ماهنامه نامۀ مردم؛ مهر ۱۳۲۵
قرنها پیش، بشر میپنداشته است که «اتم» وجود دارد. ولی تصورات بشر قرون پیشین نمیتوانسته است در این زمینه، نظیر معلومات امروزیش باشد. امروز ترقی زندگی اجتماعی و علوم و ابزار کار به بشر امکان پی بردن به کنه این راز عظیم و بسیاری از رموز دیگر را داده است. در روزگار گذشته که بساط زندگی محدود و بالنتیجه دایرۀ علوم تنگتر بود، بشر، بیشتر به تصورات و تتبعات نظری میپرداخت. این تصورات و تتبعات هر چه که از لحاظ علمی فقیر و کم ارزش باشند از این جهت قابل توجهاند که زمینۀ علوم امروز بشمار میروند. بنابراین بهتر است که نقطۀ آغاز بحث خود را از آن زمان انتخاب نماییم.
در آثار و نوشتههای سانسکریت که گویا متعلق به قبل از ۲۵۰۰ سال پیش میباشند، مذکور است که یکی از شاگردان بودا به نام «کانادا»(۱) موسس فلسفۀ «نیاگا»(۲) نظریهای درباره اتم داشت. دیگری از فلاسفۀ هند قدیم دنیا را مرکب از پنج اتم زمین و هوا (باد) و آب و آتش و اثیر میپنداشت و نیز فیلسوف دیگری شعور انسانی را اتم ششم نامیده است.
شاید این نظریه صحیح باشد که تئوری اتم نخست در هند قدیم به وجود آمده و سپس به یونان منتقل گردیده و توسعه یافته است. یک محقق انگلیسی بنام «ری»(۳) و یک عالم آلمانی به نام «مولر»(۴) که در زبان سانسکریت تبحر دارند و هم چنین گروهی از یونانشناسان، پشتیبان این نظریه هستند.
لیکن نکتۀ مسلم آنست که یونانیها نخستین طایفهای از اقوام گیتی بودند که به خصوص در مسالۀ اتم، با دقت بیشتری به تفکر پرداختند. فیلسوف یونانی «لئوسی پوس»(۵) ملطی در این کار پیشقدم بود و شاگرد او دموکریتوس(۶) از مردم تراکیه دنبالۀ کار استاد را گرفت و شهرت بیشتری به چنگ آورد.
در اینجا باید متذکر شد که در فلسفۀ فیثاغورث که در قرن ششم قبل از میلاد میزیسته است برای اولین بار از انفصال و ناپیوستگی ماده سخن رفت. لیکن فیثاغورث عقاید خود را به رشتۀ تحریر در نیاورد و فقط پیروان مکتب او در قرن چهارم قبل از میلاد گفتههایش را که سینه به سینه منتقل شده بود، به کتابت در آوردند. بنیاد مکتب لئوسی پوس سابقالذکر در قرن پنجم قبل از میلاد نهاد شد و بنابراین باید وی را نخستین یونانی تحقیق کنندۀ درباره اتم پنداشت.
مطمئنترین منابعی که دربارۀ نظریات اتمی مکتب فیثاغورث در دسترس است کتابهای افلاطون و ارسطو و نوشتههای دیوژن لائرسیوس(۷) و ستوبائوس(۸) میباشد. به موجب این منابع، پیروان مکتب فیثاغورث میپنداشتند که جهان، مادۀ فاقد حیات، متراکم، کروی شکل و ساکنی بوده است که اجزاء مشخصهای نداشته.
پس از روزگاری دراز سکون و بیجنبشی، «خلاء» یعنی هوای بیانتهای خارجی، داخل آسمان شد. چنانکه گویی آسمان نفس کشیده باشد. نتیجۀ این «تنفس جهانی» یک نوع «افتراق و محدودیت اشیاء» شد یعنی مادۀ همجنس دستخوش یک جدایی گردید و به «عناصر» مختلف تبدیل یافت. این قطعات نیز به نوبۀ خود از ذرات بسیار کوچکی تشکیل گردیده بودند که آنها را به نام «موناد» میخواندند. موناد در اصطلاح پیروان فیثاغورث، همان «اتم» مکتب لئوسی پوس بود.
آناکزاگوراس(۹) فیلسوف دیگر یونانی برای این قطعات، خواص هندسی یعنی شکل و شماره قائل بود. فیلولائوس(۱۰) هندسهدان و ستارهشناس مشهور یونان نیز برای این قطعات خواص شیمیایی قائل نبود و به هر کدام شکل و شمارهای میداد مثلا میگفت «عنصر خاک» مکعب و آتش هرمی شکل و اثیر دوازده سطحی، که هر سطح آن پنج ضلعی منظم است میباشند.
