اتحاد، اتحاد، علیه ظلم و فساد!

0
529

در راستای دیدگاه‌های مختلف ساکنان یک جامعه انسانی در همه جا، معمولاً هیچ‌گاه موارد متناقض از عقاید یا کنش‌های مردم آن دیار در کنار همدیگر حضور ندارند؛ ولی در بعضی از اوقات، همیشه یا دست‌کم در شرایط و مواقع خاص، موارد مثبت یا منفی در مباحث گوناگون در کنار هم قرار می‌گیرند تا تأکیدی بر آنچه که در متن مفهومی آنها وجود دارد باشند و تأثیرات لازم را بر خوانندگان، بینندگان، شنوندگان و یا کاربران آنها بگذارند.

بدیهی است که در آن واژه‌های مترادف یا متناقض، پیام‌های هشداردهنده و تحریک‌آمیزی موجود هستند تا آنانی را که درون یک اجتماع تعامل چندانی با یکدیگر ندارند، تحریک کنند که از مسیر خموشی و بی‌تفاوتی نسبت به رویدادهای درون جامعه‌شان خارج شوند و روش ناخوشایند عدم همگامی با حق‌طلبان را کنار بگذارند و به رهروان آن جاده پر پیچ و خم بپیوندند.

قتل فجیع امیرمحمد خالقی، دانشجوی دانشگاه تهران به دست ایادی رژیم آخوندی، نه اولین جنایت سران حاکمیت خونخوار اسلامی در ایران است و نه آخرین این تجاوزهای وحشیانه به هم‌میهنان بی‌پناه ما خواهد بود. اما بدون تردید، آخرین روزهای عمر ننگین حکومت ضدبشری آخوندها در میهن اشغال شده ما می‌باشد که عرصه زندگی مردم تحت استیلای حاکمیت خودکامه اسلامی را تنگ‌تر از همیشه نموده است.

انتظار داریم که خیزش دلیرانه مردم ستمدیده میهن‌مان، زلزله چندین ریشتری ملت آزادی‌خواه ایران علیه ظالمان حاکم بر دیارشان، موجودیت ننگین و پلید رژیم آدم‌کش اسلامی را از هستی منفور و ستمگرانه‌شان ساقط کند و براندازد، تا بیش از این جوانان دلاور میهن‌مان طعمه منویات کرکس‌های وحشی حاکم بر دیارشان نشوند و این همه خانواده داغدار در سوگ عزیزان خویش، در ماتم از دست دادن بهترین فرزندان ایران‌زمین زار نزنند!

گناه امیرمحمد خالقی چه بود که در دل سیاهی شب در کوچه‌ای تاریک در نزدیکی خوابگاه دانشجویان به قتل رسید؟ گناه او و بقیه عزیزان ملت ایران، که توسط مزدوران حاکمیت جانی‌پرور و ددمنش آخوند خامنه‌ای به قتل می‌رسند، این است که در میان طرفداران این رژیم اهریمنی قرار نگرفته و نمی‌گیرند و خط‌شان را از مسیر همتایان چنگیز و هلاکو و هیتلر جدا کرده‌اند تا فقط ناموس وطن‌شان را گرامی بدارند و دنباله‌رو آنانی نباشند که جهت تخریب همه‌جانبه عقاید میهن‌پرستانه ملت شریف ایران در سرزمین ما به قدرت رسیده‌اند.

اظهارات متناقض درباره بازداشت قاتلان روانشاد امیرمحمد خالقی، دانشجوی دانشگاه تهران، در حالی که سخنگوی قوه قضائیه پیش‌تر اعلام کرده بود که عوامل این جنایت آشکار و قتل دانشجوی ۲۱ ساله دانشگاه تهران دستگیر شده و در حال بازجویی از آنها می‌باشند، اثبات دروغ‌پردازی‌های همیشگی دست‌اندرکاران رژیم جانی‌پرور آخوندی سخت نیست، زیرا با همه تلاشی که در زمینه مخفی کردن خطاهای‌شان می‌کنند، اشارات نابخردانه سخنگوی قوه قضائیه حکومت آخوندها که کوشش نموده تا قضیه را به خلافکاران جامعه منتسب نماید، نمی‌تواند مسئولیت این قوه را از آنچه که به وظایف قضات و سایر کارگزاران این مجموعه مرتبط می‌باشد، منتفی سازد.

