در راستای دیدگاههای مختلف ساکنان یک جامعه انسانی در همه جا، معمولاً هیچگاه موارد متناقض از عقاید یا کنشهای مردم آن دیار در کنار همدیگر حضور ندارند؛ ولی در بعضی از اوقات، همیشه یا دستکم در شرایط و مواقع خاص، موارد مثبت یا منفی در مباحث گوناگون در کنار هم قرار میگیرند تا تأکیدی بر آنچه که در متن مفهومی آنها وجود دارد باشند و تأثیرات لازم را بر خوانندگان، بینندگان، شنوندگان و یا کاربران آنها بگذارند.
بدیهی است که در آن واژههای مترادف یا متناقض، پیامهای هشداردهنده و تحریکآمیزی موجود هستند تا آنانی را که درون یک اجتماع تعامل چندانی با یکدیگر ندارند، تحریک کنند که از مسیر خموشی و بیتفاوتی نسبت به رویدادهای درون جامعهشان خارج شوند و روش ناخوشایند عدم همگامی با حقطلبان را کنار بگذارند و به رهروان آن جاده پر پیچ و خم بپیوندند.
قتل فجیع امیرمحمد خالقی، دانشجوی دانشگاه تهران به دست ایادی رژیم آخوندی، نه اولین جنایت سران حاکمیت خونخوار اسلامی در ایران است و نه آخرین این تجاوزهای وحشیانه به هممیهنان بیپناه ما خواهد بود. اما بدون تردید، آخرین روزهای عمر ننگین حکومت ضدبشری آخوندها در میهن اشغال شده ما میباشد که عرصه زندگی مردم تحت استیلای حاکمیت خودکامه اسلامی را تنگتر از همیشه نموده است.
انتظار داریم که خیزش دلیرانه مردم ستمدیده میهنمان، زلزله چندین ریشتری ملت آزادیخواه ایران علیه ظالمان حاکم بر دیارشان، موجودیت ننگین و پلید رژیم آدمکش اسلامی را از هستی منفور و ستمگرانهشان ساقط کند و براندازد، تا بیش از این جوانان دلاور میهنمان طعمه منویات کرکسهای وحشی حاکم بر دیارشان نشوند و این همه خانواده داغدار در سوگ عزیزان خویش، در ماتم از دست دادن بهترین فرزندان ایرانزمین زار نزنند!
گناه امیرمحمد خالقی چه بود که در دل سیاهی شب در کوچهای تاریک در نزدیکی خوابگاه دانشجویان به قتل رسید؟ گناه او و بقیه عزیزان ملت ایران، که توسط مزدوران حاکمیت جانیپرور و ددمنش آخوند خامنهای به قتل میرسند، این است که در میان طرفداران این رژیم اهریمنی قرار نگرفته و نمیگیرند و خطشان را از مسیر همتایان چنگیز و هلاکو و هیتلر جدا کردهاند تا فقط ناموس وطنشان را گرامی بدارند و دنبالهرو آنانی نباشند که جهت تخریب همهجانبه عقاید میهنپرستانه ملت شریف ایران در سرزمین ما به قدرت رسیدهاند.
اظهارات متناقض درباره بازداشت قاتلان روانشاد امیرمحمد خالقی، دانشجوی دانشگاه تهران، در حالی که سخنگوی قوه قضائیه پیشتر اعلام کرده بود که عوامل این جنایت آشکار و قتل دانشجوی ۲۱ ساله دانشگاه تهران دستگیر شده و در حال بازجویی از آنها میباشند، اثبات دروغپردازیهای همیشگی دستاندرکاران رژیم جانیپرور آخوندی سخت نیست، زیرا با همه تلاشی که در زمینه مخفی کردن خطاهایشان میکنند، اشارات نابخردانه سخنگوی قوه قضائیه حکومت آخوندها که کوشش نموده تا قضیه را به خلافکاران جامعه منتسب نماید، نمیتواند مسئولیت این قوه را از آنچه که به وظایف قضات و سایر کارگزاران این مجموعه مرتبط میباشد، منتفی سازد.