چندی بعد این نظریه تکمیل شد. هوا به صورت عنصری هشت سطحی و آب به شکل گیجکنندۀ یک بیست سطحی منظم که هر سطحی، یک سه ضلعی میباشد درآمدند. اپیکور(۱۱) فیلسوف دیگر یونانی عقیده داشت که اتم به اشکال گوناگون میباشد مثلا اتم روح گرد و نرم و اتمهای دیگر خشن یا شاخه شاخهای هستند. او میگفت که این اتمها هرگز آفریده نشدهاند و هرگز هم نابود نخواهند شد.
***
قریب دو هزار سال، معلومات بشری دربارۀ اتم، در همین حدود متوقف مانده بود. دکارت(۱۲) و گاسندی(۱۳) دانشمندان قرن شانزده بعد از میلاد نیز پایۀ نظریات خود را روی عقاید فلاسفه یونان قدیم، دموکریت و اپیکور گذاشته بودند.
دورۀ جدید مطالعات دربارۀ اتم از زمان نیوتن(۱۴) آغاز میشود. او قانون حرکت کلیۀ اجسام، از اتم گرفته تا کرات سماوی را، وضع کرد. پس از او جون دالتن(۱۵) (۱۸۴۴-۱۷۷۶) انگلیسی که در روزگار خود مردی گمنام و آموزگار ریاضیات بود، در سال ۱۸۰۸ تئوری علمی اتم را بوجود آورد و برای اتم وزن معین کرد و هیدرژن را سبکتر از همه یافت. دیمیتری مندلیف(۱۶) عالم عالیمقام روسی (۱۹۰۷-۱۸۳۴) جدول دورهای اتمی را که به نام خودش معروف است به دست آورد. اگرچه عناصری که در آن زمان شناخته میشدند کم بودند، مندلیف در جدول خویش محل همۀ ۹۲ عنصر را با وزن آنها تعیین نمود، سرجوزف. جی. تامسون(۱۷) انگلیسی وجود الکترون را کشف کرد. سرجیمس چادویک(۱۸) انگلیسی که هنوز زنده است و در مطالعات مربوط به بمب اتمی شرکت داشته، در سال ۱۹۳۲ به وجود نوترون یعنی قسمتی از اتم که از لحاظ الکتریکی نه مثبت و نه منفی بلکه خنثی است پی برد.
دانشمند دانمارکی «بور»(۱۹) با استفاده از «تنوری کوانتوم»(۲۰) که به وسیلۀ ماکس پلانک(۲۱) آلمانی اظهار شده و مبنی بر ناپیوسته بودن تشعشع میباشد، با استفاده از تئوری مزبور، قانون حرکت الکترونها را در دور هستۀ مرکزی کشف نمود. در اثر مطالعات این دانشمندان بود که راز اتم آشکار گردید و اطلاعات امروزی ما دربارۀ اولین سنگ بنای عالم وجود به دست آمد.
اتم چیست؟
آتم ترکیب شده است از یک هستۀ سنگین و متراکم که گرداگردش را الکترونها فرا گرفتهاند. اگر فرض کنیم که هستۀ مرکزی اتم به بزرگی کرۀ ارض است فاصلۀ میان آن و دورترین الکترونی که گردش میچرخد، یکصد و پنجاه برابر فاصله زمین تا کرۀ ماه میشود، اما اندازۀ واقعی هستۀ مرکزی اتم چیست؟ تقریبا ۰/۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ سانتیمتر. قطر فضای اطراف هستۀ مرکز که از الکترونها پر شده است تقریبا ۰/۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ سانتیمتر میباشد.
مقدار الکترونها، بسته به میزان بار الکتریکی هستۀ مرکزی میباشد. خود هستۀ مرکزی نیز ترکیب شده است از اجزایی که پروتون و نوترون(۲۲) نام دارند.
اختلاف نوع عناصر ۹۲ گانهای که در طبیعت یافت میشود مربوط به کمی یا زیادی مقدار الکترونی است که گرداگرد هستۀ مرکزی میچرخند و سبکترین اتمها، اتم هیدروژن است که فقط یک الکترون دارد و سنگینترین آنها اتم اورانیوم با ۹۲ الکترون میباشد. هستۀ مرکزی اتم اورانیوم از ۹۲ پروتون (قطعات حامل بار مثبت) و ۱۴۶ نوترون (قطعاتی که از لحاظ الکتریکی خنثی هستند) ترکیب یافته. موجودیت این دستگاه منظم به وسیلۀ نیروی شگفت و عظیمی حفظ میشود. اگر انتظام دستگاه بر هم خورد، این نیروی عظیم آزاد خواهد شد. یعنی به صورت انرژی در خواهد آمد.
