« آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری »! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
254

و آنچه که همه بدها و بدترین های جهان دارند؛ کلیت رژیم دیکتاتوری و نا کارآمد اسلامی آخوندی به تنهائی همه آنها را، در موجودیت ننگین خویش یکجا دارد!

نزدیک به چهل و سه سال متمادی میگذرد؛ که بدخواهان ایران، و مخالفان رشد و ترقی مردم آن، که به خاطر تلاش های میهن پرستانه پادشاهان ایرانساز پهلوی، به سوی یکسانی با ممالک پیشرفته دنیا گام بر می داشتند. با تمهیدات مزورانه و حیله گرانه حزب دموکرات آمریکا، به ریاست جمهوری جیمی کارتر بد طینت، به فروپاشی حکومت شاهنشاهی در کشورمان محکوم کردند. و حاکمیت پلید و واپسگرای رژیم نه جمهوری، بلکه به تمامی قامت استبدادی آخوندهای بری از انسانیت و رعایت حقوق بشر را، در حاکمیت رسوای شان قرار دادند. تا بر کهندیار ما و مردم آن استیلا یابند؛ و ملت شریف اما فریبخورده میهن مان را، به تعبیر بسیار درست اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی سوم، جانشین بر حق و قانونی پدر تاجدارشان شاهنشاه آریامهر، اسیر « فرقه تبهکار » ملاهای خونریز و بی اعتبار نمایند!

هنگامی که با تبانی قدرت های بزرگ جهان، و با تصمیم گیری های ضد ایرانی و دور از رعایت مصادیق مستقلانه ایرانیان توسط ایشان، که در جلسه مشترکی در جزیره « گوآدالوپ » اتخاذ نمودند. حاکمیتی نامردمی اسلامی را تشکیل دادند؛ و به همین دلیل خمینی جلاد و طرفداران نادان و نابخرد او را، در کشور ما به قدرتی که فکرش را هم نمی نمودند رساندند!

سران مستبد حکومت آخوندی، از همان روزهای نخست دست یافتن شان به چنین جایگاهی، که هرگز در مخیله فاسدشان هم نمی گنجید. با شروع گشتن حکومت ننگین خود بر ایرانزمین، و با آغاز گشتن رسمی رژیم مثلا جمهوری شان در کشور ما، به جای اندیشیدن برای ایجاد رفاه و آسایش بیشتر، برای مردمی که بر آنها استیلای زورمدارانه یافته بودند. همه کوشش خویش را، برای به وجود آوردن گروه های جنایت پیشه ای ، مانند خودشان در سطح دنیا به انچام رساندند. تا با کمک آنها و شرارت هائی که طبق نظر ارباب شان عملی خواهند نمود. آخوندهای حاکم بر ایران هم بتوانند؛ دست کم در منطقه خاور میانه، تسلط اسلامگرایانه پلیدشان را، به جهانیان اثبات نمایند؛ و هم به مرور زمان، دیگر ممالک اسلامی در این کره خاکی را، زیر تسلط شیعه محور خودشان قرار بدهند!

از اینرو، با ایجاد گروه های شرور و جنایتکاری از بطن فاسد و اهریمنی خویش، « حزب الله » را در لبنان و « القاعده » را در شبه جزیره عربستان شکل دادند؛ و « طالبان » وحشی را هم در افغانستان علیه مردم مظلوم آنجا پدید آوردند؛ و پس از حمله نادرست « جورج دبلیو بوش پسر » به عراق، که منجر به آزاد شدن زندانیان سیاسی در آن کشور گردید. با رها شدن جانور وحشی و ددمنشی همچون « ابوبکر البغدادی » از زندان صدام حسین تکریتی، با همکاری اربابش جمهوری قدرت پرست اسلامی آخوندی، که به گونه پنهان و آشکار، نیروهای نظامی شان در عراق استقرار یافته بودند. به آن نامرد شرور و جانی( ابوبکر البغدادی) دستور به وجود آوردن گروه جنایت پیشه دیگری همچون داعشی ها در عراق را دادند. تا به این وسیله دستیارانی همچون داعشی های وحشی را، برای حکومت عقب مانده شان به ظهور برسانند!

بر این اساس، آنچه از بدبختی و اسارت و ناکامی، که هم اکنون ملت های بی دفاع « افغانستان و سوریه و لبنان و عراق » با هم دارند. مردم سرزمین باستانی و همه چیز تمام ایران ما نیز، به خاطر حضور این حاکمیت سفیه و نادان و زورمدار، و در سایه سیاه و شوم فرائض اسلامی توحش آفرین ایشان، به تنهائی همه آنها را یکجا دارند!

اکنون کسانی در میهن ما بر قدرت اهریمنی شان تکیه داده اند؛ که وزیران منتخب دولت منفور سیزدهم حکومت ننگین ملاها، که رئیسی جانی برای شکل دادن به کابینه شیطانی خودش برگزیده است. دریغ از یک جو انسانیت در میان وجود مرگ آفرین تک تک ایشان، که در ارائه برنامه های دوران چهار ساله وزارت شان، با مطرح نمودن برنامه های آکنده از نادانی های خودکامه محور خویش، که حتی فقط یک بخش انسان مآبانه هم در برنامه های نزدیک به صد صفحه ای خودشان در آنها گنجانده باشند؟!

