آنچه خوبان همه دارند؛ او به تنهائی دارد. به شرط آن که….! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
582

اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم، نه فقط در بیاناتی که گهگاه در مصاحبه های شان مطرح کرده و می کنند. بلکه در بیشتر بیانیه هائی که منتشر نموده اند؛ در رابطه با بنیاگزاری یک نظام حکومتی برای آینده ای نزدیک در کشورمان، بیش از هر مورد دیگری، به داشتن یک حاکمیت سکولار همراه با دموکراسی محض تاکید زیاد داشته اند. که بدون تردید چنین حکومتی می تواند؛ جهت به وجود آوردن تساوی حقوق ملی و جنسیتی و حقوقی و اجتماعی، برای کلیه شهروندان ایرانی، اعم از زن و مرد و پیر و جوان و شهری و روستائی و کارگر و کارفرما و کارمند و مدیر، به شکل برخورداری همگی شان از آسودگی های فردی و اجتماعی، و بهره مندی آنان از یک رفاه نسبی و برخاسته از وضعیت اقتصادی خوب و درست در مملکت، در تمامی اجتماعات انسانی در ایرانزمین باشد!

صدالبته که همواره: « یک دست صدا ندارد » ؛ بر این اساس، انتظار داشتن جهت تحقق یافتن و شدنی نمودن تمامی این معجزات(زیرا بعد از سرنگونی رژیم آخودی در ایران، همگی مان باید مدتی طولانی، دست به دست یکدیگر بدهیم؛ تا کاستی های موجود را از میان برداریم.) ؛ در میان مردمی که چهل سال متمادی، در جریان سخت ترین موقعیت های اجتماعی در کشورشان بوده اند. مطرح نمودن و خواستن از یک فرد، که به تنهائی به رتق و فتق امور بپردازد؛ خواسته ای زورمدارانه و انتظاری تحقق نیافتنی است!

ویژه آن که فرد مورد نظر، از سنین جوانی خود(از هژده سالگی) در میهن خویش نبوده، و تجربه کافی نسبت به گوناگونی های اخلاقی مردم ایران، و اختلافات دیدگاه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایشان، در باره هر موضوع اجتماعی و گروهی، و یا فردی و خصوصی آنها نداشته باشند!

با اینهمه، من به نوبه ی خودم پیوسته در شگفتم؛ که شهریار برحق و رسمی و قانونی ایرانزمین، به قول خودم « اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم » ، و به قول شما و برخی دیگر از هم میهنان فارغ از حقیقت بینی شاهزاده رضا پهلوی، از نوع نگرش های بسیار منطقی ایشان نسبت به وضعیت کنونی مردم کشورمان، و چگونگی آنچه که آنان در شرایط کنونی نیاز شدیدی به آن دارند. در شگفت واقع می شوم؛ که ایشان با توجه به عدم چهل ساله حضورشان در خانه پدری خویش، و تحمل نمودن سختی های غم انگیز سوگ عزیزان شان، مانند اعلاحضرت فقید محمدرضا شاه پهلوی، شاهدخت لیلا پهلوی و شاهپور علیرضا پهلوی، و داشتن مسؤلیت های خانواده شان در خارج از ایران، و از همه اینها افزون تر، مراوده های بسیار زیاد هم میهنان برون و درون مرزهای ایران با ایشان، چگونه می توانند به بررسی همه این معضلات بپردازند؛ و هنگام ارائه دیدگاه خویش نسبت به تمامی این موارد، بدون کم ترین لکنت و مشکلی، تمامی این مسائل را، برای همگی ما بشکافند و بازگو کنند؟!

