دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
ماجرا خيلي بامزه است. طرح مسأله پيرامون آشتي اسلام و دموكراسي، تو گويي توسط اسلام گرايان برعكس شده است. آنان طلب كار شده اند كه چون در مصر اسلام گرايان نتوانستند از طريق دموكراتيك در قدرت بمانند، پس اين بدآموزي براي اسلام گرايان دارد كه نمي توانند از طريق دموكراتيك به اهداف شان برسند، بنابراين بايد به راه هاي غيردموكراتيك متوسل شوند! اما آن كسي كه بايد ثابت كند كه اسلام گرايي و دموكراسي آشتي پذيرند، اسلام گرايان هستند. اين اسلام گرايان هستند كه بايد در عمل ثابت كنند كه مي توان بدان ها اطمينان كرد كه پس از اين كه بر جايگاه هاي قدرت از طريق دموكراتيك دست يافتند، دموكراسي را به نفع خود مصادره نكرده و عملاً “كودتايي خاموش” عليه ديگران راه نياندازند. نه آمريكا، نه غرب، نه لائيك ها و نه حتي مسلمانان، بلكه اسلام گراياني كه مدعي هستند، اسلامي را كه معرفي مي كنند، قابل تحقق در سيستم دموكراتيك هست و به ديكتاتوري مذهبي منتهي نمي شود، بايد در عمل نشان دهند و تا حداقل يك مورد موفق نشان ندهند، نشان مي دهد كه يا اسلامي را كه معرفي مي كنند، من درآوردي است يا دين با سياست قابل جمع نيست. البته وقتي اسلام گرايان مصر حسابي گند زدند، به جاي بررسي اشتباهات و دليل آن كه چه شد به محض اين كه به جايگاه قدرت دست يافتند، حقوق اقليت ها را كه پيش از رسيدن به قدرت محترم شمرده بودند، پس از رسيدن به آن عملاً با تجويز شريعت اسلامي به قانون اساسي نقض كردند، دليلي ديگر بر بي مسئوليتي شان است كه همواره ديگران را مي خواهند مسئول اشتباهات خويش معرفي كنند!؟ اگر منظورشان از دموكراسي رأي اكثريت است، نشان مي دهد كه دموكراسي را نمي شناسند و اگر دوزار سواد داشتند مي توانستند تاريخ جهان را بخوانند تا ببينند كه تمامي ديكتاتوري هاي دنيا از درون صندوق رأي اكثريت در آمدند و اتفاقاً ميزان رأي بالا از نشانه هاي نظام هاي ديكتاتور است، نه دموكرات. در نظالم استبدادي است كه مستبد از درون صندوق رأي بيرون نمي آيد و در تمامي نظام هاي ديكتاتوري دنيا، از موسليني و هيتلر گرفته تا رژيم هاي بعث عراق و سوريه و حتي ديكتاتوري مذهبي ايران، جملگي از صندوق هاي رأي بيرون آمده و مي آيند. هيچ ميزان رأي اكثريتي در يك نظام دموكرات، به هيچ منتخبي اين اجازه را نمي دهد كه با تكيه بر رأي اكثريت، “حقوق” اقليت ها را نقض كند و گرنه نظام ديكتاتوري است، نه دموكراتيك. اين نكته اي است كه بسياري از جهان سومي ها و حتي سياستمداران و روشنفكران اش نمي دانند و از اين سبب سخن از رأي 51 درصدي و غيره مي كنند. در يك دموكراسي، هر دولت و حتي هر مجلس منتخبي مي توانند برنامه هاي شان را در چارچوب قانون اساسي پيش برند كه چه بسا با برنامه هاي اقليت ها متفاوت است، اما نمي توانند “حقوق اقليت ها” را با استناد به رأي اكثريت، ناديده بگيرند و حتي اگر مجلس كه نمايندگان مردم اند، با رأي اكثريت مطلق، مصوبه اي را تصويب كرد كه در تناقض با حقوق اقليت ها بود، غيرقانوني است؛ چون با اصول قانون اساسي دموكراتيك و حق برابر انسان ها در تناقض است. خوب دقت كنيد، حتي اگر دولت يا مجلسي با رأي اكثريت 100 درصد انتخاب شود، نمي تواتند چيزي را تصويب كند كه حقوق اقليت ها و اصل برابري انسان ها را نفض كند و اگر چنين كند، با وجود اكثريت مطلق، غيردموكراتيك و ناحق است. چون دموكراسي يك ميثاق است و انتخابات تنها يكي از مكانيسم هاي آن.
