اجازه ندهیم که سرانجام غربی ها با پنبه سرمان را ببرند!

0
159

از حمله اعراب به ایران(عمر ابن الخطاب) که لطمات آن را هنوز که هنوز است در سراسر میهن مان داریم؛ و از این بابت بسیار سرافکنده هستیم؛ هزار و چهارصد سال و اندی می گذرد. از آن موقعی که ” ری ” (تهران سابق که روستای بزرگ و آبادی بود) ، نماینده حکومت اسلامی عصر حجری، در زمان حاکمیت خلیفه چهارم مسلمین(علی ابن ابیطالب) اشغال کرده بود؛ و به عنوان والی شهر ری در آنجا حکومت می نمود؛ باز هم چهارده قرن گذشته است. و نیز از دوران ششصد ساله حاکمیت بنی امیه و بنی عباس در ایران، نزدیک به هشتصد سال می گذرد. اما از نظرتنگی کشورهائی، که همواره چشم طمع به ایران را داشته اند؛ و در حسرت استیلای بر آن به سر برده اند؛ حدود پانصد سال گذشته است. اما سران این ممالک، همچنان حیله گرانه، اندیشه های پلیدشان را در سر داشته و دارند و به آن ادامه هم می دهند!

با این تفاوت، که امویان و عباسیان، با همت سلحشوران ایرانی تار و مار شدند و از ایران گریختند. ولی کشورهائی که از انتهای حکومت زندیه و ابتدای حکومت قاجاریه در ایران، همواره در آرزوی دستیابی به سرزمین باستانی ما بوده اند؛ و همچنان نیز با پیمودن همان راه چند قرن پیش، در صدد تحقق بخشیدن به آرمان پلید دیرینه شان می باشند. که شوربختانه و در کمال تأسف، با برنامه ریزی های حیله گرانه قدرت های بزرگ در جهان، که برای رساندن خویش به هدف خبیث شان می کوشند؛ و نیز با بی مسؤلیت بودن سردمداران رژیم آخوندی در ایران، خطر بزرگ تجزیه شدن ایران، نمی تواند زیاد دور از ذهن باشد؛ باید این احساس خطر را جدی گرفت. تا شاید در این رهگذر، و با همت مردمان غیرتمند ایران، کاخ ظلم و ستم دشمن داخلی را ویران ساخت؛ و امید دشمنان خارجی، برای کشورگشائی های خویش، قصد چپاول نمودن ایران را دارند ناامید ساخت !

مهم ترین ممالکی که چشمداشت تسخیر ایران، یا دست کم تأثیر گذاری بر روی حاکمیت کشور ما، جهت سودرسانی به خودشان را همواره در سر می پروراندند؛ و هنوز هم با نیرنگ هائی که به کار می برند، مشخص است که همچنان بر همان ایده ایستاده اند. بریتانیای کبیر و روسیه تزاری بودند و هستند؛ و اگر حاکمیت ننگین اسلامی جانش گرفته نشود، باز هم بر همان رویه خواهند بود!

غیر از این دو کشور مستعمره جو، آمریکا هم که سابقه اکتشاف آن میان شش تا هفت قرن بیشتر نیست؛ ولی در این مقوله، او نیز تمایل زیادتری نسبت به انگلیسی ها و روسها را دارد. بیش از آنها برای به ثمر رساندن چنین آرمان شومی فعالیت دارد!

همه می دانیم که برای منقرض کردن سلسله پادشاهی پهلوی، و روی کار آوردن حکومت آخوندی در ایران، سیاستمداران آمریکائی سالیان درازی را مصروف چنین جا به جائی شرم آوری کرده اند. آنها ابتدا با گماردن جمهوری ننگین اسلامی، به عنوان حاکمیت جدید در ایران، تبانی های فراوانی را با سران این رژیم نموده اند. اما هرگز در اندیشه آن نبوده اند؛ که آخوندها فقط تا رساندن خودشان به ریاست در ایران، با آنها همکاری خواهند نمود. اما وقتی که با جبهه گیری های خمینی و بقیه مسؤلان این حکومت مواجه شدند؛ آمال پیشین خودشان، در باب تسلط کامل بر ایران، و جلو زدن از انگلیسی ها و روسها، در مسابقه استیلا بر میهن ما را از دست رفته تشخیص دادند. دست اندر کار توطئه های تازه تری شدند!

از حدود یازده سال پیش، که فعالیت های پنهانی آخوندها، جهت دستیابی رژیم شان به انرژی هسته ای، نزد همگی شان لو رفته است؛ در رابطه با ادامه تئوری های گذشته، این امر را بهترین دلیل استوار دانستند؛ که به دست غربی های سلطه طلب، بخصوص آمریکا افتاده بود. که با بهره برداری از تخلفات بین المللی آخوندها، آرزوی قدیمی شان را، تا رساندن خویش به هدفی که داشتند دوباره پیگیری بکنند!

شاهد هستیم که در طول این یازده سال، به بهانه انجام شدن مذاکرات 1+5 با جمهوری اشغالگر اسلامی، تا کنون چندین بار این نشست های سوری و بی خاصیت برای ملت ایران، پی گرفته شده است. اما هرگز در این اندیشه نبوده ایم، که چرا اینهمه سال باید اینهمه وقت برای این امر اختصاص داده بشود؟!

آنهائی که بیست سال تمام، برای براندازی حکومت پهلوی در ایران نقشه کشیدند؛ و بالاخره آن را به انجام رسانیدند. برای شان مهم نبود، که جهت تحقق بخشیدن به آرمان دیرینه ی خودشان، یازده سال دیگر هم فعالیت داشته باشند؛ تا جائی که سرانجام آرام آرام، گلوی سران قدرت پرست جمهوری فناتیک و نالایق اسلامی را، درون پنجه های سیاسی و تحمیلی خویش چنان فشردند؛ که گوئی آنها را به مرگ گرفته اند؛ تا که به تب رضایت بدهند!

با آنکه آرزوی ملت آزادیخواه ایران، رهائی میهن شان از یوغ استبداد آخوندهاست؛ اما چنانچه فشرده شدن گلوی این نابکاران، به امری منتهی گردد که هرگز ما را خوش نخواهد آمد؛ شایسته است که هرچه زودتر، جلوی این اتفاق شوم را بگیریم. به آخوندها اجازه ندهیم، که به خاطر زبونی خودشان، به یک توافق ایران برباد ده با آمریکا رضایت بدهند!

از اینرو، بر عهده تمامی شخصیت ها و افراد مسؤلی از اپوزیسیون های داخل و خارج از ایران است؛ که به هیچوجه این مورد ننگ آمیز را سرسری نگیرند. و آنچه را که تا کنون ندا می دادند را به منصه ظهور برسانند. چون که به قول شاعر: ” به عمل کار برآید، به سخندانی نیست”!

محترم مومنی

مقاله قبلیتصاویری از استاد شجریان در همایش بین‌المللی حافظ
مقاله بعدیبرنامه نظارت دستگیری خودسرانه خانم نرگس محمدی را به شدت محکوم می کند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.