تقریبا از همان اوائل فعال شدن سایت فراگیر ” فیسبوک” ، یکی از دوستان و همرزمان شفیق من، برایم ایمیلی فرستاد که در بخشی از آن نوشته بود: ” مادر گرامی سرکار خانم مومنی، بنده بدون کسب اجازه از شما، در سایت فیسبوک اکانتی برایتان گشوده ام. فکر می کنم اگر مطالبی را که در ” ایران ب ب ب ، و پناهجو و ایران پرس نیوز منتشر می نمائید را در این سایت هم منتشر کنید؛ هم میهنان بیشتری را به مسائل کنونی ایران آگاه تر خواهید نمود.” (ایران ب ب ب سایتی بود که بعدها به ” پارس دیلی نیوز تغییر نام داد. و پناهجو نیز سایت پناهجویان ایرانی در ممالک غربی بود. که نام آن نیز پس از مدتی با نام جدید ” خانه پناهجو ” متغیر گردید. ” از آنجائی که به سبب مشکل بسیار بزرگی که در حس بینائی ام دارم؛ و بیست و نه سال است که با آن درگیر هستم. توانائی انجام دادن همه کاری، بخصوص کار کردن با دستگاه های کامپیوتری را ندارم؛ پنداشتم که بهتر است ضمن سپاسگزاری از مهر آن دوست خانوادگی که مانند پسرم دوست اش می دارم؛ از پذیرفتن پیشنهاد وی پوزش بخواهم؛ و به همان انتشار یافتن دیدگاه هایم در دو سه سایت مورد نظر بسنده بکنم!
اما، وقتی که برای بازدید از فیسبوک آن را گشودم، تا صفحه ای را که کیوان نازنین برایم باز کرده بود را ببینیم؛ در متن تعدادی از کامنت های هم میهنان، اشتباهات نگارشی چندی را ملاحظه کردم؛ که به عنوان یک ایرانی مسؤل، به خودم اجازه ندادم و نتوانستم، که بدون تصحیح کردن آن اشتباهات کوچک و بزرگ، که بعضی از هم میهنانی که گاها ادعاهائی نیز در بسیاری از موارد دارند؛ را نادیده بگیرم و فعالیت فیسبوکی خودم را ادامه بدهم. به همین خاطر که کسی در مسیر اشتباه نباشد و مورد تمسخر دیگران واقع نشود؛ تصمیم گرفتم تا در این رهگذر بتوانم با ارسال پیام های خصوصی به آنها، مادرانه نکات اشتباهی آنان را به ایشان گوشزد نمایم!
پس از انجام گرفتن تصحیح برخی از اشتباهات و ارسال به دوستان، چند تنی از آن گرامیان، با فروتنی بسیار پسندیده ای، از اینکه اشتباه و غلط های نگارشی و دستوری آنان را برای شان تصحیح کرده بودم؛ از من سپاسگزاری نمودند. اما تعدادی دیگر از ایشان، هیچ پاسخی که ندادند بماند، حتی کوچک ترین تغییری هم در سبک نگارش خودشان به وجود نیاوردند. بلکه تنها واکنشی که ابراز نمودند، حذف کردن رابطه دوستی فیسبوکی شان با من بود. همانگونه که می دانیم، ما غیر از دوستان خودمان، تگ ها و کامنت هائی را که برای دوستان ما ارسال می شوند را هم می توانیم مشاهده کرده و بخوانیم. چنین شد که من همچنان در جریان ” درفشانی های اشتباهات نگارشی ” برخی از کسانی که از انتقاد و تصحیح شدن و اصلاح گردیدن بیزاری می جویند قرار می گرفتم!
این که یک فرد عادی موضوعی را خوب نداند و در کار خویش مرتکب اشتباه نیز بشود؛ هیچ مشکلی به وجود نخواهد آمد. اما اگر آنانی که مدعیان فضل و کمال در همه زمینه ها می باشند؛ به ویژه کسانی که پرچم حمایت و پشتیبانی از یک شخصیت معتبر را بر دوش گرفته اند. و نیز آن افرادی که سرگروهی چندین صفحه اجتماعی را عهده دار گشته اند؛ میزان اشتباهات شان فراتر از افراد عادی و بی ادعا باشد؛ نه فقط من، بلکه همگی آنانی که دل در گرو مهر ایران و ایرانی دارند نیز دگرگون می گردند!
بدیهی است که بسیاری دیگر از هم میهنان فرهیخته و دانشور نیز با چنین مواردی مواجه شده باشند؛ چه بسا خود شما هم گاهی به این اشتباهات برخورد نموده باشید؛ آنچه که مسلم است: ” چو می بینی که نابینا و چاه است *** اگر خاموش بنشینی گناه است” ؛ مایل نیستم که در این گنهکاری مشارکتی داشته باشم. از اینرو ترجیح می دهم، که در گرداب اکثریت بی توجه، مغروق بی خیالی و بی مسؤلیتی نگردم؛ و دوستانم را در آنچه که در بضاعت اندوخته های حافظه خویش دارم شریک گردانم!