اگر منظور اسلام گرايان آن است كه با رأي اكثريت وقتي انتخاب شدند مي توانند هر كاري بكنند و حتي زير وعده هاي قبلي شان بزنند، سخت در اشتباه اند و باز نشان مي دهد كه دموكراسي را نمي شناسند، چون در دموكراسي همان گونه كه مردم حاكمان و نمايندگان اش را انتخاب مي كنند، همان گونه هر موقع كه خواستند مي توانند، آنان را به زير كشند. براي آن مكانيسم هاي مختلفي وجود دارد كه انتخابات تنها يكي از آن هاست. اعتراضات گسترده مردمي در سيستم هاي دموكرات عمدتاً به استعفاي داوطلبانه دولت منتهي مي شود. براي آن استعفاء قانوني نوشته وجود ندارد، بلكه منشي نانوشته در دموكراسي است كه در جوامعي كه فرهنگ دموكراسي وجود دارد، متداول است. اگر تصور مي كنند كه تنها با توسل به رشد و رونق اقتصادي، مي توانند ساير وجوه دموكراسي را نقض كنند (روزنامه نگران و مخالفان را به زندان افكنند و معترضان را تروريست برچسب زنند)، در اشتباه اند و دير يا زود سقوط خواهند كرد. اين در حالي است كه بسياري از آنان –به جز اسلام گرايان ترك، تاكنون نشان دادند كه اصلاً رانندگي را در دنياي امروز بلند نيستند، اما اصرار دارند كه نه تنها خود، بلكه ديگران را نيز سوار كنند و به ته دره فلاكت و بدبختي هزاران سال پيش باز گردانند! چه رسد كه بخواهند رياكاري نيز به خرج دهند. به همين تظاهرات به قول خودتان مسالمت آميزتان نگاه كنيد. اين تظاهرات مسالمت آميز بود كه بيش از سي كشته و 100 زخمي در يك روز تلفات داد؟ خوب شد كه گفتيد قرار است مسالمت آميز باشد و گرنه اگر غيرمسالمت آميز مي خواستيد اعتراض كنيد معلوم نيست چه قدر كشته و زخمي قرار بود، تلفات انساني آن باشد! احتمالاً مصر را با سوريه عوضي گرفتيد و اگر قرار است اين گونه اعتراضات مسالمت آميز برگذار كنيد، بهتر است به سوريه برويد لااقل در سقوط يك ديكتاتوري نقشي داشته باشيد و بيهوده در مسير باطل در مصر، خود و ديگران را به هلاكت نيافكنيد. عدم موفقيت اخواني ها در مصر نيز دليلي فراتر از اسلام گرايي داشت. كافي است به خيل زنان محجبه مصري اي كه در جنبش تمرد پيرامون ميادين حضور دارند، نگاه كنيد و همين طور به حمايت حتي سلفي هاي مصر از اقدام ارتش مصر در خلع يد از انقلاب دزدان توجه نماييد تا دريابيد كه اخواني ها يك منش كاملاً بسته كه تنها منافع هم حزبي هايشان را تأمين كند، در دستور كار گذاشته بودند و با وجود اعتراضات مستمر مردم و اپوزيسيون، هيچ تغيير معناداري در رفتارشان نداده بودند.