گذار از گذر حضور حاکمیت منفور و اشغالگر و خودکامه و دیکتاتوری جمهوری پلید اسلامی در میهن مان، نوشیدن یک لیوان آب خنک نیست؛ که فرد هر که باشد؛ به تنهائی به آن دست بزند. همین که ایشان با وجود تمام شرایط مطرح شده در بالا، چنین اشرافی بر کلیه ی قضایای داخل میهن مان دارند. بیانگر دیدگاه وسیع و صحیح ایشان، نسبت به آنچه که در کهندیارمان می گذرد است. بنا بر این، پیش از مطرح کردن نظرگاه های خودتان در مورد، گفتار و عملکرده های شهریار ایرانزمین، و خرده گیری های بی پایه و اساس نسبت به بیانات و بیانیه های ایشان، سری هم به خودتان بزنید؛ سپس از خویشتن خویش بپرسید: « اگر شما جای ایشان بودید؛ با توجه به تمامی حقایق بالا » ، حتی نمی توانستید؛ یک پاراگراف از آنچه که ایشان همواره مطرح می کنند. در کل دیدگاه های به دور از واقعیت گرائي، و بری از تشخیص صحیح و راستین حقیقت بینی، چه پندار و کردار و گفتار های مغشوش و بی اساس را، در میان الفاظ و بیان نمودن دیدگاه های تان مطرح بنمائید؟!

ایشان به بیان شما، یکی از گزینه های مناسب جهت وصل و سخنگوئی <گذار از گذر حکومت آخوندی در ایران > نیستند. بل ایشان، تنها گزینه و آلترناتیوی آگاه و دانا و هوشیار و حقیقی، برای چنین امری می باشند؛ که در طول نزدیک به چهار دهه جاری، چنین امری بر اکثریت مردم ایران اثبات گشته است؛ که هیچ گزینه ی دیگری جز اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم، قادر به مستقر کردن یک حاکمیت سکولار، و برخاسته از دموکراسی مطلق در ایران نیست!

به شرط آن که…… اکثریت موافقان، و کسانی که نوای همراهی با شاهنشاه ایرانزمین را سر می دهند. چنانکه افراد نادان از میان ایرانیان در سراسر جهان، به ویژه دشمنان قسم خورده حکومت پهلوی، و آنانی که پیوسته در صدد سرنگونی* ، یا فروپاشی* حاکمیت ایرانساز پهلوی در کشورمان بوده و هستند. سخنان بری از حقیقت و عاری از واقعیت، یاوه گویان را در همه جا تکرار نفرمایند؛ و جز ارائه راه های کارساز و پیشنهادهای چاره ساز، جهت استقرار حکومتی سکولار و برخاسته از دموکراسی در ایران بر زبان نیاورند. چرا که نسیان و پشیمانی در باره چنین عملکردی، همزمان با گرفتن گریبان خودشان، اقدام نمودن جهت این گذار منطقی از گذری خطرناک همچون حاکمیت استبدادی ملاها در ایران را، به تعویق خواهد انداخت؛ و از سرعت آن خواهد کاست!

بهترین روش آگاهی دهنده در قاموس، اندرزهای پدرانه و برادرانه و دوستانه و مادرانه و خواهرانه، و عنوان نمودن دیدگاه های سازنده تان برای ایشان، ارسال پیام های خصوصی است؛ تا که در این رهگذر، با مشاورت با یکدیگر، آنچه را که به صلاح ملک و ملت است؛ را برای ارائه به دیگر ایرانیان، آماده فرموده و به استحضار بقیه ملت ایران برسانید. همین و بس!

چرا که رنج پشیمانی و سرگرانی از کاری که به موقع به انجام نرسیده باشد؛ بسیار غم افزا و شکننده روح و روان آدمی، در هر موقعیت و مقامی است!

« دوشینه به کوی می فروشان
پیمانه ی می به زر خریدم
اکنون ز خمار سر گرانم
زر دادم و دردسر خریدم!!

محترم مومنی

مقاله قبلیتهدید شدید نتانیاهو پس از کشف سومین تونل زیرزمینی حزب‌الله
مقاله بعدیوکیل محمد نجفی:‌ او برای دو پرونده مجموعا به ۱۴ سال زندان محکوم شده است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.