این مساله که اتم یعنی ماده، ممکن است تبدیل به انرژی شود در اول قرن حاضر به وسیلۀ آلبرت اینشتین(۲۳) به صورت فرمول مشهور «انرژی مساوی است به ماده ضرب در مربع سرعت نور» (E=mc2) اظهار شد.
اینشتین میگوید و با فرمولهای ریاضی ثابت میکند که یک جسم در حال حرکت انرژی بیشتری دارد. پس در واقع جرم متراکم جسم متحرک، مجموع جرم جسم در حال سکون، به اضافۀ انرژی موجود در آن میباشد. اگر سرعت جسم افزایش یابد انرژی آن هم زیادتر خواهد شد. شکافته شدن اتم و بمب اتمی ثابت کرد که این نظریه صحیح است و ماده یعنی اتم، تبدیل به انرژی میشود.
برای اولین بار در سال ۱۸۶۹ رهایی انرژی از ماده مشاهده شد. هانری بکرل(۲۴) خاصیت رادیوآکتیویته را کشف کرد. اما اولین بار که انسان خواست مصنوعا در دستگاه اتم دست ببرد، هنگامی بود که عالم بزرگ انگلیسی روتر فورد(۲۵) چند اتم ازت را مبدل به اکسیژن کرد. لیکن این مرد، که برای اولین مرتبه هستۀ مرکزی اتم را نیز کشف نمود موفق نشد که از این استحاله، نیرویی به دست آورد. در سال ۱۹۳۴ فردریک و ایرن ژولیو کوری(۲۶) فرانسوی موفق شدند که آلومینیوم و مانیزیوم را مصنوعا دارای خاصیت رادیوآکتیویته کنند و همین ایجاد خاصیت رادیوآکتیویتۀ مصنوعی است که نقش عمده را در مکانیسم بمب اتمی به عهده دارد. یک فیزیکدان ایتالیایی به نام انریکوفرمی(۲۷) در همین زمان مشغول بمباران کردن کلیۀ عناصر به وسیلۀ نوترون بود و همین بمباران به وسیلۀ نوترونها، به شکافتن اتم منجر گردید. یک عالم آلمانی به نام اتوهاهن(۲۸) در سال ۱۹۳۸ مشغول تکرار تجربیات فیزیکی یکی از همکاران اطریشی خود به نام لیزه مایتنر(۲۹) بود و از راه بمباران کردن اورانیوم به وسیلۀ نوترون، عنصر تازهای را که از اورانیوم سبکتر است و به نام باریوم نامیده میشود به دست آورد. اما خود او به این مساله به هیچ وجه پی نبرد و پنداشت که فقط تغییر مختصری در اورانیوم حاصل شده و تنها رسالۀ محقری در این زمینه منتشر کرد. لیزه مایتنر سابقالذکر یک زن یهودی آلمانی بود که از دست گشتاپو فرار نموده و به دانمارک مهاجرت کرده بود. این زن هنگامی که رسالۀ هاهن را به دست آورد و مطالعه کرد نتیجه گرفت که عنصر جدید یعنی باریوم از شکافته شدن اتم اورانیوم به دست آمده است و در واقع این اتم اورانیوم است که به دو حصۀ مساوی تقسیم شده است. این خانم دانشمند نظریۀ خود را با یکی از علمای دانمارک به نام «نیلز بوهر» در میان نهاد. بوهر پس از چندی عازم امریکا شد و به متخصصین امریکایی این کشف خانم مایتنر را عرضه داشت آنها نیز با تجربیات لابراتواری دریافتند که حدس خانم مایتنر صحیح بوده است. به این طریق سنگینترین عناصر یعنی اورانیوم، شکسته شده و راه آسانی جهت به دست آوردن انرژی عظیم مخفی در ذره به دست آمد. تا آن زمان لازم بود که برای به دست آوردن انرژی حاصل از شکستن یک اتم، انرژی بسیار زیادتری بکار برده شود اما از این راه یک الکترون ولت برای بدست آوردن ۲۰۰/۰۰۰/۰۰۰ الکترون ولت کفایت میکرد.