قضيه كاملاً روشن است؛ در صورتي كه حزبي، طيف يا فردي با رأي اكثريت به قدرت رسيد و پس از آن گفت، تاكنون هر چه گفتم شوخي يا دروغ بود و از اين پس حرف، حرف من است و گرنه مي گيرم و مي بندم و مي كشم، تكليف چيست؟ اين اتفاقي است كه در سال 57 براي ما ايراني ها افتاد. در سال 57 رهبران ايران گفتند كه آب و برق را چون برخي كشورهاي عرب مجاني مي كنند و پول نفت را مي آيند دم در خانه ها مي دهند. بعد از انقلاب گفتند ما براي اقتصاد انقلاب نكرديم و اقتصاد مال خر است و آنچه گفتيم تقيه بود! به آنان گفتند شما گفتيد اسلام اجباري نیست و حجاب هم اجباري نيست، گفتند كه شرايط آن موقع اقتضاء مي كرد كه چنان بگويم، و حالا اقتضاء مي كند كه چيز ديگري بگويم و حرف مرد يكي نيست!! معترض شدند كه شما گفتيد در جمهوري مدنظرتان حتي كمونيست ها هم مي توانند آزادانه فعالیت کنند، اما شما كمونيست ها كه جاي خود، پدر همان انقلابيوني را كه چون فرزندان تان خوانده بوديد، در آورديد. گفتند كه هر كس فكر مي كند، اسلام با جنگ و خونريزي مخالف است، اسلام را نمي شناسد و حضرت علي در يك روز، صدها تن را گردن زد؛ با دشمنان مكر كردم!!! گفتند كه دولت بازرگان را كه دولت امام زمان خوانده بوديد، حالا مي گوييد كه براي فريب آمريكا او را برگزيديد؟! مگر آمريكا هم به امام زمان عقيده دارد يا اصلاً مي داند كه امام زمان كيست يا چيست؟ پس شما با مردمي كه به امام زمان اعتقاد داشتند، و خدا و اولياء خدا و امام زمان مكر كرديد و او را چون تمام دين و مذهب تان مستمسكي ساختيد براي رسيدن به قدرت تان و بی شک آخرت تان را براي آن باختيد (چون دجال یعنی ریاکار). اخواني ها عملاً همين منش را در مصر پيش گرفته بودند- به خصوص وقتي كه فرماندهان سپاه قدس با برخي از اخواني ها ديدار داشتند و يا به صراحت نمي گفتند يا هنوز آنقدر روي شان با مردم باز نشده بود كه فعلاً به صراحت و با وقاحت بگويند. در چنین مواردی تنها راه حل درست آن است که هر كجا و به خصوص در خاورمیانهٰ عده اي بخواهند انقلاب و كشور را با كمك نهادهاي امنيتي به نفع خود مصادره كنند و با تكيه بر نهادهاي قدرت يكه تازي كنند، ارتش پس از اعتراضات گسترده مردمي به عنوان حافظ دموكراسي بايد گوش انقلاب دزدها را بگيرد و پرت كند در زندان تا محاكمه شوند (در دادگاهي عادلانه و با رعايت كليه حقوق متهمان)، اما اگر ارتش خودش تشكيل دولتي نظامي داد، ضربه اي ديگر به دموكراسي است و تجلي عيني كودتا، ولي اگر خود تشكيل دولت نداده و آن را به دولتي انتقالي شامل ائتلافي از همه فعالان سياسي كشور بسپارد تا انتخابات را در دستور كار قرار دهند، يعني وظيفه خويش را بدرستي ايفاء كرده و ملت و كشور را به نفع دموكراسي پيش رو نجات داده است.