اصلیترین وظیفه قضات و کارگزاران یکی از مهمترین قوای سهگانه کشور (قوه قضائیه) این است که در قضاوتهایش جانب حق و حقیقت بایستد و اجازه ندهد که خون بیگناهان به زمین ریخته شود، ولی گناهکاران و آدمکشها بدون هیچ ترس و واهمهای در همه جا عبور و مرور داشته باشند تا هرگاه که تمایل به انجام دادن ظلم و جنایت جهت خشنودسازی اربابشان در ضمیر بدنهاد آنها غلیان مییابد، فرد بیگناهی را بکشند و افتخار انجام دادن آنچه که سران این رژیم استبدادی را خشنود و راضی کند از آن خویش نمایند.
در حالی که اصلیترین وظیفه قوه قضائیه باید این باشد که در همه زمینهها، قضاوت عادلانه را سرلوحه وظایف خویش قرار بدهد و به دلیل جلب رضایت یک رهبر جانیپرور، به انجام دادن چنین امور ضدبشری نپردازد.
امیرمحمد خالقی هم یکی از قربانیان امیال دیوصفتانه موجودات آدمنمایی گردید که با کشتن این جوان بیگناه و امثال او، ترس و وحشت از خودشان (بانیان این اعمال جنایتکارانه) را در بین سایر مردم رنجدیده ایران گسترش بدهند. سپس با خیال راحت و بدون حضور مدعی، دارایی همین ملت محروم را چپاول کنند.
به نظر میرسد که انتشار خبر به قتل رساندن امیرمحمد خالقی، دانشجوی ۲۱ ساله دانشگاه تهران در نزدیکی خوابگاه پسران کوی دانشجو، به وسیله زورگیران به انجام رسیده که این اواخر بر تعدادشان افزوده گشته است و به تعبیری از شروع خیزشهای سراسری مردم ایران در جایجای کشورمان، از تمهیدات چند ساله اخیر سردمداران حکومت اسلامی است تا با ایجاد وحشت در میان ملت ایران، از پیشرفت این انقلاب ملی جلوگیری نمایند و آنها را به خانههایشان بازگردانند.
آنها در هر اندیشهای که هستند و با هر روشی که از میان شهروندان مملکت ما برای مخالفان خود و حکومت پلیدشان، از اراذل و اوباش ابزار جنایت به وجود آورده و میآورند تا به این وسیله بر عمر منحوس حاکمیت اهریمنیشان بیفزایند. اما کور خواندهاند، چون این ملت مردم قبلی و بیتفاوت ایران نیستند که به آخوند جماعت اجازه بدهند تا هر غلطی که میخواهند را در سرزمین ایشان به انجام برسانند.
در پیش از دیماه ۵۶ که شرارههای آتش ویرانگر شعلههای انقلاب شوم اسلامی افروخته شدند، انقلابیون بری از خرد و انسانیت متوجه نبودند که در حال انداختن خودشان در گودال فضاحتبار چه حرکت ابلهانهای هستند.
متأسفانه همین نادانیهای بسیار مخرب و حقارتآمیز، آنان را به مسیر یورش نمودن بر هممیهنان نظامی کشورمان نیز نمود و بسیاری از آن میهنپرستان واقعی مورد آزار و ستم مزدوران فریبخورده خمینی انتقامجو قرار گرفتند.
همسر خود من از نظامیان میهنپرست ایران بود. در آن شرایط استثنائی، انقلابیون گمراه به خانههای پرسنل نیروهای مسلح سهگانه ارتش شاهنشاهی یورش میبردند. بعضی از خانههای همان نیروهای ارتش ایران را به آتش میکشیدند و وسایل خانههایشان را غارت میکردند تا آنان را به جرم میهنپرستی و خدمت کردن به سرزمینشان عذاب بدهند.
اما در این برهه زمانی همه کارها معکوس انجام میشوند. زورگیران به جای حمله کردن به بسیجیها و سپاهیان و لباس شخصیها و حراستیها، به جوانان بیگناهی همچون امیرمحمد خالقی حمله میکنند تا ترس و وحشت مردم از ارباب جنایتپیشه خویش را افزایش بدهند و مزد جنایتشان علیه ملت ایران را از رهبر فرزانهشان بگیرند و از چنین تحقیر تاریخی شادمان شوند و به آن مباهات بسیار داشته باشند.
ایران ما را کنام پلنگان وحشی و درنده نمودند و هستی هممیهنان دلاور ما را از ایشان گرفتند!