از آغاز سخنرانی های مبارزات انتخاباتی پرزیدنت دونالد ترامپ، مشخص ترین ویژگی مطرح در بیانات او، پائین آوردن ارزش آنچه که رئیس جمهور پیش از خودش، حسین باراک اوباما و اعضای کابینه وی در دو دولت اول و دوم او انجام گرفت؛ بود. از اینرو، ظاهرا چنین به نظر می رسید؛ که آقای ترامپ، هم از دیدگاه سیاسی خود، و هم از سوی حزب متبوع خویش (جمهوریخواهان) ماموریت مهم و ویژه ای دارد. تا با مطرح نمودن و نشان دادن نقطه ضعف های انجام شده در دو دوره ریاست جمهوری اوباما و تیم او، تفوق و برتری حزبی خودشان نسبت به « دموکرات » ها را پیش بکشند؛ همچنین مماشات دیپلماسی اوباما با رژیم آخوندی در ایران را، امری به دور از سیاست های جاری در ایالات متحده آمریکا ارزشیابی و معرفی بکند!
اکنون که بیش از دو سال از ریاست جمهوری خود ترامپ در آمریکا می گذرد. با آنچه که در دو سه هفته اخیر پیش آمده، به حقیقتی انکار ناپذیر دست می یابیم؛ که بیش از گذشته های دور یا نزدیک، به ماهیت واقعی گردش حرکت یک جریان سیاسی همیشگی در ایالات متحده پی می بریم!
بیش از چهارده سال تمام از شروع تحریم های این کشور علیه افراد و سازمان های مختلف حاکمیت ننگین آخوندی در ایران، و سایر زیرمجموعه های حکومتی و دولتی جمهوری رو به فنای اسلامی می گذرد. از پس از شکل گیری توافق هسته ای (برجام) با حکومت ملاها، گاهی بر تحریم ها اضافه می کنند؛ و زمانی هم بخش هائی از آن را حذف می نمایند. هنگامی که سران حکومت اسلامی، عملی مخالف با مصلحت های آمریکائی ها انجام بدهند. دوباره تحریم های جدید را « بایکوت » می کنند؛ و قدیمی ها را به مرحله اجرا می گذارند؛ و……. چه بسا این دور تسلسل حالا حالاها همچنان ادامه یابد. تا آنکه آن روی سکه ی دومین مذاکرات هسته ای میان آمریکا و ایران، که این بار توسط دونالد ترامپ ریاست جمهوری کنونی این کشور و اعضای کابینه اش به خصوص مایک پمپئو و جان بولتون پیگری می شود(با مشروط نمودن مذاکرات بدون هر گونه « پیش شرطی» چه تصویر پر جاذبه دیگری قرار دارد؟!!
با اندکی اندیشه و تامل، و نگاهی نافذ به آنچه در جهان و مخصوصا در جنوب شرقی آسیا، و به ویژه در منطقه خاورمیانه، مخصوصا در ایران و در میان همسایگان آن می گذرد. کم ترین تردیدی باقی نمی ماند؛ که سیاستمداران آمریکائی، سیاستگزاران کشورشان را وا داشته و می دارند؛ که با سخنان و حرکات و کردار و برنامه های کاری خودشان، مردم دنیا را سر کار بگذارند؛ و اهالی ساکن در این گیتی پهناور را، بر سر یک ورودی با چندین بن بست قرار بدهند. تا که خود بتوانند به تمامی آرمان های سیاستمدارانه خویش برای کشورشان، جامه عمل بپوشانند؛ و در تمامی مسیرهائی که در برنامه های شان گسترانیده اند. پیروزی های فراوانی را به دست بی
آورند!
در میان تحریم های انجام گرفته بر روی افراد صاحب نام درون حکومت و دولت جمهوری اسلامی، انگشت گذاشتن بر روی نام دومین رهبر انقلاب اسلامی حاکم در کشورمان(سید علی خامنه ای، که اخیرا در رسانه ها مراتبی از سید نبودن او منتشر گشته، که اصولا وی سید هم نبوده و نیست. و عمامه سیاه اش نمی تواند، دال بر سید و اولاد پیامبر بودن او باشد) است. تحریم اخیر آمریکا علیه حکومت آخوندی در ایران، ثروت خود خامنه ای و بیت او را در می گیرد ؛ تا که او به هیچوجه نتواند، با آنچه که از دارائی های مردم ایران دزدیده و غارت نموده است؛ بتواند معاملات سنگین و ثروت افزا را انجام بدهد!