هنگامی که یک نوترون وارد اتم اورانیوم میشود چنانکه قبلا هم اشاره کردیم انتظام این دستگاه را بهم زده و سبب شکافته شدن آن میگردد. اتم اورانیوم دو نیم میشود که یک نیم آن به باریوم و دیگری به کریپتون تبدیل مییابد. این دو عنصر جدید بسیار ناپایدار و به طور مصنوعی رادیوآکتیو میباشند. اشعۀ «گاما» و «بتا» از آنها خارج میشود و در عین حالیکه تبدیل به انرژی میشوند نوترونهای جدیدی از خود بیرون میریزند. اگر سرعت این نوترونها را به وسیله آب سنگین یا گرافیت یا پارافین کم نماییم، سبب شکافته شدن اتمهای جدید اورانیوم خواهند شد و مجموعۀ این شکافته شدنها و رهایی انرژی، نیروی بسیار عظیم و بهتآوری ایجاد مینماید. خلاصه اینکه یک تغییر کمی از لحاظ نوترونها، ناگهان تبدیل به یک تغییر کیفی یعنی تبدیل ماده به انرژی میشود.
لازم است گفته شود که در اورانیوم دو نوع اتم وجود دارد. نوع اول که ۹۲ پروتون به اضافۀ ۱۴۶ نوترون دارد به نام (او-۲۳۸) خوانده میشود. نوع دوم که صاحب ۹۲ پروتون بعلاوۀ ۱۴۳ نوترون میباشد به (او-۲۳۵) موسوم گردیده است. اگر نوترونی به نوع اول اضافه کنیم در اتم آن جذب میشود و فقط اضافه کردن نوترون به نوع دوم است که سبب شکسته شدن اتم میگردد. نسبت این دو نوع اتم در اورانیوم مساوی نیست و (او- ۲۳۸) یکصد و چهل برابر (او-۲۳۵) میباشد. در شکافته شدن یک مقدار کم (او-۲۳۵) سلسلۀ عکسالعمل قوی ایجاد نمیشود و اگر هم با مرارت مقدار قابل ملاحظۀ (او-۲۳۵) تهیه شود این خطر وجود دارد که هر لحظه یک نوترون داخل یکی از اتمها شود.
راه دیگری که برای شکافتن اتم وجود دارد استعمال پلوتونیم بجای (او-۲۳۵) میباشد. پلوتونیوم از این راه به دست میآید که اورانیوم معمولی (یک او- ۲۳۵ و ۱۴۰ او-۲۳۸) را با نوترون بمباران میکنند، نوترونهای حاصله از این شکسته شدن (او-۲۳۸) جذب میشود و عنصر جدید و ناپایدار پنتونیوم حاصل میگردد که به زودی به پلوتونیوم تبدیل مییابد.
این بود خلاصهای از اطلاعات مربوط به اتم و انفجار آن.
***
روز پنجم ماه اوت سال ۱۹۴۵، اولین بمب اتمی بر فراز شهر هیروشیما ترکید. فردای آن روز ترومن رییسجمهور امریکا اعلامیهای منتشر کرد و در طی آن خلاصهای از مشخصات بمب را توضیح داد. چند روز بعد بمب اتمی دیگری که به قرار اظهار مقامات امریکایی، با بمب اول تفاوت داشته است، شهر «ناگازاکی» را هدف خویش قرار داد.
ترکیدن بمب اتمی مصادف بود با پایان جنگ در خاور آسیا و نیز مقارن دورانی بود که حس توسعهطلبی در محافل سرمایهداری امریکا رو به افزایش نهاده و مخصوصا با مرگ روزولت و روی کار آمدن ترومن و دستۀ او، این حس تقویت یافت. انفجار بمب، برای تقویت سیاست «ترک همکاری» و تعقیب راه و رسمی که با دوستی بینالمللی مغایرت دارد نقطۀ آغاز خوبی بشمار میرفت.
فوری این ادعا و گزافه رواج پیدا کرد که ژاپن در اثر ترکیدن این بمب از پای در آمد. مقصود از این تبلیغات این بود که در مرحلۀ اول نقش قطعی و بسیار موثر سپاهیان سرخ در نبرد با امپریالیسم ژاپن را تضعیف نمایند و در مرحلۀ دوم هیبت نیروی بمبی را که «در انحصار» بلوک آنگلوساکسن بود چند برابر کرده، تثبیت نمایند و آن را پشتیبان هرگونه تمایلات آتی خویش قرار دهند.
