان، به گونه ای ثبت و ظبط گردیده؛ که گوئی از خیلی پیش تر، تمامی مقدمات کار چیده شده بوده است!

دیدن بوسیدن مادر و پسرش بعد از اینهمه دوری، می تواند یکی از زیباترین منظره ها باشد. تماشای تصویر در آغوش کشیدن مادر و دختر، پس از تحمل چند سال دوری و محرومیت از در کنار هم بودنهای دلنواز، منظره ای است که همیشه فرصت دیدن آن نیست. اما….. اما!

اما چرا سران ریاکار این حکومت فاشیستی جنایتکار، قبل از نیازشان به ابراز ” نرمش های قهرمانانه “، آزادسازی این عزیزان را انجام نداده اند؟ چرا از میان اینهمه زندانیان سیاسی، قرعه آزادی فقط به نام 41 نفر از ایشان اصابت کرده است؟ اما چرا موقع رساندن این خبر به بیرون از زندان، و خارج از کشور، در میان همه نامهای این چهل و یک تن از هم میهنان عزیز ما، نام خانم نسرین ستوده را در بالای بقیه اسمها گذاشته اند؟ بدیهی است که این بانوی فداکار و میهن پرست ایرانی، که با دلاوری بسیار به دفاع از موکلان سیاسی خویش می پرداخت؛ بیش از همه ما می داند، با آنکه آزادی ایشان و آن چهل تن دیگر می بایست خیلی وقت پیش صورت تحقق می یافت؛ به وقوع پیوستن آن در چنین موقعیتی، ریشه در خاک سیاست دارد و صرفا رهائی این چهل و یک نفر مورد نظر این ددمنشان فرصت طلب نمی باشد!

با اظهار شادمانی از آزاد شدن همگی این عزیزان از حصار زندان آخوندهای ناانسان، به همگی مسؤلان بی کفایت این رژیم خون آشام یادآور می شوم، که در پندارهای پوچ شان نگنجانند، که با چنین عملی که وظیفه شان بوده انجام بدهند؛ به تحمیق مردم ایران دست زده و با انجام دادن این نقشه دغلکارانه، باز هم از ساده انگاری های ملت شریف ایران بهره برداری نمایند!

آن وقتی که به حقارت اکنون نبودند و چهارنعل می تاختند؛ دست به خیانت آلوده شان نزد ملت شریف ایران رو بود. حالا که حقیرتر از همیشه شده اند، و در چهاردیواری ” چه کنم چه کنم ” محصورند و سرشان را به این در و آن دیوار می کوبند؛ فراموش نکنند، ملت نجیب ایران، جز بردباری و استقامت در برابر بیداد این ظالمان، هیچ نقطه ضعف دیگری ندارند. که این را هم به مدد عشق به ایران و حفظ کیان تبار پارسی و آریائی خویش، به مثبت ترین نقطه موجودیت خویش و میهن بلندآوازه شان بدل خواهند کرد!

تابستان 2572 آریائی هنلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیروحانی دستور بازپس گیری تمام شکایت های دولت از رسانه ها را صادر کرد
مقاله بعدیایران: 25 سال پس از اعدام های 1367 هنوز اثری از عدالت نیست
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.