بدیهی به نظر می رسد؛ که همه این سخت گیری ها و تحریم ها، برنامه هائی از خیلی خیلی پیش تر تنظیم شده است؛ که یکی یکی مطرح می شوند و بر روی دایره سیاست میان آمریکا و جمهوری اسلامی آخوندی، و بقیه ممالکی که مخالف عملکردهای ملاها در این حاکمیت جانی پرور هستند قرار می گیرد. حلقه این فشارها تا کنون، بر روی مراکز نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و ادارات و مؤسسات و سازمان های دولتی، و افرادی خاص مثلا بازاری ها که به طریقی با دولت روحانی مراوده های کاری و مالی دارند قرار داشت. اما این حلقه اکنون در اطراف گردن خامنه ای به عنوان رهبر حکومت اسلامی و همدستان او درون بیت رهبری قرار گرفته است. تا با این فشار حداکثری هشدار دهنده بتوانند. آنها را به تکاپو بی اندازند. تا جهت نجات دادن خود و رژیم منفورشان، به همه خواسته های دولتمردان ایالات متحده بها بدهند و آنها را بپذیرند!
در نگاه نخستین چنین به نظر می رسد؛ که ظرفیت تحریم های اقتصادی آمریکا علیه جمهوری اسلامی به مرحله « صفر » رسیده، و آنها به دلیل نتیجه نگرفتن از روش های خود، تحریم های اقتصادی را متوقف کرده اند. تا با روش تحریم های سیاسی، خودشان را به نتایج مطلوب خویش برسانند!
آنچه که از منظر تحلیلگران مسائل سیاسی و کارشناسان این امر می تواند عنوان و مطرح بشود. این است که مراد دولت ترامپ در این رابطه، آوردن همان بلائی بر سر ملاهای حاکم بر ایران است؛ که به وسیله « دموکرات » های ایالات متحده بر سر حکومت پادشاهی پهلوی و اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی آوردند!
از چهل سال پیش، که این بلای رنج آور بر سر ما و میهن مان آورده شد. تا کنون بارها به این مورد اشاره کرده ام؛ که بلوای به اجرا گذاشتن نمایشنامه تمسخرآمیز روی کار آمدن حاکمیت پلید آخوندی در ایران، فقط و فقط به خاطر تک حزبی و تک قدرتی ماندن جهان است. و این به آن معنا هست؛ که به زبانی ساده، « آنهائی که دیر آمده اند؛ می خواهند زود به نتیجه سودآوری برای خودشان برسند. » و این یعنی دولتمردان کشور جوان و حدود ششصد ساله آمریکای شمالی(ایالات متحده) قصد دارند؛ که با استفاده از همه پیشرفت های علمی و داشتن نیروهای نظامی قوی و کارآمد و تمام عیار، یکه و تنها بزرگ ترین قدرت دنیا باشند و باقی بمانند!
اما، از آنجائی که در هر زمینه ای برای هر موضوعی، همواره رقیبانی هم وجود دارند. و…. صدالبته از باب آن که، پیش از کشف قاره جدید، کشورهای دیگری بوده و هستند؛ که دارای قدرت علمی و نظامی و صنعتی قابل توجه و مشابه و نزدیک با ترقی های کنونی آمریکائی ها بوده و می باشند. دولت های مختلف این سرزمین جدید، از بدو به رسمیت رسیدن کشورشان، پیوسته در صدد رشد کردن های بی نهایت، و داشتن قدرت های همه جانبه در تمامی عرصه های جهانی بوده و هستند و باشند!
ساده انگاری است اگر که بپذیریم؛ که سایر سرزمین های قدرتمند در دنیا، از جمله چین و روسیه، و برخی از کشورهای اروپائی کانادا و ….. که در حد خودشان دارای امکانات علمی و اقتصادی و صنعتی کافی می باشند؛ با تک قدرت بودن ایالات متحده و در این امتیاز ماندن آنها توافق صد در صدی داشته باشند. مخصوصا روس ها و به ویژه رئیس جمهور بسیار زیرک و آب زیرکاه آنجا ولادیمیر پوتین اجازه بدهد؛ که آمریکائی ها به خصوص رئیس جمهور کنونی آنها، در چنین جایگاهی از سیاست های بین المللی باقی بمانند؛ و خودشان(روس ها)، با اینهمه طمطراق و پیشرفت های علمی نتوانند. در ارتباط با این مورد، وجهه ای جهانی را داشته باشند!