آقایان هنوز وارد گود وزارت نشده، دم از انجام دادن کارهائی می زنند؛ که فقط از جنایتکارانی همچون « حزب اللهی و داعشی و طالبانی » و امثال اینها بر می آید. وای به آنکه مدتی هم، در جوار ریاست جمهوری بی سواد و جنایت پیشه شان، درس های چگونگی کشتار بی گناهان را نیز فرا بگیرند. آنوقت در ایران اشغال شده ما، دیگر نه « از تاک، نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان»!

محمدمهدی اسماعیلی، وزیر پیشنهادی سید ابراهیم رئیس، برای پست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه او، جهت برنامه ۸۳ صفحه ای خود در دولت سیزدهم، به شدت به وضعیت موجود در عرصه فرهنگ و هنر در کشور حمله کرده است؛ و نهادهای صنفی مثل « خانه سینما » را فاقد وجاهت قانونی، و « خانه موسیقی » را نیز مهم ترین مرکز تولید بحران دانسته است!

او در بخشی از این برنامه تمسخر آمیز خود، با ارائه آماری از تولید فیلم های سینمائی در ایران نوشته است: « در سال ۱۳۹۷، از ۷۷ فیلم رصد و تحلیل شده، ۵۹ فیلم مروج سبک زندگی غیر اسلامی ایرانی، و تخریب کننده انقلاب اسلانی، و ۶۱ فیلم را ارائه کننده تصویر مثبت از زن بی حیا، و ۶۰ فیلم را مروج وا دادگی و تحقیر ملی، و ۵۵ فیلم را القا کننده واگرائی دینی و ملی » نامیده است!

اشاراتی که وی، به آمار ایرادهای متون و محتوای فیلم های نامبرده و تولید شده توسط خانه سینما ارائه داده است؛ و آنها را « فاقد وجاهت قانونی » دانسته، که محل فعالیت های آن در جبهه فرهنگی را، معارض انقلاب اسلامی معرفی می نماید. حتی اگر در این رابطه مصداق صحیحی هم داشته باشد؛ و بتوان حق را به او داد؟ باز هم این برداشت وزیر منتخب آخوند رئیسی جلاد، فقط بیانگر بی کفایتی و ناتوانی خودشان، در مدیریت حاکمیت نابخرد ایشان است؛ که در هیچ زمینه ای از به اصطلاح دولتمداری شان، جز به خواسته های بری از حس مسؤلیت کامل در زمامداری خویش نپرداخته اند!

موارد مطرح شده از سوی محمدمهدی اسماعیلی وزیر پیشنهادی ابراهیم رئیسی، جهت تصدی مقام وزارت « فرهنگ و ارشاد اسلامی » در دولت جدید رژیم آخوندی، فقط می تواند واجد یک حقیقت محض، از بی خردی های خودشان در عرصه مدیریت بی کفایت حکومت واپسگرای آخوندی آنها تلقی گردد؛ که در هیچ شرایطی، جز به ثروت اندوزی بی انتها برای خودشان توجه نداشته اند؛ و در مسؤلیت هائی که بر عهده گرفته اند، هرگز هیچگونه اشرافی بر آنچه که انجام داده و می دهند نپذیرفته اند!

چون، تنها موردی که پیش از هر موضوع دیگری، نزد این کوته فکران در مقوله سیاست و گرداننگی یک سرزمین بزرگ مانند ایران مطرح می باشد. دسترسی شان به اوج قدرت د ر میان همه کشورهای مسلمان نشین در کل جهان است!

این جریان( انتخاب وزرای بی خرد در کابینه رئیسی جلاد )، این فرصت را به ناظران منصف و حقیقت نگر می دهد؛ که با ارزیابی از واقعیت های موجود در مدیریت نا کارآمد ایشان، در طول سال های تسلط اهریمنانه شان بر ایران و ایرانی، فقط به چند مساله ضد بشری تاکید داشته اند!

بستن درهای هر معنائی در استقلال فکری مردم ایران، که جهت رساندن خودشان به آمال انسانی که برای خویش در نظر گرفته اند؛ و آرمان بزرگ شان که دست یافتن به معبر رهائی و آزادگی از یوغ استبداد آخوندی است. فقط به این معنا نمی باشد؛ که این جانیان در نظر دارند. که مردم ایران را، بیشتر به سوی اسلامیزه شدن بکشانند. بل، از آنجائی که حاکمیت ولایتمدارشان، مبتکر به وجود آوردن دیوهای شرور و جنایتکاران شقاوت پیشه ای، همچون القاعده و طالبان و داعشی و حزب اللهی و….. در ممالک دیگر می باشند. که از بطن حکومت منفور و آخوندی ایشان به وجود آمده اند. به همگی ما این هشدار را می دهد؛ که در قاموس حاکمیت این تازی تباران وحشی و بیابانگرد، جز فساد و جنایتکاری و دزدی و شارلاتی وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت!

مقاله قبلیهشدار آلمان درباره دست‌یابی جمهوری اسلامی به فناوری‌های هسته‌ای نظامی
مقاله بعدینتانیاهو و بازگو کردن یک خاطره در مورد افغانستان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.