شکی نیست که ژاپن در آستانۀ شکست ایستاده بود و ورود شوری به جنگ، که به موجب تصمیمات پوتسدام انجام گرفت و آخرین امید میلیتاریستهای ژاپن را به نومیدی مبدل ساخت، عامل اصلی و کلی تسلیم ژاپن بود. ادعای اینکه بمب، ژاپن را به زانو در آورد در عین حالیکه خون هزاران هزار فرزندان تودۀ بشری و میلیونها ساعت کار زحمتکشان و محرومیتهای سلیان دراز مردم را ناچیز میانگاشت به دار و دستۀ نظامی ژاپن نیز عذر و بهانهای برای شکست میداد. آنها که در اظهارنظرهای نظامی صاحب صلاحیت بودند، فوری به تکذیب این ادعا برخاستند. مثلا ژنرال «شنو» Chenauld امریکایی که نیروی هوایی چین را ایجاد کرد اظهار داشت که «ورود اتحاد شوروی در جنگ بر علیه ژاپن عامل قطعی نزدیک شدن روز پیروزی ما گردید. کاملا واضح است که بدون بمب اتمی هم ژاپن مضمحل میشد. ورود شوروی به جنگ و سرعت پیشروی سپاهیان سرخ که عمل محاصرۀ جزایر ژاپن را با استادی انجام داد، کشور اخیر را به زانو در آورد.»
محافل ارتجاعی آنگلوساکسون که با کمال نگرانی شاهد روابط صمیمانۀ تودههای جهان، در زمان جنگ بودند فوری درصدد برآمدند که با راه انداختن سر و صدا دربارۀ بمب اتمی، در احساسات مردم کشورهای خود راه یابند و به نیروی تبلیغات تعصبانگیز و ذکر اینکه با وجود بمب اتمی آنگلوساکسنها صاحب قدرت مطلق در دنیا میباشند، تودۀ مردم را از راه همکاری بینالمللی منحرف نمایند و برای تامین آمال تجاوزکارانۀ خود، زمینۀ مناسبی در داخل کشور خویش ایجاد نمایند.
واضح است که در این زمینه مانند دیگر موقعیتهای مخل صلح جهانی و منافی با آرمان ترقیخواهی، روزنامههای «هرست» و «مک کورمیک» در امریکا و روزنامههای لرد بیوربروک و «لرد روترمر» در انگلستان پیشقدم بودند.
نیویورکتایمز، روزنامۀ ارتجاعی متعلق به «مک کورمیک» علنا نوشت که امریکا صاحب چنان سلاح مقتدری است که سیاست و حتی پیروزی در برابر آن کوچک بشمار میروند.
مسالۀ اینکه بمب در انحصار آنگلوساکسنها بماند، با همان اعلامیۀ ترومن به میان آمد. ترومن وجود یک چنین انحصاری را اعلام نمود و تمایل محافل اطراف خود را برای حفظ این انحصار که آشکارا ایجاد کنندۀ سوءظن، بالنتیجه سوءتفاهم و نقار میباشد، پوشیده نداشت.
لیکن به مجرد ابراز اینگونه تمایلات، محافل ترقیخواه و در پیشاپیش آنان، دانشمندان عالیرتبهای که عملا در کشف طریق شکافتن اتم شرکت داشتهاند، به اعتراض برخاستند و گفتند که این پیشرفت درخشان علوم و تمدن بشری، محصول کار یک نفر یا یک دسته سرمایهدار نبوده است؛ حتی ملت واحدی نیز در اینکار صاحب اختیار نمیباشد، بلکه قرنهای متمادی سپری شده و در صد سال اخیر، صدها دانشمند از ملیتهای گوناگون از روسی و اطریشی و ایتالیایی و آلمانی و فرانسوی و انگلیسی و امریکایی و لهستانی و دانمارکی و یهودی زحمت کشیده و کوشیدهاند تا یک چنین نتیجۀ باشکوه و پرافتخاری را که میتواند در راه توسعه و ترقی تمدن بشری نقشی غیرقابل انکار و پیشبینی، بازی نماید، به وجود آمده است. و یک چنین نتیجهای را نمیتوان به منظور تحریکات مخل تمدن و ترقی و منافع بشریت، در اختیار یک دستۀ کوچک طفیلی که کاری جز بازی با اوراق بهادار بورس، ندارند گذاشت. به اضافه اگر واقعا سر ساختمان بمب اتمی هم فقط متعلق به امریکا بوده و ملت دیگری بر آن وقوف نداشته باشد، باید فراموش نکرد که علم و فعالیت مغز بشری در انحصار کسی نیست و دیر یا زود با وجود مسابقه و تعجیلی که جهت کشف این راز آغاز شده است، ملتهای دیگر نیز بر این مساله دست خواهند یافت. سر جیمس چادویک، که قبلا نیز از او یاد کردهایم اظهار داشت که: «تکنیک اساسی بمب اتمی امروزه به اندازهای آشکار و معلوم است که فقط مدت کوتاهی برای پی بردن به رمز بمب اتمی لازم میباشد و بدون کمک امریکا هر ملتی میتواند آن را کشف کند.»