دست یابی آمریکائی ها به آرمان بالا، مستلزم داشتن پایگاه های نظامی بزرگ در اطراف و نزدیکی های کشور روسیه است. تا که در این رهگذر بتوانند؛ به روس ها نشان بدهند؛ که به مجرد تخطی از فرمان های آمریکائی ها، در انتظار حملات پیاپی نظامی از سوی ایالات متحده، از طریق پایگاه های متعدد نظامی و قدرتمند ایشان در اطراف کشور خودشان(روسیه) باشند!
تلاش های بیش از نیم قرنی اخیر آمریکا این بوده و هست؛ که بعد از دایر نمودن پایگاه های نظامی خودشان در افغانستان، ترکمنستان، ترکیه، پاکستان و امارات و قطر، در جهت های چهارگانه زمین (شمال و جنوب و شرق و غرب ) روسیه پدید بی آورد و تدارک ببینند. تا در موقعیتی مقتضی و شرایط ضروری بتوانند؛ از چهار موضعی که در نظر دارند. حملات نظامی خویش بر آنها را به انجام برسانند!
با توجه به این موضوع مهم، که در جنوب کشور روسیه، سرزمین بزرگ ایران قرار گرفته است؛ و نیز از باب آن که، به مدد هوشمندی و دوراندیشی های پادشاه فقید کشورمان، اعلاحضرت محمد رضا شاه پهلوی، آمریکائی ها اجازه نیافتند؛ که در ایران هم برای خودشان پایگاه نظامی درست بکنند. تا که برای روز مبادا بتوانند؛ از چهار جهت به روس ها حمله کنند. تا هدف دراز مدت خویش را به مرحله اجرا بگذارند. با سیلی دردناک و سختی، که آمریکائی ها در آن موقع از حکومت ایرانساز پهلوی خوردند. از همان زمان نیز نتوانستند، پادشاه میهن پرست کشورمان را، به این امر راضی کنند؛ که مجوز ایجاد پایگاه نظامی در ایران را، از آن مرد بزرگ دریافت نمایند. این امر موجب گشت، که آنها به این فکر فرو بروند؛ تا حکومت پادشاهی در ایران را از قدرت بردارند؛ و حاکمیت جلاد و جنایتکار و مستبد آخوندی را جایگزین آن نمایند!
سران کشور روسیه هم، زرنگ تر از آنی بودند؛ که در مخیله ی آمریکائی ها بگنجد. به همین دلیل از موقع پیدایش حکومت اسلامی در ایران، کاملا موذیانه با آخوندها به مراوده های پنهان و آشکار پرداختند. تا آمریکائی ها را بیش از پیش به تکاپو وا بدارند. که همین طور هم شد. زیرا هنگامی که مشاهده نمودند؛ که آخوند خمینی دجال به قول هائی که به ماموران سازمان سیا داده بود عمل نکرده، و فقط میلیاردها دلاری را که وزارت خارجه آمریکا در آن زمان به وی داده بود را تباه نموده بود. به این موضوع پی بردند؛ که سران رژیم مزدور پرور آخوندی در ایران را، در چنان تنگنائی بگذارند؛ که حساب کار دست شان بی آید!
از سال ۱۹۷۹ میلادی(سال پیروزی انقلاب شوم آخوندی در ایران)، تا این اواخر که ترامپ امتیاز رسیدن به ریاست جمهوری کشور خود را به دست آورد. رؤسای جمهور پیشین در ایالات متحده، مخصوصا باراک اوباما، تلاش زیادی نمودند. تا که با روش دیپلماسی با آخوندها و سرکشی های آنها بپردازند. وقتی که از این روی سکه سودی نصیب شان نگردید. مصلحت دانستند که از آن روی سکه « دیپلماسی » استفاده بکنند؛ به همین خاطر هم، با تحریک کردن اسرائیل و عربستان سعودی، جهت اعتراض نمودن آنها به فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی، آخوندها را میان انتخاب دو تصمیم سرگردان کردند!
آخوند خامنه ای و بقیه مقامات حکومتی و دولتی رژیم، ناگزیر هستند؛ که یا با آمریکائی ها و همپیمان های شان مدارا کرده و همه شرط های شان را بپذیرند. یا آن که همچنان سرکشی نمایند؛ و با افزایش میزان اورانیوم غنی شده خود، که خلاف تعهدشان در توافق هسته ای است. اعضای گروه ۱+۵ را علیه خودشان بشورانند. تا جنگی تمام عیار را در منطقه راه بی اندازند؛ و پای روسیه و چین را هم به این ماجرا بکشانند. که در این رهگذر، برتری و قوی تر بودن خودشان را، هم به رقبای خود، و هم به سایر ممالک گیتی نشان بدهند!
محترم مومنی