جالب آن كه در مصر هم اپوزيسيون و هم مردم تصور مي كنند كه آمريكا و غرب از اخواني ها و اسلام گرايان پشتيباني مي كنند و هم اخواني ها و اسلام گرايان، آمريكا و غرب را متهم مي كنند كه از اپوزيسيون و لائيك ها پشتيباني مي كنند!؟ اين مشكلي عميق تر را نشان نمي دهد كه ما در خاورميانه با مسأله اي براستي جدّي مواجه ايم كه در بسياري از درگيري ها و خصومت هاي قومي، مردمي و حتي دولتي ديده مي شود. در خاورميانه عمدتاً تصور مي كنند، وقتي مي گويند، حق يعني تنها حق خودشان!؟ عدالت يعني وقتي كه تمام خواسته هايشان برطرف شود و اگر چنين نشود، ديگران ظلم كردند! درك تحولات مصر خيلي دشوار نيست، اگر واقعاً بدنبال حقيقت هستيم و اگر تنها نمي خواهيم كه حق خود را چون تازيانه اي بر سر ديگران بكوبيم. آمريكا و اتحاديه اروپا در تماس با هر دو طرف در مصر و هر جاي ديگر جهان، آنان را به خويشتنداري و انعطاف دعوت مي كنند و در خاورميانه چون “سنت تنها حق من” حاكم است، آمريكا و غرب را به جانبداري از طرف مقابل متهم مي سازند. تصميم ارتش مصر در خلع يد از اخواني ها، با اعتراضات گسترده مردمي شروع شد، اعتراضات بدون پاسخ توسط مخالفان و اپوزيسيون مصر ادامه يافت، با كمپين تمرد به اوج رسيد و با دخالت ارتش براي عدم فروپاشي كشور پايان يافت. اوباما در تماس تلفني با ارتش مصر نيز نه به آن ها چراغ سبز داد و نه چراغ قرمز، بلكه چراغ زرد داد. يعني نه درخواست ارتش براي به زير كشيدن اخواني ها را تأييد كرد و نه رد و تنها از ارتش مصر خواست تا شش ماه ديگر به مرسي فرصت دهند و پس از آن يك همه پرسي برگزار شود. ارتش مصر نيز آن درخواست آمريكا را رد كرد، چون مي گفت اخواني ها به شيوه اي كاملاً امنيتي در حال موازي سازي نهادهاي امنيتي و نفوذ در جايگاه هاي قدرت از طريق تخريب ديگران و به خصوص تضعيف سازمان يافته نهادهاي مدني هستند كه پرونده سازي براي تعدادي از سازمان غيردولتي كه اخيراً احكام شان صادر شد، نمونه اي بارز از آن است. البته آمريكا براي آن اقدام اخواني ها در احكام صادره براي سازمان هاي غيردولتي ابراز نگراني كرد، اما ابراز نگراني آمريكايي ها هيچ تغيير رفتاري را در اخواني ها موجب نشد، هم چنان كه در سال 57 در ايران وقتي ارتش ايران را وادار به بي طرفي كرد، بي طرفي ارتش تنها به تيرباران شان منجر شد و كشور هم از دست رفت و از آن زمان تاكنون به مدت 34 سال آمريكا مدام عليه اقدامات ايران بیانیه مي دهد و محكوم مي كند، اما هيچ دردي را از مردم ايران برطرف نكرد و اگر مسأله هسته اي ايران و نگراني از بابت اسرائيل نبود، همين تحريم ها را نيز عليه رژيم وضع نمي كرد؛ چنان كه رژيم بعث سوريه دو سال است كه مردم اش را با توپ، موشك اسكاد، انواعي از سلاح هاي كشتار جمعي هدف گرفته و تقريباً تمام شهرهاي بزرگ و متوسط را ويران كرده و مدام از سلاح شيميايي استفاده مي كند و اوباما به جاي اقدام عملي براي جلوگيري از جنايت هر روزه، اعلاميه مي دهد و از رژيم سوريه و متحدان اش مي خواهد كه چنين نكنند!؟ (در يك طنز تلخ خواندم كه كسي در يكي از سايت هاي ايراني تيتر زده بود كه احتمالاً خط قرمز واقعي اوباما، تخريب مرقد حضرت زينب در سوريه است كه هنوز اقدامي نكرده، چون اسد همه كار كرده و تنها اين يكي را هنوز نكرده!) اگر قرار است كه مصر نيز به چنين وضعيت هايي دچار شود كه آمريكا، اپوزيسيون و ارتش شان را زماني كه مي توانند جلوي يك فاجعه قريب الوقوع را بگيرند، به خويشتنداري دعوت كرده، ما خواهان آن نيستيم و لااقل ديگر بس است؛ اين است آن رسالتي كه ارتش مصر براي جابجايي قدرت و به زير كشيدن به موقع انقلاب دزدها -پيش از آن كه دير شود، احساس كرد. اين الگوي موفق ارتش مصر باید براي ساير كشورهاي خاورميانه نيز الگو قرار گیرد.