«ایروینک لنک مویر» که یکی از بزرگترین دانشمندان امریکا و برندۀ نوبل میباشد در مقالۀ اعتراضآمیزی که بر علیه انحصار بمب نوشته متذکر میگردد که: «روسیه منابع عظیم انسانی و مادی در اختیار دارد و اگر وضعیت بینالمللی به آن مرحله از وخامت برسد که آنها خطر نابودی امنیت را متزاید ببینند من یقین دارم که برنامۀ عظیمی در این زمینه طرح خواهند کرد. من به چشم خود دیدهام که آنها عادت به کارها و نقشههای بزرگ دارند. نقشهای که آنها در این مورد ترسیم کنند چنان عظمتی خواهد داشت که هیچ کشور دیگری را یارای برابری با آن نتواند بود.»
متاسفانه با تمام مخالفتهایی که از جانب دانشمندان و ترقیخواهان امریکا در این مورد ابراز شد، سیاست انحصار ادامه پیدا کرد و این خود طبیعی است که طبقه حاکمۀ جامعۀ سرمایهداری در هر مورد از نتیجه زحمات فکری و یدی تودهها فقط به نفع خویش استفاده میکند.
لیکن از آنجایی که جنبۀ تهاجمی و ضد بشری این انحصار و تمایلات هواخواهان آن غیرقابل انکار بود، برای پردهپوشی آن اقداماتی به عمل آمد. در نخستین جلسۀ عمومی سازمان ملل متفق، طرفداران این انحصار در ظاهر موافقت کردند که کمیسیون بینالمللی مخصوصی برای کنترل این نیرو بوجود آید.
در مجلس سنای کشور امریکا نیز کمیسیونی به منظور تحقیقات دربارۀ این مسائل انتخاب گردید. رییس این کمیسیون سناتور مک ماهون، پیشنهاد کرد که سازمانی مرکب از افراد صلاحیتدار که نزد مردم مقبولیت دارند انتخاب گردد و کارهای اتمی امریکا را زیر نظر خویش بگیرد. این پیشنهاد هیاهوی زیادی برپا کرد و بزودی عناصر دست راست سنا، به سرپرستی سناتور جانسن و سناتور «می» درخواست کردند که این سازمان فقط از رؤسای ارتشی انتخاب گردد. واقعا شگفتآور است که در یک کشور دموکرات زمام حساسترین و دقیقترین مسائل حیاتی را در دست عناصری که به هر حال و هر نحو از طرف ملت و از میان ملت انتخاب شدهاند نگذارند و آن را به رؤسای نظامی که نمایندۀ مستقیم مردم نیستند بسپارند.
بحث در این مساله، در امریکا، عرصۀ تازهای برای نمایش عوامل دموکرات از یکطرف و دار و دستهای که با آقای ترومن روی کار آمده بودند به وجود آورد. وزیر داخلۀ وقت، آقای هارولد ایکس که از نزدیکترین همکاران روزولت بود، جدا با پیشنهاد «جانسن – می» مخالفت ورزید و صریحا گفت که اداره و بهرهبرداری کارهای اتمی را نباید به صاحبان صنایع سپرد تا نیروی تازه و عظیمی در اختیار سرمایهداران امریکایی قرار گیرد. ایکس پیشنهاد «جانسن – می» را تقلیدی از سازمان میلیتاریستی ژاپن دانست که در آن فرماندهان و رؤسای صاحب نفوذ ارتش با صاحبان و مدیران ترستهای بزرگ، دست در دست، در جستجوی تسلط بر دنیا هستند. ایکس این جملۀ معروف را اظهار داشت که: «اگر برای نابودی یک شهر، فشار روی یک دگمه کفایت میکند، هیچ عاملی قبول نخواهد کرد که این دگمه در اختیار اجتماع نبوده و در مالکیت خصوصی باشد.» اما سخنان آقای ایکس مورد پسند زمامداران فعلی امریکا واقع نشد و این مرد که یکی از طرفداران سرسخت «نیودیل» بود از کار خود مستعفی گردید.
اینک میلیونها دلار خرج سازمانهای مربوط به بمب اتمی میشود و حال آنکه ملت امریکا، که این مخارج به نام و حساب او انجام میگیرد به هیچوجه کنترلی در آن ندارد. مطابق اطلاعاتی که در مجلۀ «لیبراسیون» ابراز شده، سه ترست بزرگ امریکایی مالک واقعی بمب اتمی هستند. ترست اول صاحب کلیۀ معادن اورانیوم است، دومی ترست معروف وستینگهاوس و سومی ترست شیمیایی معروف دوپون میباشند.
