آورنده و برکنار کننده حکومت ها مردم هستند!

0
400

از آنجائی که در طول سه دهه جاری در میهن ما، همه امور در کشور، مخصوصا نوع حکومت و کنش های سردمداران آن در ایران، به گونه ای تغییر یافته اند؛ که تقریبا هیچ شباهتی به انواع مدیریت های سایر ممالک در جهان را ندارد. امور برپائی یک حاکمیت جدید، و فروپاشی یا سرنگونی حکومت حاضر، نیز مانند آنچه که در بقیه جوامع بشری رخ می دهند نیست. فقط یکی از عوامل آن عدم دموکراسی و حکومت مردم بر مردم در یک سرزمین است. حال آن که، گزینه های با ارزش دیگری هم در این ارتباط وجود دارند؛ که مهم ترین آنها، رشد فکری و میزان آگاهی های ملت یک دیار، در باره حقوق فردی و اجتماعی خودشان، درون زادگاه ایشان، و شناخت دقیق موقعیتی است؛ که در آن قرار داده شده اند. نه به خواسته خود آنها، بلکه به واسطه آنچه که حاکمیت تشهیص داده و می دهد!

کسانی که نمی دانند و یا نمی خواهند که بدانند؛ آمیخته ای از غرور ملی و همت والای مردم یک مملکت، به اضافه مصلحت اندیشی ایشان، جهت اداره کشورشان، و نیز نوع نگرش آنها به انواع سیستم های حکومتی در دنیا، مواردی هستند که برای پایه گذاری یک حاکمیت نوین در خانه پدری و مام میهن آنان، از اساسی ترین موضوعات قابل توجه در این راستا است. با توجه بر اهمیت موضوع، هیچ ایرانی میهن پرستی، حق ندارد که در این باره سکوت نماید. پس، بر روشنفکران صالح و درستکار آن کشور فرض لازم است؛ که به هر طریقی که برای ایشان میسر و عملی باشد. چگونگی اندیشه مردم میهن شان را، با ارائه دادن انواع راهنمائی ها و روشنگری هائی، که بتوانند آن ملت را، بر شرح وظایف خویش نسب به هم میهنان و مملکت شان، مترقی تر و گزیده تر بنمایند. و با پرداختن به این مهم، آنان را جهت حذف نمودن یک حاکمیت خبیث و پلید در سرزمین شان، به میزان توانمندی ایشان، و حقی که در این مورد برای آنها متصور است آشنا نمایند. و با به کار بستن رهنمودهای کارساز آن روشن اندیشان جامعه، فضائی را در کشورشان به وجود بیاورند؛ که سران مستبد و ستمگر آن حاکمیت ضد بشری را، از قدرتی که خود همین مردم به آنها داده اند باز بدارند!

در نگرش نخستین این کار، امری سخت و ناشدنی جلوه می کند. اما چنانچه بر نمونه هائی از این دست، که در سایر نقاط گیتی رخ داده اند بنگریم؛ متوجه می شویم که چنین اقدامی ناشدنی نیست؛ و شاید هم بسیار آسان و قابل انجام گرفتن نیز باشد. ویژه آن که مشابه این مورد، در نزدیک به چهار دهه گذشته، در سرزمین خودشان هم روی داده است. فراموش نمی کنیم، که همین مردم، یا بهتر است که بگوئیم، پدران و مادران فریب خورده همین ملت کنونی، یکباره مانند سیلی خروشان، چگونه در سراسر کشور، و حتی در جزایر و ده کوره های ایران، علم و لوای انقلابی بودن خود را در دست گرفتند؛ و با پیروی کردن از آنچه که مشتی آخوند و روضه خوان و رمال و فالگیر به ایشان آموخته بودند. یکی از غدرترین حکومت های آن موقع، حاکمیت سرفراز پادشاهی پهلوی در ایران را، در طول مدت اندکی، از ادامه کار برکنار نمودند؛ و شهریار میهن پرست و ایرانساز آن، اعلیحضرت محمد رضا شاه آریامهر را، ناگزیر به ترک کردن سرزمین آباء و اجدادی خویش ساختند!

آن وقتی که در میهن مان همه چیز داشتیم؛ روزگاری که مسجد و میخانه در فاصله کوتاهی در خیابان های کشورمان جلوه می نمودند؛ زمانی که مردم ایران، با هر امکاناتی که داشتند؛ دست کم دارای یک زندگانی متوسط و یا کاملا موفقی بودند. که به سبب وجود داشتن امکانات شغلی فراوان، می توانستند روزانه در دو سه مرکز دولتی و خصوصی به کار اشتغال داشته باشند. و و با درآمدی که به دست می آوردند؛ می توانستند خوراک و پوشاک و مسکن و شرایط آموزشی مناسبی را، همراه با موقعیت مالی خویش درون کشورشان تجربه نمایند. دریغ و افسوس که یکباره، در شرایطی قرار داده شدند؛ که دیدند در خیابان های محل اقامت شان، دیوانه آسا ” مرگ بر شاه ” گویان راه پیمائی می نمایند!