جای خوشوقتی است، مواردی که در اینجا مطرح می کنم، پیش تر برای نگارنده های این اشتباهات نوشته و توضیح داده ام. ولی متأسفانه، از آنجائی که بعضی وقتها، با اشتباهات نگارشی کسانی برخورد می کنم، که دانشنامه ادبیات پارسی را با خودشان یدک می کشند؛ تکرار توضیحات همین غلط نگاری های دیگران، مخصوصا مدعیان ادب و دانش و هنر، می توانند به جوانانی که تازه وارد شاهراه اجتماع می گردند بیآموزد؛ که به قول بانوی ادب ایران، ستاره آسمان شعر و شاعری در میهن ما، شادروان بانو بروین اعتصامی: ” گفت در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست” !
گاهی نوشته های کسانی را می بینیم، که همزمان با دو سبک کلاسیک و محاوره ای نوشته شده اند. این در ادبیات نگارشی پارسی، زمانی جایز است، که در متن مورد نظر نقل قولی وجود داشته باشد. در این صورت نویسنده ملزم است، که حتما آن نقل قول را داخل گیومه (” ) بگذارد. دوستی که در نوشتن دستی دارد، در یک جمله ساده هم به روش کلاسیک و هم به منوال محاوره ای می نویسد. خواننده چنین مطلبی، مخصوصا اگر از صاحبنظران باشد؛ هیچ جاذبه ای در آن متن نخواهد یافت !
دوستی نوشته بود: ” مجالی برای دیدنه = دیدن برنامه… نیس = نیست ” ؛ فردی دیگر، برای نوشتن واژه بپردازند، از فرم ” به پردازند ” استفاده می کند. در حالی که ” به ” حرف اضافه برای رسیدن به مواردی مانند ” جائی، قراری، هدفی” یا امثال اینها است. ولی جهت ساختن یک فعل التزامی از یک مصدر مانند پرداختن، خود حرف ب به فعل می چسبد و آن مصدر را التزامی می کند. همینطور در باره عبارت بعدی که یکی دیگر از مدعیان نوشته بود؛ وی عبارت ” سلاح به دستان ” را، به شکل ” سلاح بدستان می نویسد. تفاوت به دستان با بپردازند در دو مثال بالا این است، که اولی در کنار اسم قرار می گیرد؛ اما دومی بر مصدر می نشیند و یک فعل التزامی از آن می سازد!
کلمات زیر را کسانی نوشته اند، که مفتخر به داشتن تیترهای دکتری و مهندسی و هنرآفرینی و شاعری می باشند: نسیب، به جای نصیب! فک می کنم، به جای فکر می کنم! ساآل، به جای سؤآل! به خوانید، به جای بخوانید! به سر کاره خودم، به جای به سر کار خودم! بگفتا ز “عشقه گدائیست” ، به جای بگفتا ز ” عشق گدائی است” ! حاظر، به جای حاضر! جزو ، به جای جزء !
پاین، به جای پائین! بدور او گشتن، به جای به دور او گشتن! اورپائی، به جای اروپائی! ملیون، به جای میلیون! مسعولین، به جای مسؤلین! بازمانده گان، به جای بازماندگان(زیرا این ” ه ” فقط نوشته می شود و خوانده نمی شود؛ و به آن ” هاء غیر ملفوظ می گویند)! داده هست، به جای داده است(چون هست از مصدر هستن می باشد و بودن را معنا می دهد؛ اما است از استن و قرار داشتن)! شده هست، به جای شده است! بقول، به جای به قول! بمعنی، به جای به معنی! بنفع، به جای به نفع! بحس، به جای بحث! اقلب، به جای اغلب! اراعه، به جای ارائه ! ططبیق، به جای تطبیق! معزرت، به جای معذرت! افسانه ء، غائله ء، تازه ء ، به جای افسانه ی، غائله ی، تازه ! اسلا، به جای اصلا! دنب، به جای دم ! بندازن، به جای بیندازند! بدونه، به جای بدون ! منضور، به جای منظور! اصطلاه، به جای اصطلاح! همچین، به جای همچنین! برعلیه، به جای علیه (چون خود علیه به معنای ” بر” است. بنابراین برعلیه تکرار ” بر” می شود)! نه مردیم، به جای نمردیم! و بسیاری دیگر از این نوشته های نه کلاسیک، و نه محاوره ای !
انسان کامل وجود ندارد، چون هیچ آدمی به دنیا آمدن و مرگ اش دست خودش نیست. به همین دلیل فلاسفه آدمها را، درون بخش ” ممکن الوجود” ها قرار داده اند. چون بودن و نبودن مان دست خود ما نیست. به همین لحاظ چنین موجودی هرگز کامل نیست. ولی می تواند در طول زندگی خویش، برای شناختن و ساختن خودش بکوشد. به همین خاطر و برحسب وظیفه انسانی:
” من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال”!
محترم مومنی