ترست وستینگهاوس عهدهدار عمل تصفیۀ اورانیوم است، به طوری که در قسمت اول مقاله متذکر شدیم برای آنکه عکسالعملهای شکافته شدن اتم دوام پیدا کرده و نوترونها بتوانند در اتمهای مجاور داخل شوند، لازم است که آن اتم اورانیوم که به نام (او-۲۳۵) نامیده میشود از بقیۀ اتمهایی که بنام (او- ۲۳۸) موسوماند جدا باشد والا نوترون، در اتم نوع اخیر جذب میگردد و عمل شکافته شدن متوقف میماند. ترست وستینگهاوس عهدهدار تصفیه و به دست آوردن این نوع (ایزوتوپ) اتم اورانیوم هست. مواد زائدی که در اورانیوم میباشند باید کمتر از ده میلیونیوم باشد تا مقصود حاصل گردد. فورمول و دستگاه این کار در دست وستینگهاوس است.
ترست بزرگ «دوپون دونمور» که در زمینۀ مواد شیمیایی کار میکند عهدهدار ساختمانهای انفجار اتم میباشد. با اینکه ازین راه منافع هنگفت میبرد و برخلاف مصالح اجتماعی امریکا و دنیا زمام یک چنین امر حیاتی را به دست گرفته است؛ معذالک وزارت جنگ امریکا با این ترست قراردادی دارد که به موجب آن هرگونه خسارت وارده به این شرکت به وسیلۀ دولت جبران خواهد شد و بدون قید زمان، ساختمان بمب در انحصار او خواهد ماند و از هر زمان هم که از انرژی اتمی جهت مصارف تجارتی استفاده شود، این شرکت تا ۳۰ سال بعد از آن انحصارچی چنین استفادهای خواهد بود. این قرارداد با یک معاملۀ سادۀ بازرگانی به ترست عظیم «جنرال الکتریک» منتقل شده است.
جنرال الکتریک یکی از اولین ترستهای امپریالیستی است که در اول قرن حاضر به وجود آمده است. لنین در کتاب «امپریالیسم» خود مینویسد که «این کمپانی در سال ۱۹۰۷ با ترست بزرگ آلمانی «آ. ا. گ» قراردادی منعقد کرد که به موجب آن دنیا میان آنها تقسیم میشد.» به موجب مدارکی که به وسیلۀ وزارت دادگستری امریکا به دست آمده است، در تمام مدت جنگ، این کمپانی با همکاران آلمانی خود، روابط نزدیک داشته است. امروزه یک چنین شرکتی با آن همه سوابق، میتواند به وسیلۀ انعقاد یک پیمان با دو ترست دیگر، کلیۀ مسائل مربوط به اتم را در دنیا تحت نفوذ خود قرار دهد. اتم که باید به مصرف ترقی و سعادت بشر برسد، بدینوسیله در دست آنها وسیلۀ جدیدی برای بسط نفوذ امپریالیستی واقع میگردد.
هنری والاس وزیر بازرگانی فعلی امریکا، نسبت به این وضع، شدیدا اعتراض کرده و میگوید: «با این ترتیب صلح در دست گروه معدودی از اشخاص یا محتملا یک دستۀ نظامی قرار گرفته است که به کمک سلاح وحشتناک اتمی میتواند رژیمی خشنتر و وحشتناکتر از استبداد و امپریالیسم به وجود آورد.»
علاقهای که محافل مرتجع امریکا به حفظ اسرار بمب اتمی و سپردن آن به دست ژنرالها و باندهای میلیتاریستی، از خود نشان میدهند، بدین سبب است که مانع از استفادۀ انرژی در زمینۀ تولیدهای تجارتی و مصارف اجتماعی شوند. «شبحی که آنها را فرا گرفته است» بدین کار مجبورشان میکند. اگر اتم در صناعت زمان صلح بکار برود و میزان تولید افزون گردد و احتیاج به کارگر که به وسیله مزد خود، بازار خرید را تشکیل میدهد به مقدار عظیمی کمتر شود، مازاد تولیدی، از در و دیوار جهانی که پر است از مردمان فقیر و بیکار، بالا خواهد رفت. آن روز دستگاه سرمایهداری در معرض خطر مرگ حتمی قرار گرفته است.
ضمنا با سپردن این سلاح به دست محافل نظامی و تقویت از افرادی که بر راس سیاست امریکا قرار گرفتهاند، موجبات ایجاد سیاستی را که امروز سیاست اتمی نامیده میشود فراهم آوردهاند. سیاست اتمی از توسعۀ افکار ترقیخواهی که دیگر از حد مغزها و اندیشهها تجاوز کرده و به صورت نتایج عملی درآمده است وحشت دارد و با کمال قوا میکوشد که در سراسر صحنههای سیاست دنیا فشار وارد آورده و جریان جبری اجتماعی را به میل خویش منحرف کند.