و در نهایت شرمساری و احساس ننگ نمودن دریافتند؛ که دشمنان خاندان پهلوی، و مخالفان دو پادشاه بزرگ و ایرانساز آن در برون و درون میهن مان، این ساده انگاران و نابخردان را، با بیان چه سخنان گزافی، و مطرح کردن چه خزئبلات غیر واقعی، که در باب بد و دیکتاتور بودن هر دو شاهنشاه میهن پرست ایران سر می دادند؛ به وادی گمراهی و ناسپاسی نمودن به پادشاهان بزرگ کشورشان وا داشتند. و همه جاده های منتهی به حاکمیت جدید در ایران را، چنان صاف و مسطح و هموار ساختند؛ که خمینی دجال و کودن و نادان و انتقامجو، و مهره ی پانزده سال آموزش دیده توسط سازمان ” سی آی ای ” ایالات متحده را، در کمال آسانی و بدون هرگونه درگیری با نیروهای داخلی و بین المللی، جایگزین آن پادشاه دلسوز و دوراندیش و دانا نمودند. و چنان خاکی بر سر خویش ریختند؛ که هنوز پس از اینهمه سال نتوانسته اند؛ ذرات شوم و نالایق آن را، از سطح مملکت اهورائی شان حذف و بی اختیار و نابود سازند!

ولی اکنون و در این مقطع زمانی بسیار حساس، که سران خودمحور رژیم منحط و جنایتکار ملاها در ایران، به جان یکدیگر افتاده و به خوار و خفیف کردن همدیگر می پردازند. بهترین و مناسب ترین لحظات تاریخی، برای سرنگون کردن این مجموعه اهریمنی آماده گشته، تا مردم ما با استفاده از این موقعیت پدیده آمده، و به کار بردن فرمول های براندازی حکومت جاهلانه اسلامی در ایران، خود و هم میهنان ستمدیده خویش را، از جور این ظالمان و قدرت پرستان سودجو برهانند. و باری دیگر آن حاکمیت سرفراز پادشاهی پهلوی را، با دعوت نمودن از وارث حقیقی تاج کیانی در کشورشان، و استقرار بخشیدن ایشان در جایگاه نیای میهن پرست و پدر تاجدار خودشان، توان اثبات نمودن حقیقتی مانند ” خواستن ، توانستن ” است را، در منظر دید  قضاوت جهانیان بگذارند؛ و خویشتن را به داشتن یک حکومت ایراندوست و ایرانساز نائل نمایند!

بدیهی است که مردم، متعلق به هر سرزمین و هر خطه از جهان که باشند؛ دیر یا زود به اشتباهات انجام شده به وسیله خودشان پی ببرند؛ و جهت پاک نمودن این نقطه تاریک از جوف پرونده کنش های قبلی خویش، از آب گل آلود اختلافات میان رهبری انقلاب اسلامی با سرگروه اصلاح طلبان حسن روحانی، ایشان و پیروان نادان و هواداران سیه دل و تاریک اندیش و زیاده خواه آنان را، در زیر فشار فریادهای میهن پرستانه و دادخواهی های حق طلبانه و ملی خویش، از اوج به پائین بکشند؛ و به همگی شان نشان بدهند، که در بیشه شیران دلیر سرزمین اهورائی ایرانزمین، قهرمانانی فداکار و براندازی حضور دارند. که اگر اراده نمایند؛ در کم ترین فرصت مورد نیاز، کاخ حاکمیت رژیم منفور اسلامی را، بر سر تمامی این اشغالگران و دزدان شیاد و زورمداران شکنجه گر و قاتل مردم ایران، فرو بریزند و موجبات هلاکت شان را فراهم بیاورند. و همانطوری که در سی و اندی سال پیش، اولیای فریب خورده شان، ننگ بر سر کار آوردن این حکومت جهنمی را بر جان خریدند. اکنون فرزندان رشید آنها، با سرنگون ساختن یک حکومت افسار گسیخته و جانی پرور و جنایت آفرین، بر همگان نشان بدهند، که هنوز قطراتی از خون غیرتمندی و شهامت و آزادیخواهی ایرانیان، در وجود ذیجود همگی آنها در جریان است. به امید چنین رخداد افتخار آمیزی!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیمصلحت و منافع ملی، بر تفکرات ویرانگر خامنه ای و سرداران سپاه ارجحیت دارند!
مقاله بعدیکارمند سفارت داعشی از آب درآمد!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.