آیا مسؤلان بی خرد و خودمحور رژیم آخوندی، از جیب مردم ایران بی خبرند؟!

0
450

از آنجائی که: ” سیر از گرسنه خبر ندارد و سواره از پیاده ” ، خبر نداشتن سران دزد و بی مسؤلیت حکومت آکنده از بی عدالتی رژیم ننگین آخوندی در ایران، از جیب های خالی بیشترین درصد مردم کشورمان، امری دور از ذهن نیست. به جهت آنکه از زمان شروع حاکمیت استبدادی آنها، همواره جیب های گشاد و بلند لباده های اونیفورم آخوندی شان( عمامه، عبا، لباده و نعلین)، را با دزدیدن دارائی های ملت ستمدیده ایران پر و انباشته می نمایند. هرگز نمی توانند درک کنند، که یک خانواده درجه دو و سه ایرانی، که به لحاظ مالی، در میان بخش متوسط جامعه کنونی مملکت شان قرار دارند؛ با توجه به میزان بالای تورم اقتصادی در کشور، که در اثر بی کفایتی های رژیم حاکم در میهن شان به وجود آمده است؛ و در نتیجه آن، همه چیز با قیمت های نجومی به فروش می رسند؛ با سختی فراوان می توانند اسباب معیشت افراد خانواده شان را آماده بکنند. با جیب های خالی از پول رایج کشور، به هیچوجه قادر نیستند که امکانات لازم، برای گذران زندگی خود و اعضای خانواده شان را فراهم بیاورند؛ جهت گذراندن عادی و معمولی زندگی شان، یارائی کامل و کافی را ندارند. به سبب ناتوانی در اداره کردن امور مالی خود و فرزندان خویش، ادراک آنان را نیز منقرض ساخته و اندیشه آنان را برای به دست گرفتن عنان زندگی ناموفق شان را هم، بر بقیه مشکلات آنها افزوده و از حیطه مدیریت صحیح خارج نموده، و پریشانی های روحی روانی را نیز برای آنها به ارمغان آورده است!

آخوندهای حاکم در ایران هم، به تنها موردی که کوچک ترین توجه مسؤلانه ای ندارند؛ و هیچگاه با توجهی مسؤلانه به آن نمی اندیشند؛ همین امر بسیار مهم است!

جیب های خالی مردم ایران، که به علت حضور اشغالگرانه شیطان و پیروان او در سرزمین باستانی ایشان، تا به حال از داشتن پول تهی مانده اند؛ برای صاحبان در بر دارنده همین جیب های خالی، فقط به سیستم جسمی و بدنی ایشان آسیب نمی رسانند؛ بلکه آنها با مشاهده دزدی های میلیاردی، سران حکومت نالایقی که این بساط نابرابری های اجتماعی را در کشور آنان گسترده اند؛ و بی وقفه از دارائی های بی حساب مملکت شان، هر نوع سوء استفاده ای را می کنند. به لحاظ روحی نیز ، مشکلات روانی زیادی را بر وجود آنها چیره نموده اند. و به خاطر چنین سختی های آکنده از رنج و حرمان، دلهای این ایرانیان شریف را، از اندوه بسیار پر می کنند. اینها چه افرادی هستند و از کجا آمده اند؟!

حدود سی و هفت سال است، دیگر آنهائی که شکم های خود و خانواده شان را، از محتویات جوال های کم رزق و روزی بی بضاعتی پر می نمودند؛ و با پول های ناچیزی، که از راه گدائی، روضه و زیارتنامه خوانی به دست می آوردند پر می نمودند. به کمک سودجویان بین المللی، که دشمنان سرسخت حکومت سربلند پادشاهی پهلوی های ایرانساز به حساب می آمدند؛ و نیز با بهره برداری از حماقت های مردمی بی خرد و ساده انگار، که به راحتی فریب این کاسبان حقّه باز جهان دینمداری و خرافه آفرینی، خودشان را از آن تنگناها و تنگدستی ها نجات دادند. حالا دیگر سرشان را، درون آخورهائی فرو می برند و از آن می خورند؛ که محتویات اش را، با دزدیدن پول های بی زبان، از دارائی های ملت بی پناه و رنجدیده ایران انباشته اند. چنان گرم بردن و خوردن از نعمت های فراوان خوان گسترده در سرزمین بی نظیر ایران هستند؛ که نه فقط برای جیب های گشاد خودشان، بلکه جهت افزودن بر چربی دنبه های خانواده، دوستان و فامیل شان هم، برای تا پایان عمر منحوس شان، میلیاردها تومان ذخیره کرده اند!

آیا به واقع دردناک نیست؟ که آخوند شارلاتان و بی ریشه، که روزگاری درون یک حجره نمناک و تاریک و بی رونق، به اتفاق یک طلبه دیگر، در یکی از مدارس علمیه قم، مشهد، یا اصفهان و تهران زندگی فقیرانه ای را داشت؛ و با یک ماهیانه بسیار ناچیز و اندک(شصت تومان، که از محل حق امام، خمس، زکات، و ردّ مظالم و چند عنوان دیگر، که مردم نادان به مراجع تقلید خودشان می پرداختند) روزگارش را می گذراند؛ اکنون در ویلاهای دو تا پنج هزار متری، و با درآمدهای کلان آنچنانی زندگی بکند؛ و در اتومبیل های چند میلیونی بنشیند و با آسایش کامل به سر ببرد. و ملت ایران در بدترین شرایط ممکن باشد و صدای اش هم در نیاید؟ به راستی که نجابت و بردباری بی دلیل و غیر ضروری، جز نکبت و ننگ و نابسامانی، هیچ نتیج دیگری را به بار نخواهد آورد!!

محترم مومنی

مقاله قبلیجریمه سنگین پرسپولیس توسط AFC
مقاله بعدیاقدام وحشیانه داعش با جنازه دختر ایزدی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.