امروز سیاست ارتجاع امریکا همان است که آن روزنامهنگار راستگوی امریکایی گفت: وقت را نباید هدر داد. هر روز که سپری شود ضامنین پیروزی آرمان بشریت نیرومند گشته و ریشههای ترقیطلبی تقویت خواهند شد و مبارزه با این عوامل متجدد بوجه روز افزونی دشوارتر میگردد. اینست که آقای برنز، سکان سیاست اتمی را به دست گرفته و ژنرال «گرووز» بمب اتمی را در جیب خویش مخفی داشته است.
خلاصه اینکه، بزرگترین مظهر ترقی و توسعۀ علوم بشری وسیلۀ مناسبی شده است برای بلندپروازیها و توطئههای محافل ارتجاعی دنیا.
در اینجا نباید فراموش کرد که هنوز مسالۀ شکافتن اتم در مرحلۀ ابتدایی خود میباشد و چنانکه قبلا متذکر شدیم میزان انرژی حاصله از طرز امروزی خورد کردن اتم به حد کمال نرسیده است. پس از حمله بر شهرهای هیروشیما و ناگازاکی فرصت مناسبی به دست روزنامههای تاجر افتاد تا با مقالههای مهیج و پر از گزافۀ خود مقدار درآمد روزانۀ خود را بالا برند و بدین منظور بر مهایت و هیمنۀ بمب اتم افزودند. اما هنگام تجربیات علمی جزیرۀ بیکینی ثابت شد که این بمب حتی قدرت نابود کردن کامل یک دسته ناو جنگی را هم ندارد و یک بمب اتمی که رویهمرفته به بهای هشت میلیون پوند ساخته میشود قدرت تخریبی مساوی با یک حملۀ بزرگ هوایی دارد و به این ترتیب خسارتی که وارد میآورد گیج کننده نخواهد بود. در شهر هیروشیما چنانکه از عکسهای موجوده، برمیآید قسمت اعظم عماراتی که استحکام داشتهاند بجای ماندهاند و خسارت به ساختمانهای بتونی تقریبا ناچیز بوده است. و اگر در نظر گرفته شود که تهیۀ این نوع بمب آن همه انرژی و پول جهت تولید خود لازم دارد، نمیتوان تعداد کثیری از آن تولید کرد.
انفجارهای بیکینی در دست مطبوعات بیشتر از آنکه وسیلۀ افزودن میزان عظمت نیروی تخریبی بمب و استفادههای تبلیغاتی قرار گیرد، مورد سخریه واقع شد. یک ناظر فرانسوی پس از مشاهدۀ انفجار هوایی در بیکینی اینطور اظهار عقیده کرد: «همین»!
یک افسر شوروی که در نزدیکی محل انفجار در میان مدعوین قرار داشت، پس از خاتمۀ آزمایش گفته بود: «ای کاش برای بهتر دیدن نزدیکتر رفته بودیم!» میگویند پرفسور ژولیو کوری درباره بمب گفته است: «اینها همه کلک است.» سیاست اتمی پس از آزمایش بیکینی از آب و رنگ افتاد.
امروزه غالب کارشناسان و استادانی که در تهیۀ بمب دست داشتهاند از آنجایی که شاهد استفادههای نامشروع سیاسی از یک اثر علمی بودهاند به عنوان اعتراض از کار خوش استعفا دادهاند. پرفسور «اوین هایمر» یعنی کسی که آخرین مرحلۀ تحقیقات اتمی را انجام داد و تهیۀ بمب را زیر نظارت علمی خویش گرفت در راس این دسته علما قرار دارد.
***
روزگاری هم که اولین تیر و کمان اختراع شد صاحب آن میپنداشت سرنوشت جهان و خلایق ساکن آن را در دست قدرت خویش دارد. امروز تیر و کمان جز یک نوع بازیچۀ بیاهمیت اطفال چیز دیگری نیست. عصر ما نیز آخرین دوران زندگی بشریت بشمار نمیرود.
پاورقی:
۱) Kanada
2) Nyaga
3) Roy
4) Muller
5) Leocyppus
6) Democritus
7) Laercius
8) Stobaeus
9) Anaxagoras
10) Philolaus
11) Epicurus
12) Descartes
13) Gassendi
14) Newton
15) John Dalton
16) D. Mendelef
17) J.J. Thompson
18) J. Chadwick
19) Bohr
20) Quantum
21) Max Plank
22) Proton et Neutron
23) A. Einstein
24) H. Becquerel
25) Rutherford
26) F. et I. Joliot Curie
27) Enrico Fermi
28) Otto Hahn
29) Lise Meitner