اصلی‌ترین وظیفه قضات و کارگزاران یکی از مهم‌ترین قوای سه‌گانه کشور (قوه قضائیه) این است که در قضاوت‌هایش جانب حق و حقیقت بایستد و اجازه ندهد که خون بی‌گناهان به زمین ریخته شود، ولی گناهکاران و آدم‌کش‌ها بدون هیچ ترس و واهمه‌ای در همه جا عبور و مرور داشته باشند تا هرگاه که تمایل به انجام دادن ظلم و جنایت جهت خشنودسازی ارباب‌شان در ضمیر بدنهاد آنها غلیان می‌یابد، فرد بی‌گناهی را بکشند و افتخار انجام دادن آنچه که سران این رژیم استبدادی را خشنود و راضی کند از آن خویش نمایند.

در حالی که اصلی‌ترین وظیفه قوه قضائیه باید این باشد که در همه زمینه‌ها، قضاوت عادلانه را سرلوحه وظایف خویش قرار بدهد و به دلیل جلب رضایت یک رهبر جانی‌پرور، به انجام دادن چنین امور ضدبشری نپردازد.

امیرمحمد خالقی هم یکی از قربانیان امیال دیوصفتانه موجودات آدم‌نمایی گردید که با کشتن این جوان بی‌گناه و امثال او، ترس و وحشت از خودشان (بانیان این اعمال جنایت‌کارانه) را در بین سایر مردم رنجدیده ایران گسترش بدهند. سپس با خیال راحت و بدون حضور مدعی، دارایی همین ملت محروم را چپاول کنند.

به نظر می‌رسد که انتشار خبر به قتل رساندن امیرمحمد خالقی، دانشجوی ۲۱ ساله دانشگاه تهران در نزدیکی خوابگاه پسران کوی دانشجو، به وسیله زورگیران به انجام رسیده که این اواخر بر تعدادشان افزوده گشته است و به تعبیری از شروع خیزش‌های سراسری مردم ایران در جای‌جای کشورمان، از تمهیدات چند ساله اخیر سردمداران حکومت اسلامی است تا با ایجاد وحشت در میان ملت ایران، از پیشرفت این انقلاب ملی جلوگیری نمایند و آنها را به خانه‌های‌شان بازگردانند.

آنها در هر اندیشه‌ای که هستند و با هر روشی که از میان شهروندان مملکت ما برای مخالفان خود و حکومت پلیدشان، از اراذل و اوباش ابزار جنایت به وجود آورده و می‌آورند تا به این وسیله بر عمر منحوس حاکمیت اهریمنی‌شان بیفزایند. اما کور خوانده‌اند، چون این ملت مردم قبلی و بی‌تفاوت ایران نیستند که به آخوند جماعت اجازه بدهند تا هر غلطی که می‌خواهند را در سرزمین ایشان به انجام برسانند.

در پیش از دی‌ماه ۵۶ که شراره‌های آتش ویرانگر شعله‌های انقلاب شوم اسلامی افروخته شدند، انقلابیون بری از خرد و انسانیت متوجه نبودند که در حال انداختن خودشان در گودال فضاحت‌بار چه حرکت ابلهانه‌ای هستند.

متأسفانه همین نادانی‌های بسیار مخرب و حقارت‌آمیز، آنان را به مسیر یورش نمودن بر هم‌میهنان نظامی کشورمان نیز نمود و بسیاری از آن میهن‌پرستان واقعی مورد آزار و ستم مزدوران فریب‌خورده خمینی انتقام‌جو قرار گرفتند.

همسر خود من از نظامیان میهن‌پرست ایران بود. در آن شرایط استثنائی، انقلابیون گمراه به خانه‌های پرسنل نیروهای مسلح سه‌گانه ارتش شاهنشاهی یورش می‌بردند. بعضی از خانه‌های همان نیروهای ارتش ایران را به آتش می‌کشیدند و وسایل خانه‌های‌شان را غارت می‌کردند تا آنان را به جرم میهن‌پرستی و خدمت کردن به سرزمین‌شان عذاب بدهند.

اما در این برهه زمانی همه کارها معکوس انجام می‌شوند. زورگیران به جای حمله کردن به بسیجی‌ها و سپاهیان و لباس شخصی‌ها و حراستی‌ها، به جوانان بی‌گناهی همچون امیرمحمد خالقی حمله می‌کنند تا ترس و وحشت مردم از ارباب جنایت‌پیشه خویش را افزایش بدهند و مزد جنایت‌شان علیه ملت ایران را از رهبر فرزانه‌شان بگیرند و از چنین تحقیر تاریخی شادمان شوند و به آن مباهات بسیار داشته باشند.

ایران ما را کنام پلنگان وحشی و درنده نمودند و هستی هم‌میهنان دلاور ما را از ایشان گرفتند!

مقاله قبلیصدای خاموش‌نشدنی دوبله ایران؛ منوچهر والی‌زاده درگذشت
مقاله بعدیهشدار ناسا: سیارک وای‌آر۴-۲۰۲۴ تا چه حد به زمین نزدیک می‌شود؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.